شما در حال خواندن شصت و هشتمین نوشته (گاهی پیشگیری از مساله، مهم‌تر از حل مساله است) از مجموعه‌ی نبض تولید هستید.

یادداشتی از میلاد اسمعیلی: می‌توانیم پازل را خودمان تکمیل کنیم.
تصویر یک پازل، گاه مدت‌ها مجهول می‌ماند تا وقتی آخرین قطعه‌اش را بیابیم و مونتاژ کنیم. داستان خیلی از ما در این مرحله متوقف مانده است؛ چیزهای زیادی کاشته‌ایم و فاصله‌مان تا برداشت محصول، فقط چند قطره باران است. مثلاً در سازمانی کار می‌کنیم که باب میل‌مان نیست، اما به امید ارتقای شغلی ادامه می‌دهیم. یا کارخانه‌ای دایر کرده‌ایم که به سود نرسیده، اما منتظر یک قرارداد خوب و فرصت مساعدیم.
انتظار آسان نیست. چیزهای زیادی کاشته‌ایم و چشم به راه بارانیم. به زمین‌مان نگاه می‌کنیم و افسوس می‌خوریم. می‌گوییم دیگران نکاشته برداشت کرد‌ه‌اند؛ ما خون دل خورد‌ه‌ایم و هنوز دستان‌مان خالی است. عمرمان را پای هدف‌مان گذاشته‌ایم، کم‌تر خوابیده و بیشتر کار کرده‌ایم، سرمایه‌مان را در معرض خطر قرار داده‌ایم. اما حالا منتظر معجزه‌ایم: آن چه در توان داشتیم، انجام دادیم و آن چه کار را تمام می‌کند، خارج از توان‌مان می‌پنداریم.
ما آدمیم، توان‌مان محدود است. قایقی هستیم روی موج‌ها، به ساز تلاطم‌شان می‌رقصیم. اگر هدفی را دنبال می‌کنیم و برنامه‌ای داریم، لزوماً جهان با اراده و خواسته‌‌مان هماهنگ نمی‌شود. باران به خواست ما نمی‌بارد. اقتصاد با اراده‌ی ما رونق نمی‌یابد. اما آیا واقعاً داستان ناتمام ما در گروی امور خارج از کنترل است؟ آیا باریدن باران تنها راه چاره است؟ چرا به کندن زمین و آب چاه فکر نکنیم؟ چرا آب را از زمین همسایه قرض نگیریم؟
تمام فصل‌های داستان‌مان را نوشته و فصل آخر را نانوشته گذاشته‌ایم. عجیب آن که عنوان فصل را از قبل معلوم کرده‌ایم: «باریدن باران»، «مساعدت مدیران» یا «پیروزی در مناقصه‌ای که برگ برنده‌مان است». ظاهراً ما انسان‌های وفاداری هستیم. برنامه‌مان این بوده که بارانی ببارد و کاشته‌هایمان سر از خاک بیرون آورند، مدیری مساعدت کند و ارتقا بگیریم، مناقصه‌ای را برنده شویم و به سود کلان برسیم. حالا نیز چنان به ترتیب داستان پایبندیم که چشمان‌مان را به روی ابزارها و روش‌های دیگر می‌بندیم.
اگر از انتظار خسته‌ایم و جهان، خود را با اراده‌ ما تطبیق نداده، اجباری به انفعال نیست؛ حتماً راه‌های دیگر هم وجود دارد. کافی است قلم برداریم و عنوان فصل را عوض کنیم: «استفاده از آب‌های زیرزمینی»، «رفتن به سازمانی دیگر» و «متحول کردن استراتژی‌های بازاریابی». این عناوین محتاج نویسنده مهمان و وزش بادهای موافق نیستند؛ همت خودمان را می‌طلبند. اگر خوب عمل کنیم، کاشته‌هایمان را بر می‌داریم و جشن می‌گیریم. اگر هم به نتیجه نرسیم، لاأقل به خودمان می‌بازیم و تسلیم شرایط نمی‌شویم.

چند سالی است که بیشتر ساعات عمرم با روایت از تولید می‌گذرد و زمان کم‌تری برای حرف‌های دیگر می‌ماند. نبض تولید را بهانه کرده‌ام برای نوشتن از حرف‌هایی که معمولاً ناگفته می‌مانند. ارادتمندتان، میلاد اسمعیلی.

شمارهعنوان
نوشته‌ی هفتاد و دومهنر زنبور شدن
نوشته‌ی هفتاد و یکممشغله‌های بیهوده و حل مساله
نوشته‌ی هفتادمفرض‌های من افکارم را می‌سازند
نوشته‌ی شصت‌ونهمامروز می‌گذرد، اما هدف اصلی پابرجاست
نوشته‌ی شصت‌وهشتممی‌توانیم پازل را خودمان تکمیل کنیم
نوشته‌ی شصت‌وهفتمچرا مطالب حقوقی را سخت می‌نویسند؟
نوشته‌ی شصت‌وششمببخشید! ایده شما جواب نمی‌دهد
نوشته‌ی شصت‌وپنجممقاومت می‌کنیم، صبر ایوب داریم
نوشته‌ی شصت‌وچهارمبوی کتاب یا کیفیت دیجیتال؟
نوشته‌ی شصت‌وسومدر مشاوره تولید چه خدماتی ارائه می‌شود؟
نوشته‌ی شصت‌ودومچرا از اشتباهات خود درس نمی‌گیریم؟
نوشته‌ی شصت‌ویکمگاهی پیشگیری از مسأله مهم‌تر از حل مساله است
نوشته‌ی شصتمچند ساعت کار مناسب است؟
نوشته‌ی پنجاه‌ونهمتبریک عید و برنامه‌های سال 1402
نوشته‌ی پنجاه‌وهشتمدستاوردهای کوچک، ساختمان موفقیت را می‌سازند
نوشته‌ی پنجاه‌وهفتممطالعات توجیه‌پذیری، فرمالیته یا ضروری؟
نوشته‌ی پنجاه‌وششمنگران و کارآفرین، هیچ کاره و همه کاره
نوشته‌ی پنجاه‌وپنجمملاحظاتی برای تعریف مساله و بنا نهادن خِشت اول
نوشته‌ی پنجاه‌وچهارمآیا خودروسازان داخلی می‌توانند با خارجی‌ها رقابت کنند؟
نوشته‌ی پنجاه‌وسومویکی‌تولید رایگان شد تا به فکر اختراع چرخ نباشند
نوشته‌ی پنجاه‌ودومآیا همه چیز به هم ربط دارد؟
نوشته‌ی پنجاه‌ویکمکارمان هر چه باشد، از آن خرده می‌گیرند
نوشته‌ی پنجاهمآیا بدون دیگران هم می‌توانیم؟
نوشته‌ی چهل‌ونهمرشدمان قشنگ اما دردناک است
نوشته‌ی چهل‌وهشتمحل مسائل پیچیده با ساده‌ترین راهکارها
نوشته‌ی چهل‌وهفتمباید صبور بمانیم تا بهار برسد
نوشته‌ی چهل‌وششمجایگاه اجتماعی و اصل برابری
نوشته‌ی چهل‌وپنجمامروز نبض تولید یک ساله شد
نوشته‌ی چهل‌وچهارمشهرزادی می‌خواهیم برای هزار و یک شب تولید
نوشته‌ی چهل‌وسومنیازها و انگیزه‌های کارآفرینی بر اساس مدل مازلو
نوشته‌ی چهل‌ودومآمده بودند شکارچی باشند
نوشته‌ی چهل‌ویکمخودت را دوست داشته باش
نوشته‌ی چهلمدوست دارند شبیه آن کسب و کار موفق باشند
نوشته‌ی سی‌ و نهمبهترین زمان کارآفرینی، چند سالگی است؟
نوشته‌ی سی‌ و هشتمبا علاقه شروع کن، منطق باشد برای بعد
نوشته‌ی سی‌ و هفتماز کافه‌هایشان یاد بگیریم
نوشته‌ی سی‌ و ششمبا چند قطره باران سیل نمی‌آید؟
نوشته‌ی سی‌ و چهارماز نو شروع می‌شود، مگر از نو شروع کنی
نوشته‌ی سی‌ و سومقهرمان کدام داستان ماندگار اهل سازش بوده است؟
نوشته‌ی سی‌ و دومهمه چیز با هم نمی‌شود
نوشته‌ی سی‌ و یکمتندی می‌کنم، آرام می‌گیری
نوشته‌ی سی‌اممدت‌ها استراحت نکرده بود
نوشته‌ی بیست و نهمققنوس در راه است
نوشته‌ی بیست و هشتمآشغال‌ها را دور بریزید و دور بزنید
نوشته‌ی بیست و هفتمساختن، زمین خالی می‌خواهد
نوشته‌ی بیست و ششمپنج ایده برای ارائه خدمات مهندسی در اینترنت
نوشته‌ی بیست و پنجمیادگار امروز برای کافه‌نشینی آینده
نوشته‌ی بیست و چهارممشاوره‌ی مصلحتی
نوشته‌ی بیست و سومقهرمانان غیرخاکی
نوشته‌ی بیست و دومموفقیت با آموزش موفقیت
نوشته‌ی بیست و یکممهندسان واقعی را بشناسیم
نوشته‌ی بیستماسیر جزئیات نشویم تا به اصل برسیم
نوشته‌ی هجدهمایستاده تشویق کنید
نوشته‌ی هفدهمنکاتی در مورد تولید (3)
نوشته‌ی شانزدهمنکاتی در مورد تولید (2)
نوشته‌ی پانزدهمنکاتی در مورد تولید (1)
نوشته‌ی چهاردهمکمی آن‌طرف‌تر از دغدغه‌هایمان
نوشته‌ی سیزدهمنبوغ دیوانگان
نوشته‌ی دوازدهماز غروب نترس تا طلوع کنی
نوشته‌ی یازدهمچرا نمی‌گذارند پرواز کنم؟
نوشته‌ی دهمخوب باشید، ممنونم.
نوشته‌ی نهمپس با آسانی دشواری است
نوشته‌ی هشتمهمین لحظات را زندگی کنیم
نوشته‌ی هفتممسیر دیگران ما را به مقصد نمی‌رساند
نوشته‌ی ششمارزشمندیم و تمام
نوشته‌ی پنجمگاهی پایین آمدن سخت‌تر است
نوشته‌ی چهارمکدام عاشقی انقدر چشم‌پوشی می‌کند؟
نوشته‌ی سومرام نمی‌شود که نمی‌شود
نوشته‌ی دومپیاده‌ای؟ من هم مثل تو
نوشته‌ی اولبهانه نگیر، تولید کن

 بازگشت به صفحه نخست