شما در حال خواندن سیویکمین نوشته (تندی میکنم، آرام میگیری) از مجموعهی نبض تولید هستید.
حرف نمیزنیم، فراتر است. نشانهها را نشان میدهی، درک حاصل میشود. تندی میکنم، آرام میگیری، آرام میگیرم، غوغا میکنی.
عجب معادلهی نامتقارنی به هم زدیم. تو ورودی میدهی و من حل میکنم، تو حل میکنی و من اعتماد میکنم.
گاهی میخواهم و نمیشود. گاهی امیدوارم، نا امید میشود. همین دیروز بود که گفتم نشد! گفتی طور دیگر میشود، این طور نمیشود.
اعتماد کردم خیالم راحت شد. خطخطی میکنم، رسم میکنی. ناکوک میزنم، کوک میکنی. زخم میخورم، خوب میکنی. تلخ میخورم، نوش میکنی.
آدمم دیگر. اشتباه میکنم، تو درک میکنی. مگر همین شرط اعتماد نیست؟ پر میکشم، میروم، باز هم صدا میکنی.
چند سالی است که بیشتر ساعات عمرم با روایت از تولید میگذرد و زمان کمتری برای حرفهای دیگر میماند. نبض تولید را بهانه کردهام برای نوشتن از حرفهایی که معمولاً ناگفته میماند. ارادتمندتان، میلاد اسمعیلی.
نظرتان را به اشتراک بگذارید