شما در حال خواندن چهلوسومین نوشته (انگیزههای کارآفرینی و نیازها بر اساس مدل مازلو) از مجموعهی نبض تولید هستید، این مجموعه بهصورت هفتگی بهروزرسانی میشود.
در درس بررسی دلایل شروع کسبوکار، مفصل در مورد انگیزههای کارآفرینی صحبت کردیم و نتیجه گرفتیم که گاهی کارآفرینی با خواستههای اصلیمان ارتباطی ندارد و بهتر است مسیرهای مناسبتری را جایگزین کنیم. در تکمیل این درس، تصمیم گرفتم که بحث انگیزهها و ارتباطشان با نیازهای بنیادین انسان را در چهارچوب مدل مازلو بررسی کنم تا به مصادیق ارائه شده در این درس محدود نمانیم و معیار دقیقتری برای شناسایی و ارزیابی انگیزهها داشته باشیم.
از آن جایی که مطالب نبض تولید در چهارچوب مباحث علمی قرار نمیگیرند و جنبهی عمومی دارند، برای مطالعهی این نوشته به مقدمهی خاصی نیاز نیست، با این حال اگر کاملا با هرم مازلو غریبه هستید، میتوانید ابتدا درس ارزشها و نیازها را بخوانید.
مازلو اعتقاد داشت که نیازهای انسان در پنج سطح یا مرحله طبقهبندی میشوند. پررنگترین دغدغههای انسان از نیازهای سطح اول نشات میگیرند تا زمانی که به آنها پاسخ داده شود و نیازهای سطج دوم در اولویت قرار بگیرند و همین سلسله مراتب تا سطح پنجم ادامه دارد.
در ادامه سطوح پنجگانهی هرم مازلو را در قالب مثال توضیح میدهم و برای پرهیز از تکرارهای بیهوده، جای این که بنویسم نیازهای اصلیمان از سطح الف (مثلا سطح دوم) نشات میگیرند، به اختصار مینویسم در سطح الف (مثلا سطح دوم) هستیم.
اگر دغدغههای اصلیمان نان شب و فراهم کردن مقدمات ضروری زنده ماندن است در سطح اول هستیم. اگر دائما احساس ناامنی کنیم (اقتصادی، اجتماعی، فیزیکی و امثالهم) در سطح دوم هستیم. اگر دغدغهمان پذیرفته شدن توسط دیگران است (مثلا یک نفر عاشقمان باشد یا دوستان زیادی داشته باشیم) در سطح سوم هستیم و نهایتا به جایی میرسیم که نیاز به احترام (سطح چهارم) و خودشکوفایی (سطح پنجم) دغدغههای ما میشوند.
این مراحل به ترتیب هستند، یعنی اگر نیازمان به امنیت (سطح دوم) ارضا نشود، احتمالا عشق و عاشقی دغدغهمان نمیشود (سطح سوم) و تا زمانی که احساس تعلق خاطر نکنیم (مثلا در یک رابطهی عاطفی خوب یا جمعهای دوستانه نباشیم) چندان به عزت نفس و احترام نزد دیگران احساس نیاز نمیکنیم.
شاید بپرسید که چگونه ممکن است تمام نیازهای انسان در یک طیف مشخص قرار بگیرند؟ کسی که دغدغهی نان دارد یا احساس امنیت نمیکند، عاشق نمیشود؟ حق با شما است، همهی این نیازها میتوانند به صورت هم زمان وجود داشته باشند، اما رفتارها و تصمیمهای انسان از نیازهای شدیدتر نشات میگیرند و این نیازها به یک سطح معین اختصاص دارند. سایر نیازها تاثیر کمتری روی رفتارهای انسان میگذارند و جنبهی فرعی دارند تا زمانی که شرایط عوض شود و به نیازهای اصلی و تاثیرگذار تبدیل شوند. (البته این حرفها در حد نظریه هستند و قرار نیست کاملا درست باشند)
از پاسخی که دادم به نتیجهی جالبی میرسیم. فرض کنید که در سطح سوم هستیم و به تعلق خاطر و روابط احساسی نیاز داریم. در این شرایط اگر در جمع به ما بیاحترامی شود برافروخته میشویم، اما این ناراحتی از نیاز به احترام و عزت نفس نشات نمیگیرد (نیازی که به سطح چهارم اختصاص دارد)، بلکه بیشتر نگران از دست رفتن اعتبارمان پیش دوستان و تاثیر مخرب آن در روابط احساسیمان هستیم.
در مثالی دیگر، فرض کنید که در سطح دوم هستیم و در مورد بعضی از جنبههای حیاتی زندگیمان احساس ناامنی میکنیم. در این شرایط ممکن است دانشجو باشیم و ساعتهای زیادی مطالعه کنیم، اما این درس خواندن از نیازمان به خودشکوفایی نشات نمیگیرد، بلکه احتمالا نگران وضعیت اقتصادی و گذران زندگی هستیم و اگر نگرانیها مرتفع شود، انگیزهی کمتری برای مطالعه خواهیم داشت. (باید این نکته را هم اضافه کنم که به اعتقاد مازلو، نیازهای سطوح اول تا سوم با عوامل بیرونی و نیازهای سطوح چهارم و پنجم با عوامل درونی ارضا میشوند، با این حال در این نوشته از این تفکیک چالشبرانگیز صرف نظر کردم)
نکتهی دیگر این است که اعم تصمیمها و رفتارهای انسان در راستای ارضای این نیازها هستند و در نتیجه وقتی کارآفرینی را انتخاب میکنیم، مقصود اصلی برطرف کردن نیازهایی است که ما را تحت تاثیر قرار دادهاند، اما این نیازها از کدام سطح نشات میگیرند؟
شاید در مسیر کارآفرینی قدم میگذاریم تا در نظر دیگران، شجاع و موفق و خاص باشیم (سطح سوم) یا شاید میخواهیم از این راه به درآمد پایدار و امنیت مالی دست پیدا کنیم (مرحلهی دوم). این نیازها در ما انگیزه ایجاد میکنند اما انگیزههایشان قدرتمند و پایدار نیست. مسیر کارآفرینی طولانی و دشوار است. اگر هدف اصلیمان جلب نظر دوستان و جنس مخالف باشد، احتمالا با پیدا کردن چند دوست جدید یا ورود به یک رابطهی عاطفی مناسب، کارآفرینی را رها میکنیم یا اگر خواهان امنیت مالی هستیم، با هر پیشنهاد شغلی انگیزههایمان برای کارآفرینی سست میشود و در مورد مسیرمان دچار تردید میشویم.
کارآفرینی به شرط فراهم بودن شرایط فردی (رجوع کنید به درس شخصیت کارآفرین) و محیطی، پاسخ مناسبی برای ارضای نیاز به احترام و خودشکوفایی است، اما اگر نیازهای شدیدترمان از سطوح دیگری نشات گرفته باشند، گزینههای سادهتر و ارزانتری هم وجود دارد. فراموش نکنیم که اتفاقاتی مثل ثروتمند شدن و ادامه تحصیل و کارآفرینی برای پاسخ به نیازهای اصلیمان هستند و خودشان به تنهایی جایگاهی ندارند. یک کارآفرین ثروتمند و مشهور، زمانی موفق و خوشحال است که دستاوردهایش در راستای پاسخ به نیازهای واقعیاش باشند و در غیر این صورت چیزهایی را به دست آورده است که تاثیری در حال خوبش ندارند.
میلاد اسمعیلی هستم.
اگر مخاطب ویکیتولید باشید، من را با فایلهای صوتی و نوشتههای تخصصی در حوزهی تولید میشناسید.
تصمیم گرفتم کمی حرفهای غیرتولیدی بزنم و راستش را بخواهید برای کمک به مخاطبان نیست! من در سالهای اخیر زمان زیادی را صرف نوشتههای تخصصی کردم و از شبکههای اجتماعی و جلسات حضوری دور بودم، برای همین حرفهای دوستانهی زیادی نگفته مانده است که علاقمندم در مجموعهی نبض تولید با شما در میان بگذارم.
امیدوارم حاصل این اقدام کوچک، ارتباط نزدیکتر و صمیمانهتر با شما عزیزان باشد.