شما در حال خواندن چهلمین یادداشت (دوست دارند شبیه آن کسبوکار موفق باشند) از مجموعهی نبض تولید هستید.
وقتی از موفقیت یک کسبوکار صحبت میکنیم، اغلب فقط نتیجه نهایی را میبینیم. مثل تماشای یک اجرای حرفهای پیانو که به نظر ساده میرسد، اما پشت آن سالها تمرین و یادگیری اصول پایه نهفته است. در دنیای کسبوکار هم همین اتفاق میافتد.
بیایید با یک مثال واقعی شروع کنیم. اخیراً از یک فروشگاه اینترنتی خرید کردم که صفحه اصلیاش پر از تندیسهای افتخار و گواهینامههای مختلف بود. اما وقتی مشکلی در سفارشم پیش آمد، هیچکس پاسخگوی تماسهایم نبود. این تجربه مرا به فکر فرو برد: چرا برخی کسبوکارها به جای تمرکز بر نیازهای اساسی مشتری، وقت و انرژی خود را صرف کسب عناوین و مدارک میکنند؟
پاسخ ساده است: آنها فکر میکنند با تقلید از ظواهر کسبوکارهای موفق میتوانند به همان نتایج برسند.
دیجیکالا را در نظر بگیرید. معمولاً اکثر افراد وقتی به یک کسبوکار موفق نگاه میکنند، اولین چیزی که توجهشان را جلب میکند، نحوه تعامل با مشتریانش است. مثلاً در مورد دیجیکالا، اولین چیزی که به چشم میآید سایت زیبا، اپلیکیشن کاربرپسند، تبلیغات گسترده و تخفیفهای جذاب است. همین باعث میشود بسیاری از کسبوکارهای نوپا، که تحت تاثیر وبسایتی مثل دیجی کالا هستند، تمام تمرکزشان را روی این بخشهای نمایان بگذارند.
اما یک کسبوکار موفق مثل کوه یخ است. آنچه ما میبینیم قله کوه است، در حالی که بخش عظیمی از آن زیر آب قرار دارد.
برای درک بهتر، به یک رستوران فکر کنید. ما به عنوان مشتری، فقط غذای خوشمزه، سرویس عالی و فضای دلنشین را میبینیم. اما آشپز میداند که برای سرو یک غذای عالی، باید زنجیره تأمین مواد اولیه درست کار کند، آشپزخانه به خوبی سازماندهی شده باشد، و تیم پشت صحنه در هماهنگی کامل با هم کار کنند.
همین اصل در مورد هر کسبوکار موفقی صادق است. آمازون فقط یک فروشگاه آنلاین نیست؛ یک شبکه پیچیده از انبارها، سیستمهای حمل و نقل، و فناوریهای پیشرفته است. اسنپفود فقط یک اپلیکیشن سفارش غذا نیست؛ یک اکوسیستم پیچیده از الگوریتمهای هوشمند، روابط با رستورانها و سیستم پشتیبانی قوی است.
پس وقتی میخواهیم از یک کسبوکار موفق الگوبرداری کنیم، باید به جای تمرکز صرف بر لایههای رویی، به عمق ماجرا نگاه کنیم و بپرسیم:
۱- چه زیرساختهایی این موفقیت را ممکن کردهاند؟
۲- چه فرآیندهایی پشت صحنه در جریان است؟
۳- چه روابط و همکاریهایی این سیستم را سرپا نگه داشته؟
۴- کدام بخشها برای شروع کار ضروریترند؟
سازمانهای بزرگ و موفقی مثل دیجیکالا، سالها وقت صرف ساختن زیربنای محکمی کردهاند که امروز روی آن ایستادهاند. پشت هر تراکنش موفق در دیجیکالا، یک شبکه پیچیده از سیستمها و فرآیندها در حال کار است. وقتی مشتری دکمه خرید را میزند، سیستمهای هوشمند انبارداری فوراً موجودی را بررسی میکنند، الگوریتمهای پیچیده بهترین مسیر تحویل را محاسبه میکنند، و تیمهای متخصص آماده پاسخگویی به هر سؤال احتمالی هستند. این هماهنگی نتیجه سالها برنامهریزی، آزمون و خطا، و بهبود مستمر است.
اما حتی همه این سیستمها به تنهایی کافی نیستند. روابط انسانی نقش حیاتی در موفقیت دارند. دیجیکالا با هزاران تأمینکننده کار میکند و این روابط بر پایه اعتماد متقابل شکل گرفتهاند. کارمندان شرکت احساس میکنند بخشی از یک خانواده بزرگ هستند و این حس تعلق در کیفیت کارشان منعکس میشود. حتی رابطه با رقبا هم با احترام و درک متقابل همراه است.
وقتی به عنوان صاحبین یک کسبوکار نوپا میخواهیم از این الگوها استفاده کنیم، باید بدانیم که نمیتوانیم یک شبه به آنها برسیم. مهمتر از این، هر کسبوکاری باید راه خودش را پیدا کند. صرفاً کپی کردن ظاهر موفقیت دیگران کافی نیست. باید درک عمیقی از نیازهای مشتریان خود داشته باشیم و راهحلهایی متناسب با شرایط خاص خود پیدا کنیم. شاید روشهای دیجیکالا برای کسبوکار ما مناسب نباشند، اما میتوانیم از اصول کلی موفقیت آنها درس بگیریم و آنها را با شرایط خود تطبیق دهیم.
در نهایت، موفقیت پایدار نیازمند نگاه بلندمدت است. باید صبور باشیم، از شکستها درس بگیریم و مسیر خود را مدام اصلاح کنیم. این راه شاید طولانی به نظر برسد، اما تنها راه ساختن چیزی است که ارزش ماندگار دارد.
در گذر زمان، تلاش میکنم روایتگر تولید باشم؛ قلمم را با ناگفتهها آشنا کردهام تا شاید بتوانم از دل صنعت، داستانهای کمتر شنیده شده را بازگو کنم. اینجا میلاد اسمعیلی، در تلاش برای روایت لحظههای پیوند صنعت و انسان.