شما در حال خواندن شصت و پنجمین یادداشت (مقاومت میکنیم، صبر ایوب داریم) از مجموعهی نبض تولید هستید.
فرقی ندارد که موضوع، قبولی در کنکور باشد یا راهاندازی یک کسبوکار؛ همیشه چالشها وجود دارند و میدان نبرد پابرجاست. حضور در میدان اجباری نیست، بعضیها هر از چند گاهی میآیند و میروند. بعضیها به ندرت میآیند و حوصلهی درد سر ندارند. معدود افرادی هم مثل ما در این بیقوله اطراق کرده و با رزم خو گرفتهاند.
آن سنگرها را نگاه کنید. پشتشان جماعتی پناه گرفتهاند تا خیالشان مکدر نشود. بعضیهایشان به ما میخندند. بعضیها انتقاد میکنند. گاهی از رشادتهایشان میگویند و نصیحت میکنند. اما ما آدم پشت سنگر نیستیم. مدتها است بسمااله گفتهایم و معطل روز مساعد نماندهایم. زیر رگبار چای مینوشیم، با لالایی انفجار میخوابیم و جز پرودگار از چیزی و کسی باکی نداریم.
آن پشت، سقف دغدغهها کوتاهتر و فریاد «من از بقیه موفقترم» بلندتر است. چرا رجز نخوانیم، وقتی دردها را به جان خریده و زخمها را یدک کشیدهایم؟ ما مثل آنها برای اسم و رسم، داد و هوار نمیکنیم. ادعای موفقیت نداریم، نتیجهگرا نیستیم و با تحسین دیگران ذوق نمیکنیم. رجز خواندن ما تجدید میثاق برای ماندن در میدان و گذشتن از چالشها است. گاه شکست میخوریم، بلند میشویم، رجز میخوانیم و باز میجنگیم.
وسوسهی تسلیم، سراغ ما نیز میآید. گاه نگران میشویم و دلمان خیال آرام میخواهد. آدمیم؛ احساسات داریم. غصه میخوریم، خسته میشویم، درد میکشیم. اما مگر عقبگرد، دردی دوا میکند؟ آنجا چیزی کم بود که رهایش کردیم، این جا هم نمیمانیم، پیشروی میکنیم.
کمی جلوتر پشت آن کوهها، برکه و درخت هست. آنجا کمی استراحت میکنیم، میخندیم و جشن میگیریم. احساسات نداریم؟ داریم، اما تا قبل از رسیدن غر نمیزنیم و ضعف نشان نمیدهیم. راه دراز است؟ مقاومت میکنیم و صبر ایوب داریم. شاید نرسیم؟ رسیدن برای ما آرمان است، شرط نیست؛ ابایی از نرسیدن نداریم.
برگشتن کار سختی نیست. اگر اشتباهی آمدهاید، پشت سنگر چای دم کردهاند. برگردید، چای را با قند بنوشید، ما را تماشا کنید و دست تکان دهید. کارهای زیادی باید انجام دهید. سنگرتان را بزرگ کنید، آن را با سنگ مرمر بپوشانید، روی آن فرش پهن کنید، داشتههایتان را نمایش دهید و از بقیه لایک بگیرید.
در گذر زمان، تلاش میکنم روایتگر تولید باشم؛ قلمم را با ناگفتهها آشنا کردهام تا شاید بتوانم از دل صنعت، داستانهای کمتر شنیده شده را بازگو کنم. اینجا میلاد اسمعیلی، در تلاش برای روایت لحظههای پیوند صنعت و انسان.