شما در حال خواندن شصت و نهمین نوشته (امروز می‌گذرد، اما هدف پا بر جاست) از مجموعه‌ی نبض تولید هستید.

امروز می‌گذرد، اما هدف اصلی پابرجاست. (یادداشتی از میلاد اسمعیلی در نبض تولید)

خیلی وقت‌ها از ته دل می‌خندیم، بعضی اوقات ناراحتیم. زندگی همین است: گاهی آسان و گاه سخت می‌گذرد. حالات‌مان تغییر می‌کند. خیلی از چالش‌های دیروز از یادمان رفته‌اند، خیلی از نگرانی‌های امروز از یادمان می‌روند. اما در این میان، هدف اصلی برقرار می‌ماند. آمده‌ایم کاری انجام دهیم که امکاناتش را داریم و برای انجام آن ساخته شده‌ایم.

وقتی هدف اصلی را پیدا می‌کنیم، خوشحالی و ناراحتی‌مان مثل خیلی چیزهای دیگر معنا پیدا می‌کند. می‌توانیم امور را اولویت‌سنجی کنیم و مبنایی برای ارزش‌گذاری داشته باشیم. کم‌تر به حواشی می‌پردازیم. اگر راهی را رفتیم و نشد، راه دیگری پیدا می‌کنیم. اگر چیز دندان‌گیری عایدمان شد، لنگر نمی‌اندازیم و مسیر را ناتمام رها نمی‌کنیم. قایقی نیستیم که با موج مخالف فرو بریزیم و با موج موافق، موتور را خاموش کنیم. سرویم، در سرما و گرما استوار می‌مانیم.

مهم‌ترین هدف هر یک از ما با دیگری فرق دارد. شاید آمده‌ایم که حال خوب تزریق کنیم: در روزهای سخت، امید دهیم. خشم دیگران را تعدیل کنیم. دوستی‌ها را ترویج دهیم و کینه‌ها را بزداییم. شاید برای برقراری عدالت آمده‌‌ایم: در برابر ظالم قد علم می‌کنیم و حق مظلوم را می‌ستانیم. فردوسی برای پاس‌داشت از زبان فارسی آمده بود. ابن‌سینا جان مردم را نجات می‌داد. حافظ، عرفان را ترویج می‌کرد.

ما برای ابزارها غصه نمی‌خوریم. با پول زیاد، شاید ساده‌تر به هدف برسیم. اما اگر تلاش‌مان را کردیم و پول‌دار نشدیم، منفعل نمی‌مانیم. ما دوست داریم که تحصیلات عالی داشته باشیم، برای آن درس می‌خوانیم، اما رسیدن به هدف اصلی را معطل آن نمی‌دانیم. علاقه‌ای به اسباب‌بازی نداریم و وسایل را بیش از حد جدی نمی‌گیریم. باور داریم برای هدفی آمده‌ایم که تحقق آن در چهارچوب توانمندی‌هایمان مقدور است.

اگر دیگران چیزهایی دارند که نمی‌توانیم داشته باشیم، احتمالا تحقق هدف‌مان در گروی داشتن آن‌ها نیست. دیگران برای هدف دیگری آمده‌اند، ما هدف خود را دنبال می‌کنیم. ما به توانایی و استعدادمان اعتماد داریم. ترکیب‌مان منحصر به فرد است. هدف اصلی ما با استعدادهایمان تناسب دارد. با آن چه داریم، ملزومات را فراهم می‌کنیم. کسی شبیه ما نیست، ما هم در دام شبیه دیگران بودن گرفتار نمی‌شویم.

چند سالی است که بیشتر ساعات عمرم با روایت از تولید می‌گذرد و زمان کم‌تری برای حرف‌های دیگر می‌ماند. نبض تولید را بهانه کرده‌ام برای نوشتن از حرف‌هایی که معمولاً ناگفته می‌مانند. ارادتمندتان، میلاد اسمعیلی.

شمارهعنوان
نوشته‌ی هفتاد و دومهنر زنبور شدن
نوشته‌ی هفتاد و یکممشغله‌های بیهوده و حل مساله
نوشته‌ی هفتادمفرض‌های من افکارم را می‌سازند
نوشته‌ی شصت‌ونهمامروز می‌گذرد، اما هدف اصلی پابرجاست
نوشته‌ی شصت‌وهشتممی‌توانیم پازل را خودمان تکمیل کنیم
نوشته‌ی شصت‌وهفتمچرا مطالب حقوقی را سخت می‌نویسند؟
نوشته‌ی شصت‌وششمببخشید! ایده شما جواب نمی‌دهد
نوشته‌ی شصت‌وپنجممقاومت می‌کنیم، صبر ایوب داریم
نوشته‌ی شصت‌وچهارمبوی کتاب یا کیفیت دیجیتال؟
نوشته‌ی شصت‌وسومدر مشاوره تولید چه خدماتی ارائه می‌شود؟
نوشته‌ی شصت‌ودومچرا از اشتباهات خود درس نمی‌گیریم؟
نوشته‌ی شصت‌ویکمگاهی پیشگیری از مسأله مهم‌تر از حل مساله است
نوشته‌ی شصتمچند ساعت کار مناسب است؟
نوشته‌ی پنجاه‌ونهمتبریک عید و برنامه‌های سال 1402
نوشته‌ی پنجاه‌وهشتمدستاوردهای کوچک، ساختمان موفقیت را می‌سازند
نوشته‌ی پنجاه‌وهفتممطالعات توجیه‌پذیری، فرمالیته یا ضروری؟
نوشته‌ی پنجاه‌وششمنگران و کارآفرین، هیچ کاره و همه کاره
نوشته‌ی پنجاه‌وپنجمملاحظاتی برای تعریف مساله و بنا نهادن خِشت اول
نوشته‌ی پنجاه‌وچهارمآیا خودروسازان داخلی می‌توانند با خارجی‌ها رقابت کنند؟
نوشته‌ی پنجاه‌وسومویکی‌تولید رایگان شد تا به فکر اختراع چرخ نباشند
نوشته‌ی پنجاه‌ودومآیا همه چیز به هم ربط دارد؟
نوشته‌ی پنجاه‌ویکمکارمان هر چه باشد، از آن خرده می‌گیرند
نوشته‌ی پنجاهمآیا بدون دیگران هم می‌توانیم؟
نوشته‌ی چهل‌ونهمرشدمان قشنگ اما دردناک است
نوشته‌ی چهل‌وهشتمحل مسائل پیچیده با ساده‌ترین راهکارها
نوشته‌ی چهل‌وهفتمباید صبور بمانیم تا بهار برسد
نوشته‌ی چهل‌وششمجایگاه اجتماعی و اصل برابری
نوشته‌ی چهل‌وپنجمامروز نبض تولید یک ساله شد
نوشته‌ی چهل‌وچهارمشهرزادی می‌خواهیم برای هزار و یک شب تولید
نوشته‌ی چهل‌وسومنیازها و انگیزه‌های کارآفرینی بر اساس مدل مازلو
نوشته‌ی چهل‌ودومآمده بودند شکارچی باشند
نوشته‌ی چهل‌ویکمخودت را دوست داشته باش
نوشته‌ی چهلمدوست دارند شبیه آن کسب و کار موفق باشند
نوشته‌ی سی‌ و نهمبهترین زمان کارآفرینی، چند سالگی است؟
نوشته‌ی سی‌ و هشتمبا علاقه شروع کن، منطق باشد برای بعد
نوشته‌ی سی‌ و هفتماز کافه‌هایشان یاد بگیریم
نوشته‌ی سی‌ و ششمبا چند قطره باران سیل نمی‌آید؟
نوشته‌ی سی‌ و چهارماز نو شروع می‌شود، مگر از نو شروع کنی
نوشته‌ی سی‌ و سومقهرمان کدام داستان ماندگار اهل سازش بوده است؟
نوشته‌ی سی‌ و دومهمه چیز با هم نمی‌شود
نوشته‌ی سی‌ و یکمتندی می‌کنم، آرام می‌گیری
نوشته‌ی سی‌اممدت‌ها استراحت نکرده بود
نوشته‌ی بیست و نهمققنوس در راه است
نوشته‌ی بیست و هشتمآشغال‌ها را دور بریزید و دور بزنید
نوشته‌ی بیست و هفتمساختن، زمین خالی می‌خواهد
نوشته‌ی بیست و ششمپنج ایده برای ارائه خدمات مهندسی در اینترنت
نوشته‌ی بیست و پنجمیادگار امروز برای کافه‌نشینی آینده
نوشته‌ی بیست و چهارممشاوره‌ی مصلحتی
نوشته‌ی بیست و سومقهرمانان غیرخاکی
نوشته‌ی بیست و دومموفقیت با آموزش موفقیت
نوشته‌ی بیست و یکممهندسان واقعی را بشناسیم
نوشته‌ی بیستماسیر جزئیات نشویم تا به اصل برسیم
نوشته‌ی هجدهمایستاده تشویق کنید
نوشته‌ی هفدهمنکاتی در مورد تولید (3)
نوشته‌ی شانزدهمنکاتی در مورد تولید (2)
نوشته‌ی پانزدهمنکاتی در مورد تولید (1)
نوشته‌ی چهاردهمکمی آن‌طرف‌تر از دغدغه‌هایمان
نوشته‌ی سیزدهمنبوغ دیوانگان
نوشته‌ی دوازدهماز غروب نترس تا طلوع کنی
نوشته‌ی یازدهمچرا نمی‌گذارند پرواز کنم؟
نوشته‌ی دهمخوب باشید، ممنونم.
نوشته‌ی نهمپس با آسانی دشواری است
نوشته‌ی هشتمهمین لحظات را زندگی کنیم
نوشته‌ی هفتممسیر دیگران ما را به مقصد نمی‌رساند
نوشته‌ی ششمارزشمندیم و تمام
نوشته‌ی پنجمگاهی پایین آمدن سخت‌تر است
نوشته‌ی چهارمکدام عاشقی انقدر چشم‌پوشی می‌کند؟
نوشته‌ی سومرام نمی‌شود که نمی‌شود
نوشته‌ی دومپیاده‌ای؟ من هم مثل تو
نوشته‌ی اولبهانه نگیر، تولید کن

 بازگشت به صفحه نخست