شما در حال خواندن دوازدهمین یادداشت (از غروب نترس تا طلوع کنی) از مجموعهی نبض تولید هستید.
بسیار خوب، من متن شما را بازنویسی کردهام تا برای مخاطب جذابتر باشد. در این نسخه، از عناصر روایی بیشتری استفاده کردهام و سعی کردهام حس نوستالژی و طنز را تقویت کنم. همچنین، ارتباط بین تجربیات گذشته و درسهای امروز را پررنگتر کردهام:
زمانی که ویندوز ۹۸ بر تخت سلطنت دنیای دیجیتال تکیه زده بود، هنگ کردن کامپیوتر نه یک اتفاق، بلکه یک رسم ناخوشایند روزمره به شمار میرفت. تصور کنید: درست در اوج لذت شنیدن آهنگ محبوبتان، ناگهان صفحهی نمایش به رنگ آبی مرگ در میآید و شما میمانید و یک سؤال بزرگ: چطور ممکن است این جعبهی جادویی که قادر به حل معادلات پیچیدهی ریاضی است، در برابر یک فایل MP3 ساده زانو بزند؟
در چنین لحظات بحرانی، قهرمان داستان ما وارد میشد: ‘احمد’، همکلاسیای که ادعای هک کردن پنتاگون را داشت، اما در واقع تنها سلاحش در نبرد با این هیولای دیجیتالی، ترکیب جادویی ‘Ctrl+Alt+Del’ بود. مکالمات ما شبیه یک نمایشنامهی کمدی تکراری بود:
من (با لحنی مضطرب): احمد، کامپیوتر کاملاً قفل کرده!
احمد (با اعتماد به نفس کاذب): نگران نباش، Ctrl+Alt+Del رو امتحان کن.
من (پس از چند ثانیه): هیچ اتفاقی نیفتاد!
احمد (با لحنی هشدارآمیز): مبادا ریستارت کنی! ممکنه هارد درایوت بسوزه!
من (با ناامیدی): پس چیکار کنم؟
احمد: باز هم Ctrl+Alt+Del بزن، درست میشه.
و من چند دقیقه طولانی در برابر صفحهی سیاه به مراقبه مینشستم، امیدوار به معجزهای که هرگز رخ نمیداد.
با گذر زمان و افشای محدودیتهای دانش احمد، به سراغ «مهندس»، همکار پدرم رفتم. او با اصطلاحات پیچیدهای مانند بهینهسازی و نصب مجدد درایورها مرا مبهوت میکرد. اما حتی جادوی او هم موقتی بود و من باز هم با معمای اخلاقی بزرگ روبرو میشدم: آیا باید خطر ریستارت کردن را به جان بخرم؟ انگار که تصمیمگیری دربارهی فشردن دکمهی قرمز هستهای بود!
جالب اینجاست که بعدها فهمیدم چرا دکمهی ریستارت کار نمیکرد: مهندس محترم، در اقدامی پیشگیرانه و البته افراطی، اتصالش را قطع کرده بود. گویی من، کودکی بازیگوش، در تلاش برای راهاندازی یک سلاح کشتار جمعی بودم.
سرانجام، تصمیم گرفتم این چرخهی معیوب را بشکنم. هر بار که مشکلی پیش میآمد، با شجاعتی مثالزدنی، دوشاخه را از پریز میکشیدم. اما آن کامپیوتر لجباز، هیچ وقت خراب نشد.
بیست و چهار سال گذشت. دیروز، حین نگارش اولین درس از مجموعه حقوق کار، ناگهان احساس کردم ذهنم، درست مثل آن کامپیوتر قدیمی، هنگ کرده است. کلمات از ذهنم فرار میکردند و من در برابر صفحهی سفید احساس درماندگی میکردم.
اما این بار، به جای توسل به Ctrl+Alt+Del ذهنی یا انتظار برای معجزه، تصمیم گرفتم مغزم را از دو شاخه بکشم. پروژه را کنار گذاشتم، نفسی عمیق کشیدم و به خودم گفتم: «فردا، با نگاهی تازه درس اول را تألیف میکنم».
گاهی بهترین راهکار، شروعی دوباره است. خواه در نوشتن یک متن، اجرای یک پروژه یا حتی بازنگری در بخشی از زندگی. از نو شروع کردن، آن هیولای ترسناکی نیست که احمد و مهندس به تصویر کشیده بودند. در حقیقت، گاهی این تنها مسیر برای پیشرفت و تعالی است.
اگر در مسیری به بنبست رسیدهاید، نترسید از اینکه دکمهی ریستارت ذهنی را فشار دهید. نگران نباشید؛ هارد درایو مغزتان نخواهد سوخت! برعکس، این اقدام میتواند جرقهی خلاقیت و بهرهوری باشد. هر پایانی، بذر آغازی نو را در خود میپروراند. پس اجازه دهید امروز، روز تجدید قوا و شروعی دوباره برای شما باشد. شاید وقتش رسیده که به جای ‘Ctrl+Alt+Del’، از ‘Ctrl+Alt+Create’ استفاده کنید.
در گذر زمان، تلاش میکنم روایتگر تولید باشم؛ قلمم را با ناگفتهها آشنا کردهام تا شاید بتوانم از دل صنعت، داستانهای کمتر شنیده شده را بازگو کنم. اینجا میلاد اسمعیلی، در تلاش برای روایت لحظههای پیوند صنعت و انسان.