شما در حال خواندن بیست و هفتمین نوشته (ساختن، زمین خالی میخواهد) از مجموعهی نبض تولید هستید.
برای ساختوساز به زمین خالی نیاز است و اگر چنین فضایی نباشد، بنای کهنه را میکوبند تا زمین آن قابل ساختن شود؛ این یک رویهی بدیهی است اما اتفاق رایج، دلبستگی به خانهی کلنگی است که احساس ناخوشایند تخریب را تشدید میکند و باعث میشود خیلیها به جای ساختن خانهی ایمنتر و قشنگتر و راحتتر، خانهی موجود را مرمت کنند یا دستی روی سر و شکل آن بکشند و تغییر بزرگی اتفاق نیافتد.
دلبستگی به دستاوردها و تمایل به نگهداشتن آنها از غرایز آدمیزاد است که در بسیاری از موارد، قابل دفاع نیست اما گاهی هم میتواند توجیه شود و از آنجایی که پیام این نوشته به تفکیک این موارد وابسته است، برای هر دو مورد از مثال استفاده میکنم.
مثال بارز دلبستگیهای غیرقابل دفاع، آنهایی هستند که همه چیز را از یک بطری شیشهای تا دستگاه پخش و لباسهای قدیمی انبار میکنند و با اینکه میدانند هیچوقت به آنها نیاز نمیشود اما ترک عادت نمیکنند و وقتی صدای اعتراض دیگران بلند میشود، نهایتا چند قلم از موجودیها را با تردید و ناراحتی کنار میگذارند.
برای وابستگیهای توجیهپذیر، به آنهایی اشاره میکنم که داشتههایشان میتواند به عناصر بهتری تبدیل شود اما چون تغییر زمانبر است و در مرحلهی گذار از بعضی مزایا محروم میشوند از آن اجتناب میکنند؛ شبیه ساکن یک خانهی قدیمی که موافق نوسازی نیست چون جای دیگری برای اسکان ندارد.
در حقیقت با اینکه همهی آدمها به تغییرات مثبت گرایش دارند اما گاهی علاقهشان به حفاظت از شرایط پررنگتر میشود و سوال اینجاست که ارزش افزودهی کدام حالت بیشتری است؟ ثبات یا تغییر؟ تا زمانی که حساب دلبستگیهای غریزی را از وابستگیهای توجیهپذیر جدا نکنیم، پاسخ به این سوال ممکن نیست.
آدمهایی را دیدهام که ازدواج نمیکنند یا بچهدار شدن را به تعویق میاندازند تا تفریحاتشان پابرجا بماند و خدشهای به برنامهی دورهمیها و مسافرتهایشان وارد نشود که به نظرم چنین مواردی شبیه حفاظت از بطریها و لباسهای کهنهی قدیمی است؛ مصداق بارز قربانی کردن آینده برای دلخوشیهای کمارزش با این توجیه که ما در زمان حال زندگی میکنیم و تا زمانی که مجبور نباشیم به آینده کاری نداریم و در چنین مواردی روشن است که تغییر میتواند سازنده باشد. از طرفی کسانی را میشناسم که رویاهای بزرگ دارند و برای تحققشان از دلبستگیهای کودکانه عبور کردهاند اما به واسطهی وابستگیهای توجیهپذیرشان در دوراهی ثبات و تغییر سرگردانند و در مورد این شرایط دو حالت قابل تصور است:
۱. هر تغییری سازنده نیست و اگر تردید زیادی در مورد نتایج یک تغییر وجود داشته باشد، متناسب با ریسکپذیری افراد، حفظ شرایط میتواند منطقیتر باشد تا زمانیکه مسیر مطمئنتری پیدا کنند یا آن را به وجود بیاورند.
۲. بر اساس تجربه، نتایج پارهای از تغییرات به احتمال زیاد مثبت است و اگر افراد امکان مدیریت دوران گذر (مرحلهی تبدیل) را داشته باشند، منطقیتر است که برای بهبود شرایط اقدام کنند، به شرطیکه درک مناسبی از مدت زمان مرحلهی گذار و محدودیتهای آن داشته باشند.
میدانم که بیرون گود ایستادن و فرمایش کردن آسان است و باید قبول کنیم که در شرایط واقعی، تصمیم برای تغییر با چالشهای زیادی همراه میشود، چون در هر صورت ساختن یک خانهی شکوهمند به تصمیمگیری در مورد تخریب یک یا چند دستاورد قبلی وابسته است و گاهی این دستاوردها همهی دارایی یک نفر هستند.
در آخر به کسانی که زمینشان خالی است و هنوز برای ساختن اقدام نکردهاند این نوید را میدهم که با نبود موانع ذهنی و دلبستگیها، فرصت خوبی برای تعالی دارند و چه بهتر که از این فرصت برای ساختن یک خانهی ایدهآل استفاده کنند، نه یک خانهی معمولی که آنها را دلبسته کند اما تخریب آن بهصرفهتر باشد.
چند سالی است که بیشتر ساعات عمرم با روایت از تولید میگذرد و زمان کمتری برای حرفهای دیگر میماند. نبض تولید را بهانه کردهام برای نوشتن از حرفهایی که معمولاً ناگفته میمانند. ارادتمندتان، میلاد اسمعیلی.