شما در حال خواندن بیستودومین یادداشت (موفقیت با آموزش موفقیت) از مجموعهی نبض تولید هستید.
سالها پیش، فایل صوتی کوتاهی ضبط کردم که حاوی این جملهی ظاهراً ساده بود: «موفقیت بسیاری از مربیان انگیزشی، صرفاً در آموزش موفقیت است». به طرز شگفتانگیزی، این فایل ساده از بسیاری از پادکستهای حرفهایام محبوبتر شد و حتی با گذشت زمان، مخاطبانش افزایش یافت. این پدیده، سؤالات جدیای را دربارهی ماهیت صنعت انگیزش مطرح میکند.
در عصر شبکههای اجتماعی، شاهد رشد قارچگونهی سخنرانان انگیزشی هستیم. این افراد با وعدههای فریبندهی موفقیت سریع و آسان، توجه میلیونها نفر را جلب میکنند. اما آیا این رویکرد با اصول علمی انگیزش و موفقیت همخوانی دارد؟
دکتر کارول دوک، روانشناس برجستهی دانشگاه استنفورد، در کتاب ذهنیت: روانشناسی نوین موفقیت میگوید: «موفقیت پایدار نتیجهی تلاش مستمر، یادگیری از شکستها و انعطافپذیری ذهنی است، نه فرمولهای جادویی».
بیایید نگاهی انتقادی به برخی ادعاهای رایج مربیان انگیزشی بیندازیم:
فقط باور کنید تا موفق شوید: مطالعات نشان میدهد باور به خود مهم است، اما کافی نیست. دکتر آلبرت بندورا، پیشگام نظریهی خودکارآمدی، تأکید میکند که باور باید با مهارت و دانش واقعی همراه باشد.
موفقها از دانشگاه انصراف دادند: این مغالطه بازمانده است. ما فقط دربارهی معدود افرادی میشنویم که بدون تحصیلات دانشگاهی موفق شدهاند، نه هزاران نفری که شکست خوردهاند.
با تکنیکهای ذهنی من، ثروتمند شوید: موفقیت مالی معمولاً نتیجهی ترکیبی از دانش اقتصادی، مهارتهای کسب و کار، و گاهی شانس است. هیچ تکنیک ذهنی به تنهایی نمیتواند جایگزین این عوامل شود.
دکتر ریچارد رایان و ادوارد دسی، بنیانگذاران نظریهی خودمختاری، معتقدند انگیزهی پایدار از سه نیاز اساسی نشأت میگیرد: خودمختاری، شایستگی و ارتباط. مربیان انگیزشی اغلب بر خودمختاری تأکید میکنند، اما دو عامل دیگر را نادیده میگیرند.
پس چرا این سخنرانیها همچنان محبوب هستند؟ روانشناسان معتقدند این جلسات حس موقت خوشبینی و کنترل ایجاد میکنند. اما این احساس معمولاً زودگذر است و جای خود را به سرخوردگی میدهد.
جالب اینجاست که علیرغم تمام شواهد علمی که خلاف ادعاهای این صنعت را نشان میدهد، همچنان شاهد رشد روزافزون جلسات انگیزشی هستیم. مطالعات روانشناختی نشان میدهد این پدیده ریشه در مکانیسمهای دفاعی مغز دارد: ما ترجیح میدهیم به راهحلهای ساده و سریع باور کنیم تا واقعیتهای پیچیده را بپذیریم.
دکتر دنیل کانمن، برندهی جایزهی نوبل اقتصاد، در کتاب “تفکر، سریع و کُند” توضیح میدهد که مغز ما طبیعتاً به سمت توضیحات ساده و داستانهای جذاب گرایش دارد، حتی اگر این توضیحات با واقعیت همخوانی نداشته باشند. شاید همین مکانیسم است که باعث میشود افراد، علیرغم شکستهای مکرر، همچنان به دنبال نسخههای جادویی موفقیت باشند.
این صنعت با درک عمیق روانشناسی انسان، دقیقاً روی همین نقطهضعفها دست میگذارد: ارائهی راهحلهای ساده برای مشکلات پیچیده، داستانسراییهای جذاب به جای تحلیلهای علمی، و مهمتر از همه، وعدهی موفقیت بدون پرداخت هزینههای واقعی آن.
شاید وقت آن رسیده که به جای مبارزه با این پدیده، آن را به عنوان یک مطالعهی موردی در حوزهی رفتار جمعی و روانشناسی اجتماعی بررسی کنیم. چرا که این صنعت، آینهی تمامنمایی از امیدها، ترسها و البته سادهانگاریهای جامعهی معاصر است.
در گذر زمان، تلاش میکنم روایتگر تولید باشم؛ قلمم را با ناگفتهها آشنا کردهام تا شاید بتوانم از دل صنعت، داستانهای کمتر شنیده شده را بازگو کنم. اینجا میلاد اسمعیلی، در تلاش برای روایت لحظههای پیوند صنعت و انسان.