شما در حال خواندن پنجاهمین یادداشت (وابستگی افراطی: آیا بدون دیگران هم میتوانیم؟) از مجموعهی نبض تولید هستید.
در دنیای کارآفرینی و کسبوکار، داستانهای شیرین موفقیت با حمایت دیگران کم نیست. شنیدهایم که چگونه یک آشنا در سازمانی بزرگ، یک دوست در موقعیتی کلیدی، یا خویشاوندی با نفوذ، مسیر موفقیت را برای افرادی هموار کرده است. این داستانها چنان جذاب و امیدبخشاند که بسیاری را به سمت سرمایهگذاریهای پرخطر و تصمیمات عجولانه سوق میدهند.
اما واقعیت پیچیدهتر از این داستانهای ساده است. بسیاری از کارآفرینان جوان، فریب وعدههای دلنشین را میخورند و با امید به حمایت دیگران، تمام دارایی خود را به میدان میآورند. آنها خانهشان را میفروشند، وامهای سنگین میگیرند، یا پساندازهای سالها زحمتشان را به میدان میآورند، تنها به این امید که فلان مدیر یا بهمان سازمان، قول خرید محصولاتشان را داده است.
ریشههای این اعتماد بیجا را میتوان تا دوران کودکی ردیابی کرد. از همان سالهای نخست زندگی، ما به حمایت دیگران وابسته میشویم. والدین از ما محافظت میکنند، معلمان راهنماییمان میکنند، و دوستان در تصمیمگیریها همراهیمان میکنند. این الگوی رفتاری چنان در وجودمان ریشه میدواند که حتی در بزرگسالی نیز برای هر تصمیم مهمی، ناخودآگاه به دنبال تأیید و حمایت دیگران میگردیم.
تصور کنید مدیر جوانی را که میخواهد استارتاپی در حوزه فناوری راهاندازی کند. او به جای تمرکز بر توسعه محصول و شناخت بازار، تمام انرژیاش را صرف جلب حمایت سازمانهای دولتی میکند، چرا که شنیده آنها از استارتاپها حمایت میکنند. ماهها در راهروهای ادارات وقت میگذراند، در حالی که رقبایش در حال پیشرفت و تسخیر بازار هستند.
یا کارآفرین دیگری را در نظر بگیرید که به امید قولهای یک سرمایهگذار، تمام پساندازش را خرج راهاندازی کارگاه تولیدی میکند. او حتی قرارداد اجارهی بلندمدت میبندد و تجهیزات گرانقیمت میخرد، اما در نهایت میفهمد که آن سرمایهگذار به دهها نفر دیگر هم همین قولها را داده است.
این وابستگی افراطی به دیگران از سه منبع اصلی سرچشمه میگیرد: اول، عدم اعتماد به نفس و ترس از تصمیمگیری مستقل. دوم، تمایل به تقسیم مسئولیت و فرار از پذیرش شکست احتمالی. و سوم، عجله برای رسیدن به موفقیت و امید به میانبرهای معجزهآسا.
راه حل این مشکل، نه انکار کامل کمک دیگران، بلکه ایجاد توازن منطقی است. همکاری و مشارکت وقتی ارزشمند است که بر پایهی واقعیتهای ملموس باشد، نه قولهای شفاهی و وعدههای مبهم. به عنوان مثال، اگر شریکی میخواهد در کسبوکار شما سرمایهگذاری کند، باید قرارداد رسمی با جزئیات دقیق تنظیم شود. یا اگر سازمانی قول خرید محصول شما را میدهد، باید تعهدات کتبی با شرایط مشخص داشته باشید.
همچنین، مهم است که هر تصمیم کاری را بر اساس توانمندیهای واقعی خود و شرایط بازار بگیریم، نه بر پایهی امیدهای واهی. کارآفرین موفق کسی است که میتواند حتی بدون حمایت دیگران هم مسیر خود را پیش ببرد. حمایتهای بیرونی باید مکمل توانمندیهای درونی باشند، نه جایگزین آنها.
نکتهی مهم دیگر، درک تفاوت بین همکاری سازنده و وابستگی مخرب است. در دنیای امروز، موفقیتهای بزرگ اغلب حاصل همکاریهای هوشمندانه است. اما این همکاریها باید بر اساس توانمندیهای متقابل و منافع مشترک شکل بگیرند، نه صرفاً بر پایهی امید به حمایت یکطرفهی دیگران.
در نهایت، باید بپذیریم که مسیر موفقیت، راهی تدریجی و گام به گام است. عجله و امید به میانبرهای معجزهآسا، اغلب به شکست و سرخوردگی میانجامد. موفقترین کارآفرینان کسانی هستند که با تکیه بر توانمندیهای خود، گام به گام پیش میروند و از حمایتهای بیرونی به عنوان مکمل، نه اصل راه، استفاده میکنند.
لذا پیش از هر اقدام مهمی، باید از خود بپرسیم: آیا این تصمیم بر اساس واقعیتهای ملموس است یا امیدهای واهی؟ آیا میتوانیم حتی بدون حمایت دیگران هم در این مسیر موفق شویم؟ و مهمتر از همه، آیا آمادهایم مسئولیت کامل تصمیمات خود را بپذیریم؟ پاسخ به این پرسشها میتواند ما را از بسیاری تصمیمات عجولانه و پرهزینه نجات دهد.
در گذر زمان، تلاش میکنم روایتگر تولید باشم؛ قلمم را با ناگفتهها آشنا کردهام تا شاید بتوانم از دل صنعت، داستانهای کمتر شنیده شده را بازگو کنم. اینجا میلاد اسمعیلی، در تلاش برای روایت لحظههای پیوند صنعت و انسان.