شما در حال خواندن پنجمین یادداشت (گاهی پایین آمدن سختتر است) از مجموعهی نبض تولید هستید.
ما ساکن طبقهی دوم هستیم. امروز از پنجره خانهمان، صحنهای دیدم که مرا به فکر فرو برد. بچه گربهای کوچک و کنجکاو، با جسارتی قابل تحسین از درخت مقابل خانه بالا آمده بود. اما طولی نکشید که متوجه شدم این موجود کوچک در دام جسارت خودش گیر افتاده است و راه برگشت را بلد نیست.
ساعتها گذشت و من شاهد تلاشهای بیوقفه این گربه کوچک بودم. با فرا رسیدن غروب، ترس در چشمانش نمایان شد و صدایش رنگ اضطراب گرفت. در آن لحظه بود که تصمیم گرفتم مداخله کنم و به او کمک کنم.
به پای درخت رفتم و سعی کردم با کلماتی آرامشبخش، گربه را به پایین آمدن ترغیب کنم. حتی ماشینم را زیر درخت پارک کردم تا مسیر فرودش امنتر شود. در نهایت، با دسته جارویی در دست، تلاش کردم پلی میان زمین و آسمان برای این مسافر کوچک بسازم. با این حال، تمام تلاشهایم بینتیجه ماند. درست در لحظهای که احساس ناامیدی میکردم، پسر همسایه از راه رسید. او بدون تردید، با چابکی و اعتماد به نفس از درخت بالا رفت و در چشم بر هم زدنی، گربه کوچک را نجات داد.
این اتفاد ساده، دریچهای شد برای تأملی عمیقتر در زندگی خودم. متوجه شدم که من هم، مانند آن بچه گربه، بارها در مسیرهای اشتباه زندگی پیش رفتهام، اما جرأت بازگشت و پذیرش اشتباهم را نداشتهام. این ترس از بازگشت، مرا در موقعیتهایی ناخوشایند گیر انداخته است، درست مثل آن گربه که در ارتفاع درخت گیر افتاده بود.
از سوی دیگر، تلاشهای بینتیجهام برای نجات گربه، تصویری از بسیاری از تلاشهای من در زندگی بود. خیلی اوقات در مواجهه با مسائل، تلاشهای بسیاری کردهام اما به نتیجه نرسیدهام. چرا؟ چون مانند امروز، به جای انتخاب راه حل اصلی و موثر، خودم را با کارهای فرعی و کماثر سرگرم کردهام.
نکته جالب اینجاست که راهکار اصلی – بالا رفتن از درخت – را میدانستم، اما جسارت انجامش را نداشتم. پسر همسایه با انتخاب همین راهکار ساده اما جسورانه، مشکل را در کمترین زمان حل کرد. این نشان میدهد که خیلی اوقات، ما راه درست را میدانیم، اما از ترس یا تردید، از انتخاب آن طفره میرویم.
این تجربه به من آموخت که انجام کار درست، چه بالا رفتن باشد و چه پایین آمدن، نیازمند جرأت و جسارت است. ما اغلب خود را با کارهای کماهمیت مشغول میکنیم تا از رویارویی با چالش اصلی فرار کنیم و احساس بد انفعال را تجربه نکنیم. اما واقعیت این است که تنها با پذیرش این چالشها و عمل جسورانه میتوانیم به رشد واقعی دست یابیم.
در گذر زمان، تلاش میکنم روایتگر تولید باشم؛ قلمم را با ناگفتهها آشنا کردهام تا شاید بتوانم از دل صنعت، داستانهای کمتر شنیده شده را بازگو کنم. اینجا میلاد اسمعیلی، در تلاش برای روایت لحظههای پیوند صنعت و انسان.