شما در حال خواندن شصتمین یادداشت (چند ساعت کار مناسب است؟) از مجموعهی نبض تولید هستید.
هر روز صبح که از خواب بیدار میشویم، با یک سؤال بزرگ روبرو هستیم: امروز چقدر باید کار کنم؟ این پرسش ساده، دغدغه همیشگی همه ماست. از یک طرف داستانهای الهامبخش کارآفرینان موفق را میشنویم که شب و روز کار میکنند و از طرف دیگر، با واقعیت محدودیتهای جسمی و روانی خودمان روبرو هستیم. اما آیا واقعاً باید بین سلامتی و موفقیت یکی را انتخاب کنیم؟
بیایید از یک واقعیت ساده شروع کنیم: هر انسانی در طول شبانهروز، لحظاتی را در اوج تمرکز و انرژی تجربه میکند و زمانهایی را در خستگی و کمتوانی. این چرخه طبیعی است و نمیتوان با آن جنگید. درست مثل یک خودرو که نمیتواند مدام با سرعت ماکزیمم حرکت کند، مغز ما هم نمیتواند به طور مداوم در بالاترین سطح عملکرد باقی بماند.
اما نکته جالب اینجاست که وقتی از ساعات کار صحبت میکنیم، معمولاً فقط به زمان نشستن پشت میز فکر میکنیم. در حالی که “کار” مفهومی بسیار گستردهتر است. یک نویسنده ممکن است هنگام پیادهروی بهترین ایدههایش را پیدا کند، یک مدیر شاید در زمان استراحت به راهحل مشکل پیچیدهای برسد، و یک هنرمند احتمالاً در لحظات تنهایی و سکوت، خلاقانهترین آثارش را خلق کند.
حالا تصور کنید فردی که میگوید روزی ۱۶ ساعت کار میکند، واقعاً چه میکند؟ او احتمالاً بخشی از این زمان را به جلسات میگذراند، بخشی را صرف مطالعه میکند، گاهی به ورزش میپردازد، با همکارانش گفتگو میکند، و حتی زمانی را به تفکر و برنامهریزی اختصاص میدهد. این با ۱۶ ساعت کار یکنواخت و فشرده تفاوت اساسی دارد.
راز موفقیت در کمیت ساعات کار نیست، بلکه در کیفیت استفاده از زمان نهفته است. تصور کنید دو نفر را که هر دو ۸ ساعت در روز کار میکنند. اولی تمام این ۸ ساعت را پشت میز مینشیند، مدام حواسش پرت میشود، با تلفن صحبت میکند و در نهایت کار چندانی انجام نمیدهد. دومی اما همین ۸ ساعت را هوشمندانه مدیریت میکند: زمانهای اوج تمرکزش را به کارهای مهم اختصاص میدهد، بین کارها استراحت میکند، و از هر دقیقه به بهترین شکل استفاده میکند.
پس به جای این که بپرسیم “چند ساعت باید کار کنیم؟”، بهتر است از خودمان بپرسیم “چگونه باید کار کنیم؟”. موفقیت حاصل یک معادله ساده است: ترکیب هوشمندانه کار عمیق، استراحت هدفمند و یادگیری مداوم.
کار عمیق یعنی زمانهایی که واقعاً روی یک موضوع متمرکز میشویم، بدون حواسپرتی و وقفه. استراحت هدفمند یعنی زمانهایی که آگاهانه به بازیابی انرژی و خلاقیت خود میپردازیم. و یادگیری مداوم یعنی هر روز، حتی اگر کم، چیز جدیدی یاد میگیریم.
برای رسیدن به این تعادل، میتوانیم از یک رویکرد تدریجی استفاده کنیم. ابتدا باید الگوی طبیعی بدن خود را بشناسیم. چه ساعاتی بیشترین تمرکز را داریم؟ چه زمانهایی خلاقتر هستیم؟ چه موقع به استراحت نیاز داریم؟ سپس، روز خود را طوری برنامهریزی کنیم که با این الگوی طبیعی هماهنگ باشد.
مثلاً اگر صبحها تمرکز بیشتری داریم، کارهای مهم و پیچیده را به این زمان موکول کنیم. اگر عصرها خلاقتر هستیم، این زمان را به ایدهپردازی و کارهای خلاقانه اختصاص دهیم. بین این زمانها، فواصل استراحت کوتاه اما مؤثر قرار دهیم.
نکته مهم دیگر، تفاوت بین “حضور در محل کار” و “کار مؤثر” است. گاهی دو ساعت کار متمرکز میتواند ارزشمندتر از هشت ساعت کار پراکنده باشد. پس به جای شمردن ساعتها، باید به دنبال افزایش کیفیت و اثربخشی زمان کارمان باشیم.
موفقیت پایدار زمانی به دست میآید که بتوانیم چرخه سالمی از کار، استراحت و زندگی ایجاد کنیم. این چرخه باید به گونهای باشد که نه تنها به اهداف کاریمان برسیم، بلکه سلامت جسمی و روانیمان را هم حفظ کنیم، روابط شخصیمان را تقویت کنیم و از زندگی لذت ببریم.
در نهایت، پاسخ به سؤال “چقدر باید کار کنیم؟” برای هر کس متفاوت است. اما اصول کلی یکسان است: کار هوشمندانه بهتر از کار طولانی است، کیفیت مهمتر از کمیت است، و موفقیت واقعی به تعادل نیاز دارد. به جای تلاش برای افزایش ساعات کار، باید به دنبال راههایی برای کار هوشمندانهتر، مؤثرتر و لذتبخشتر باشیم.
در گذر زمان، تلاش میکنم روایتگر تولید باشم؛ قلمم را با ناگفتهها آشنا کردهام تا شاید بتوانم از دل صنعت، داستانهای کمتر شنیده شده را بازگو کنم. اینجا میلاد اسمعیلی، در تلاش برای روایت لحظههای پیوند صنعت و انسان.