شما در حال خواندن سی‌ و سومین نوشته (قهرمان کدام داستان ماندگار اهل سازش بوده است؟) از مجموعه‌ی نبض تولید هستید.

قهرمان هیچ داستان ماندگاری اهل سازش نبوده است. عکس نوشته ویکی‌تولید

فلانی خواسته‌ی سختی داشت و دید نمی‌شود، پس کنار کشید و همرنگ جماعت شد، عجب ماجرای سردی! قهرمان کدام داستان ماندگار اهل سازش بوده است؟

فرهاد عاشق شد، تیشه برداشت و به جان کوه افتاد، آخر هم نشد، او را کشتند اما داستانش ماندگار شد.

قهرمان داستان باید حرفی برای گفتن داشته باشد، چه فرقی می‌کند که آخر چه می‌شود؟ فصل آخر چه فایده‌ای دارد، وقتی اصل داستان در فصل‌های دیگر رقم می‌خورد؟ آخر ماجرای قهرمانان چیزی جز پیوستن به خاک نیست، حتی اگر در مورد آن ننویسند.

اما مشکل اینجاست که مخاطب عام قصه‌ها، آدم‌های معمولی هستند، آن‌ها دائما به نتیجه فکر می‌کنند، از نظرشان مهم‌ترین است، می‌خواهند ببیند آخر چه می‌شود؟ قهرمان به هدفش می‌رسد؟ آخر قصه‌‌‌ی قهرمان خوش است، حتی اگر به هدف نرسد.

داستان‌نویس‌ها قاعده را می‌دانند. با تحقق آرزوی قهرمان، داستان و لذت خواندن آن هم به پایان می‌رسد. پایان زودهنگام، داستان را عقیم می‌‌کند، خواندنی‌ها شکل نمی‌گیرند، اصلا قهرمان به وجود نمی‌آید، چقدر همه چیز نخواندنی می‌شود.

داستان زندگی ما چگونه نوشته می‌شود؟ خواننده را به وجد می‌آورد؟ البته ساختار کلی داستان ما انسان‌ها مشابه است. آرزو می‌کنیم، جلو می‌رویم، به مانع می‌رسیم و آن وقت یا تسلیم می‌شویم و یا ادامه می‌دهیم. اگر تسلیم شویم، مسیر ساده‌تر را انتخاب می‌کنیم و مابقی را توجیه‌. اگر ادامه دهیم به موانع پیچیده‌تر می‌رسیم و باز هم یا کنار می‌کشیم، یا آنقدر ادامه می‌دهیم تا نتیجه بگیریم و شاید هم نگیریم، اما به هر حال قهرمان می‌شویم.

ماجرای دیگری هم هست که بعضی‌ها رقم می‌زنند و گمان می‌کنند جذاب است. آن‌ها می‌گویند تلاش کردیم اما زورمان نرسید، مانع وجود داشت، شرایط مناسب نداشتیم، بی‌خیال شدیم. می‌خواهند داستان‌شان ترحم‌انگیز باشد. می‌خواهند خواننده با آن‌ها همدردی کند و تحت تاثیر قرار بگیرند  که فلانی می‌توانست اما شرایط مناسب نبود! به آن‌ها بگویید کسی تره هم خرد نمی‌کند.

چند سالی است که بیشتر ساعات عمرم با روایت از تولید می‌گذرد و زمان کم‌تری برای حرف‌های دیگر می‌ماند. نبض تولید را بهانه کرده‌ام برای نوشتن از حرف‌هایی که معمولاً ناگفته می‌مانند. ارادتمندتان، میلاد اسمعیلی.

شمارهعنوان
نوشته‌ی هفتاد و یکممشغله‌های بیهوده و حل مساله
نوشته‌ی هفتادمفرض‌های من افکارم را می‌سازند
نوشته‌ی شصت‌ونهمامروز می‌گذرد، اما هدف اصلی پابرجاست
نوشته‌ی شصت‌وهشتممی‌توانیم پازل را خودمان تکمیل کنیم
نوشته‌ی شصت‌وهفتمچرا مطالب حقوقی را سخت می‌نویسند؟
نوشته‌ی شصت‌وششمببخشید! ایده شما جواب نمی‌دهد
نوشته‌ی شصت‌وپنجممقاومت می‌کنیم، صبر ایوب داریم
نوشته‌ی شصت‌وچهارمبوی کتاب یا کیفیت دیجیتال؟
نوشته‌ی شصت‌وسومدر مشاوره تولید چه خدماتی ارائه می‌شود؟
نوشته‌ی شصت‌ودومچرا از اشتباهات خود درس نمی‌گیریم؟
نوشته‌ی شصت‌ویکمگاهی پیشگیری از مسأله مهم‌تر از حل مساله است
نوشته‌ی شصتمچند ساعت کار مناسب است؟
نوشته‌ی پنجاه‌ونهمتبریک عید و برنامه‌های سال 1402
نوشته‌ی پنجاه‌وهشتمدستاوردهای کوچک، ساختمان موفقیت را می‌سازند
نوشته‌ی پنجاه‌وهفتممطالعات توجیه‌پذیری، فرمالیته یا ضروری؟
نوشته‌ی پنجاه‌وششمنگران و کارآفرین، هیچ کاره و همه کاره
نوشته‌ی پنجاه‌وپنجمملاحظاتی برای تعریف مساله و بنا نهادن خِشت اول
نوشته‌ی پنجاه‌وچهارمآیا خودروسازان داخلی می‌توانند با خارجی‌ها رقابت کنند؟
نوشته‌ی پنجاه‌وسومویکی‌تولید رایگان شد تا به فکر اختراع چرخ نباشند
نوشته‌ی پنجاه‌ودومآیا همه چیز به هم ربط دارد؟
نوشته‌ی پنجاه‌ویکمکارمان هر چه باشد، از آن خرده می‌گیرند
نوشته‌ی پنجاهمآیا بدون دیگران هم می‌توانیم؟
نوشته‌ی چهل‌ونهمرشدمان قشنگ اما دردناک است
نوشته‌ی چهل‌وهشتمحل مسائل پیچیده با ساده‌ترین راهکارها
نوشته‌ی چهل‌وهفتمباید صبور بمانیم تا بهار برسد
نوشته‌ی چهل‌وششمجایگاه اجتماعی و اصل برابری
نوشته‌ی چهل‌وپنجمامروز نبض تولید یک ساله شد
نوشته‌ی چهل‌وچهارمشهرزادی می‌خواهیم برای هزار و یک شب تولید
نوشته‌ی چهل‌وسومنیازها و انگیزه‌های کارآفرینی بر اساس مدل مازلو
نوشته‌ی چهل‌ودومآمده بودند شکارچی باشند
نوشته‌ی چهل‌ویکمخودت را دوست داشته باش
نوشته‌ی چهلمدوست دارند شبیه آن کسب و کار موفق باشند
نوشته‌ی سی‌ و نهمبهترین زمان کارآفرینی، چند سالگی است؟
نوشته‌ی سی‌ و هشتمبا علاقه شروع کن، منطق باشد برای بعد
نوشته‌ی سی‌ و هفتماز کافه‌هایشان یاد بگیریم
نوشته‌ی سی‌ و ششمبا چند قطره باران سیل نمی‌آید؟
نوشته‌ی سی‌ و چهارماز نو شروع می‌شود، مگر از نو شروع کنی
نوشته‌ی سی‌ و سومقهرمان کدام داستان ماندگار اهل سازش بوده است؟
نوشته‌ی سی‌ و دومهمه چیز با هم نمی‌شود
نوشته‌ی سی‌ و یکمتندی می‌کنم، آرام می‌گیری
نوشته‌ی سی‌اممدت‌ها استراحت نکرده بود
نوشته‌ی بیست و نهمققنوس در راه است
نوشته‌ی بیست و هشتمآشغال‌ها را دور بریزید و دور بزنید
نوشته‌ی بیست و هفتمساختن، زمین خالی می‌خواهد
نوشته‌ی بیست و ششمپنج ایده برای ارائه خدمات مهندسی در اینترنت
نوشته‌ی بیست و پنجمیادگار امروز برای کافه‌نشینی آینده
نوشته‌ی بیست و چهارممشاوره‌ی مصلحتی
نوشته‌ی بیست و سومقهرمانان غیرخاکی
نوشته‌ی بیست و دومموفقیت با آموزش موفقیت
نوشته‌ی بیست و یکممهندسان واقعی را بشناسیم
نوشته‌ی بیستماسیر جزئیات نشویم تا به اصل برسیم
نوشته‌ی هجدهمایستاده تشویق کنید
نوشته‌ی هفدهمنکاتی در مورد تولید (3)
نوشته‌ی شانزدهمنکاتی در مورد تولید (2)
نوشته‌ی پانزدهمنکاتی در مورد تولید (1)
نوشته‌ی چهاردهمکمی آن‌طرف‌تر از دغدغه‌هایمان
نوشته‌ی سیزدهمنبوغ دیوانگان
نوشته‌ی دوازدهماز غروب نترس تا طلوع کنی
نوشته‌ی یازدهمچرا نمی‌گذارند پرواز کنم؟
نوشته‌ی دهمخوب باشید، ممنونم.
نوشته‌ی نهمپس با آسانی دشواری است
نوشته‌ی هشتمهمین لحظات را زندگی کنیم
نوشته‌ی هفتممسیر دیگران ما را به مقصد نمی‌رساند
نوشته‌ی ششمارزشمندیم و تمام
نوشته‌ی پنجمگاهی پایین آمدن سخت‌تر است
نوشته‌ی چهارمکدام عاشقی انقدر چشم‌پوشی می‌کند؟
نوشته‌ی سومرام نمی‌شود که نمی‌شود
نوشته‌ی دومپیاده‌ای؟ من هم مثل تو
نوشته‌ی اولبهانه نگیر، تولید کن

 بازگشت به صفحه نخست