شما در حال خواندن سی و دومین نوشته (همه چیز با هم نمی‌شود) از مجموعه‌ی نبض تولید هستید.

باید انتخاب کرد! همه چیز با هم نمی‌شود

تصمیم‌گیری همیشه سخت نیست. وقتی گزینه‌ها صفر و یکی باشند، یک‌ها را انتخاب می‌کنیم و جلو می‌رویم اما مسائل پیچیده زمانی طرح می‌شوند که منافع در تقابل با هم باشند و آن وقت ذهن درگیر می‌شود: کدام بهتر است؟

آدمیزاد مدت‌ها با آموخته‌هایش دست و پنجه نرم می‌کند. اعتقاداتش شکل می‌گیرند. برای خودش محدوده‌ها را تعیین می‌کند و آن وقت در لحظه‌ی سرنوشت‌ساز که باید حاصل باورهایش را برداشت کند، به یک باره نظام فکری‌اش دگرگون می‌شود. صادق بماند و اعتراف کند یا به فکر اعتبارش باشد؟ برای شریک عاطفی‌اش وقت بگذارد یا کسب‌وکار؟ مدیر مهربانی باشد که آهسته رشد می‌کند یا مدیری که پوست می‌کند اما کارنامه‌ی بهتری دارد؟

چندی پیش با دوست خوبم، میلاد اکبری در مورد این انتخاب‌های دشوار صحبت کردیم. اعتقاد داشت که گاهی کفه‌های ترازو جابه‌جا می‌شوند و بعضی ارزش‌ها در اولویت قرار می‌گیرند و رشد می‌کنند و مابقی ساکن می‌مانند، آن وقت دوباره جنبه‌های دیگر پررنگ می‌شوند و این یکی ساکن می‌ماند و آخر همگی به توازن می‌رسند.

ظاهر این رویکرد را دوست داشتم اما به نظر با آن چه در بطن زندگی می‌گذرد هم‌خوانی ندارد. از کدام آخر صحبت می‌کرد؟ صد سالگی؟ ما همیشه در حال زندگی می‌کنیم. عمری نامتوازن باشیم و آخر به توازن برسیم؟ مگر مساله‌ی ریاضی است که دنبال جواب آخر باشیم؟

از طرفی در جهان ناپایدار انسان‌ها، برای فرضیه‌ی سکون مصداق سراغ ندارم. مگر می‌شود همه چیز ساکن بماند تا زمانی که فرصت‌ پرداختن به آن‌ها فراهم شود؟ شبیه این است که چند سالی روی کارمان تمرکز کنیم و از دوستان فاصله بگیریم، آن‌ها هم مشتاق و منتظر بمانند تا به نتیجه برسیم و حالا کارمان را نیمه‌کاره رها کنیم و دوباره آن‌ها را در اولویت قرار دهیم، به نظرتان می‌شود؟ پدیده‌ها مستمر هستند و هیچ وقت روابط یا کسب‌وکار به کمال نمی‌رسند. (حتی اگر انتظارات اولیه محقق شوند، انتظارات جدید شکل می‌گیرند)

بعضی‌ها هم به اعتدال اعتقاد دارند. می‌گویند همه چیز به موازات هم باشد. به اندازه کتاب بخوانیم، به اندازه کار کنیم، به اندازه با دوستان و خانواده باشیم، به اندازه ورزش کنیم و اگر هم میان ارزش‌های هم‌سان تعارض ایجاد شد، میانه را بگیریم تا نه سیخ بسوزد و نه کباب. این نظریه خوب است، جسم و روح آدم را سالم نگاه می‌دارد، اما برای دستیابی به دستاوردهای فوق‌العاده کارآمد نیست، چون برای هیچ یک از مسیرها تلاش فوق‌العاده‌ای انجام نمی‌شود.

نتیجه‌ی نهایی و انتخاب بهترین رویکرد با خودتان است. اگر نظر من رو جویا شوید، هیچ کس نمی‌تواند همه چیز را هم زمان داشته باشد. باید اولویت‌ها مشخص شوند و بدانیم کدام ارزش‌ها و خواسته‌ها قابل معاوضه نیستند تا اگر از چیزی چشم می‌پوشیم، لاأقل خیال‌مان راحت باشد که بهترین تصمیم را گرفته‌ایم و از مهم‌ترین ارزش‌ها و اعتقادات‌ زندگی‌مان دفاع کرده‌ایم، این طوری پذیرش سختی‌ها آسان‌تر می‌شود.

چند سالی است که بیشتر ساعات عمرم با روایت از تولید می‌گذرد و زمان کم‌تری برای حرف‌های دیگر می‌ماند. نبض تولید را بهانه کرده‌ام برای نوشتن از حرف‌هایی که معمولاً ناگفته می‌مانند. ارادتمندتان، میلاد اسمعیلی.

شمارهعنوان
نوشته‌ی هفتاد و یکممشغله‌های بیهوده و حل مساله
نوشته‌ی هفتادمفرض‌های من افکارم را می‌سازند
نوشته‌ی شصت‌ونهمامروز می‌گذرد، اما هدف اصلی پابرجاست
نوشته‌ی شصت‌وهشتممی‌توانیم پازل را خودمان تکمیل کنیم
نوشته‌ی شصت‌وهفتمچرا مطالب حقوقی را سخت می‌نویسند؟
نوشته‌ی شصت‌وششمببخشید! ایده شما جواب نمی‌دهد
نوشته‌ی شصت‌وپنجممقاومت می‌کنیم، صبر ایوب داریم
نوشته‌ی شصت‌وچهارمبوی کتاب یا کیفیت دیجیتال؟
نوشته‌ی شصت‌وسومدر مشاوره تولید چه خدماتی ارائه می‌شود؟
نوشته‌ی شصت‌ودومچرا از اشتباهات خود درس نمی‌گیریم؟
نوشته‌ی شصت‌ویکمگاهی پیشگیری از مسأله مهم‌تر از حل مساله است
نوشته‌ی شصتمچند ساعت کار مناسب است؟
نوشته‌ی پنجاه‌ونهمتبریک عید و برنامه‌های سال 1402
نوشته‌ی پنجاه‌وهشتمدستاوردهای کوچک، ساختمان موفقیت را می‌سازند
نوشته‌ی پنجاه‌وهفتممطالعات توجیه‌پذیری، فرمالیته یا ضروری؟
نوشته‌ی پنجاه‌وششمنگران و کارآفرین، هیچ کاره و همه کاره
نوشته‌ی پنجاه‌وپنجمملاحظاتی برای تعریف مساله و بنا نهادن خِشت اول
نوشته‌ی پنجاه‌وچهارمآیا خودروسازان داخلی می‌توانند با خارجی‌ها رقابت کنند؟
نوشته‌ی پنجاه‌وسومویکی‌تولید رایگان شد تا به فکر اختراع چرخ نباشند
نوشته‌ی پنجاه‌ودومآیا همه چیز به هم ربط دارد؟
نوشته‌ی پنجاه‌ویکمکارمان هر چه باشد، از آن خرده می‌گیرند
نوشته‌ی پنجاهمآیا بدون دیگران هم می‌توانیم؟
نوشته‌ی چهل‌ونهمرشدمان قشنگ اما دردناک است
نوشته‌ی چهل‌وهشتمحل مسائل پیچیده با ساده‌ترین راهکارها
نوشته‌ی چهل‌وهفتمباید صبور بمانیم تا بهار برسد
نوشته‌ی چهل‌وششمجایگاه اجتماعی و اصل برابری
نوشته‌ی چهل‌وپنجمامروز نبض تولید یک ساله شد
نوشته‌ی چهل‌وچهارمشهرزادی می‌خواهیم برای هزار و یک شب تولید
نوشته‌ی چهل‌وسومنیازها و انگیزه‌های کارآفرینی بر اساس مدل مازلو
نوشته‌ی چهل‌ودومآمده بودند شکارچی باشند
نوشته‌ی چهل‌ویکمخودت را دوست داشته باش
نوشته‌ی چهلمدوست دارند شبیه آن کسب و کار موفق باشند
نوشته‌ی سی‌ و نهمبهترین زمان کارآفرینی، چند سالگی است؟
نوشته‌ی سی‌ و هشتمبا علاقه شروع کن، منطق باشد برای بعد
نوشته‌ی سی‌ و هفتماز کافه‌هایشان یاد بگیریم
نوشته‌ی سی‌ و ششمبا چند قطره باران سیل نمی‌آید؟
نوشته‌ی سی‌ و چهارماز نو شروع می‌شود، مگر از نو شروع کنی
نوشته‌ی سی‌ و سومقهرمان کدام داستان ماندگار اهل سازش بوده است؟
نوشته‌ی سی‌ و دومهمه چیز با هم نمی‌شود
نوشته‌ی سی‌ و یکمتندی می‌کنم، آرام می‌گیری
نوشته‌ی سی‌اممدت‌ها استراحت نکرده بود
نوشته‌ی بیست و نهمققنوس در راه است
نوشته‌ی بیست و هشتمآشغال‌ها را دور بریزید و دور بزنید
نوشته‌ی بیست و هفتمساختن، زمین خالی می‌خواهد
نوشته‌ی بیست و ششمپنج ایده برای ارائه خدمات مهندسی در اینترنت
نوشته‌ی بیست و پنجمیادگار امروز برای کافه‌نشینی آینده
نوشته‌ی بیست و چهارممشاوره‌ی مصلحتی
نوشته‌ی بیست و سومقهرمانان غیرخاکی
نوشته‌ی بیست و دومموفقیت با آموزش موفقیت
نوشته‌ی بیست و یکممهندسان واقعی را بشناسیم
نوشته‌ی بیستماسیر جزئیات نشویم تا به اصل برسیم
نوشته‌ی هجدهمایستاده تشویق کنید
نوشته‌ی هفدهمنکاتی در مورد تولید (3)
نوشته‌ی شانزدهمنکاتی در مورد تولید (2)
نوشته‌ی پانزدهمنکاتی در مورد تولید (1)
نوشته‌ی چهاردهمکمی آن‌طرف‌تر از دغدغه‌هایمان
نوشته‌ی سیزدهمنبوغ دیوانگان
نوشته‌ی دوازدهماز غروب نترس تا طلوع کنی
نوشته‌ی یازدهمچرا نمی‌گذارند پرواز کنم؟
نوشته‌ی دهمخوب باشید، ممنونم.
نوشته‌ی نهمپس با آسانی دشواری است
نوشته‌ی هشتمهمین لحظات را زندگی کنیم
نوشته‌ی هفتممسیر دیگران ما را به مقصد نمی‌رساند
نوشته‌ی ششمارزشمندیم و تمام
نوشته‌ی پنجمگاهی پایین آمدن سخت‌تر است
نوشته‌ی چهارمکدام عاشقی انقدر چشم‌پوشی می‌کند؟
نوشته‌ی سومرام نمی‌شود که نمی‌شود
نوشته‌ی دومپیاده‌ای؟ من هم مثل تو
نوشته‌ی اولبهانه نگیر، تولید کن

 بازگشت به صفحه نخست