شما در حال خواندن هفتاد و دومین یادداشت (هنر زنبور شدن) از مجموعهی نبض تولید هستید.
آیا تا به حال از شما پرسیدهاند که خود را شبیه کدام حیوان میدانید؟ بیشک در پاسخ به این پرسش، بیشتر ما یا به سراغ جانوران قدرتمند و درندهای چون شیر، ببر و گرگ رفتهایم، یا حیوانات ظریف و دلنشینی همچون گنجشک، آهو و اسب را برگزیدهایم. جالب اینجاست که کمتر کسی در این میان، خود را با حیواناتی چون گوسفند، گاو یا مرغ همانند میداند.
گذشته از این که چنین سوالاتی معمولا برای وقتگذرانی هستند، پاسخ ما تا حدی ارزشها و ترجیحات ما را نشان میدهد. خشونت زیادی که گاه در بعضی افراد میبینیم و علاقه زیادی که بعضیها به گنسگتر و مافیا شدن دارند، بیارتباط با انتخاب شیر و پلنگ و گرگ نیست.
اگرچه همگی به سودمندی حیواناتی چون گاو و گوسفند اذعان داریم، اما کمتر کسی مایل است خود را در جایگاه آنها تصور کند. در نگاه ما، این موجودات صرفاً برای تأمین غذا و بقای سایر جانداران وجود دارند. در این معادله، ما نیز مسیر زیستن برای خود را بر قربانی شدن به نفع دیگران ترجیح میدهیم.
در جامعهای که اکثریت افراد شکارچی بودن را بر شکار شدن ترجیح میدهند، تعادل میان عرضه و تقاضا دستنیافتنی میشود و رقابت برای شکار به اوج میرسد. از سوی دیگر، اگر بیشتر افراد همچون حیوانات اهلی، خود را در معرض شکار قرار دهند، گرگصفتان و کفتارها میداندار میشوند و زندگی بر اکثریت مردم دشوار میگردد.
حال، جامعهای را در نظر بگیرید که اکثر اعضای آن نه شکارچیاند و نه طعمه؛ جامعهای که افرادش آنقدر مولد و سودمندند که همگان از ثمره تلاششان بهره میبرند. در این جامعه، مردم خود را بیشتر به زنبور میمانند؛ موجوداتی که برای بقای خود، حیات دیگران را به مخاطره نمیاندازند. آنها در برابر متجاوزان و شکارچیان میایستند و نیش میزنند، اما باج نمیدهند. در عین حال، همگام با تلاش برای تعالی خویش، همچون زنبوران عسلساز، شهد شیرین تلاششان را با دیگران به اشتراک میگذارند
زنبورها را نباید با رابینهود مقایسه کرد؛ آنها فدایی دیگران نیستند و منافع خود را فدای دیگران نمیکنند. این موجودات هوشمند، در مسیر رشد و بقای خویش گام برمیدارند، اما شیوه زندگیشان چنان خردمندانه و سازنده است که ثمرات آن، سفره تمام جامعه را رنگین میکند.
در دنیای جانداران، زنبورها جایگاهی ویژه و محترم دارند؛ حتی درندگان نیز از شکار آنها پرهیز میکنند. آسیب رساندن به این موجودات ارزشمند با هیچ منطق و خردی سازگار نیست و همواره عملی نکوهیده به شمار میرود. شگفت آنکه حتی جاندارانی که از عسل بهرهای نمیبرند، از موهبت گردهافشانی و شکوفایی گلها که حاصل تلاش زنبورهاست، بهرهمند میشوند.
زنبورها نمونه بارز تمرکز و هدفمندی هستند. آنها چنان مجذوب و غرق در رسالت خویشاند که مجالی برای امور بیهوده نمییابند. نه خود را درگیر بازیگوشی با گنجشکها و آهوان میکنند، نه در پی رقابت با شیرها برای تاج و تخت هستند، نه وقت خود را صرف مباحثه با گوسفندان میکنند و نه از سر بطالت به پارس سگان واکنش نشان میدهند. آنها معنای حقیقی زندگی را درک کردهاند، به وظایف خود آگاهند و هوشمندانه از هر آنچه مانع هدفشان است، چشم میپوشند.
گرایش به زندگی زنبوروار، نشان از پختگی و بلوغ فکری دارد. پیش از رسیدن به این مرحله از بالندگی، درک عمق و جذابیت زندگی زنبورها برایمان دشوار است؛ از این روست که شیفته شکوه ظاهری شیران و پلنگان میشویم و کودکانه به تقلید از آنها میپردازیم. اما اکنون که قرنها از عصر پارینهسنگی و نبرد با نیزه و سنگ بر سر غذا و قلمرو میگذرد، شایسته است انسان متمدن امروز، ارزشآفرینی را بر درندهخویی مقدم بدارد.
در گذر زمان، تلاش میکنم روایتگر تولید باشم؛ قلمم را با ناگفتهها آشنا کردهام تا شاید بتوانم از دل صنعت، داستانهای کمتر شنیده شده را بازگو کنم. اینجا میلاد اسمعیلی، در تلاش برای روایت لحظههای پیوند صنعت و انسان.