شما در حال خواندن شصت و هفتمین نوشته (چرا مطالب حقوقی را سخت مینویسند؟) از مجموعهی نبض تولید هستید.
به عنوان کسی که دانشآموخته حقوق نیست، با دیدن عباراتی مثل «خیار مجلس» و «اقاله قرارداد» و «ضمان درک» به این فکر میکنیم که چرا فعالان این حوزه، فکری به حال زبان سخت و دشوارشان نمیکنند؟ مگر غیر از این است که بیشتر مقررات برای تنظیم روابط میان مردم هستند و بر تصمیمها و معاملات ایشان تاثیر میگذارند؟ پس چرا باید خرید و فروش کالا «عقد بیع» و تحویل و دریافتش «قبض و اقباض» نامیده شود؟
گفتنی است که این سوالات زمانی دغدغه جدی من بودند، زیرا به عنوان مهندس و مشاور تولید صنعتی به کرات با مسائلی همچون: ثبت شرکت، قراردادها، مالیات، اخذ مجوز، بیمه کارگران و ثبت برند روبهرو میشدم. آن زمان، تلاشهای من برای درک مصوبات و یافتن پاسخ به نتیجه نمیرسید، چون معنی کلمات را نمیدانستم و از تفسیر عبارات عاجز بودم. ضمن این که حتی دوستان حقوقیام نمیتوانستند پاسخ را به من بفهمانند و کلامشان فرق چندانی با منابع حقوقی نداشت. نتیجه آن که چاره را در ورود به رشتهی حقوق یافتم و اکنون پاسخ سوالات بالا را به عنوان دانشآموخته حقوق مینویسم.
کلمات عربی، زبان حقوقی را سختتر کردهاند
یکی از علل سخت بودن مطالب حقوقی، عربی بودن خیلی از کلمات است. مثلاً در حقوق جزا میگویند بعضی جرایم مستوجب حد یا قصاص هستند یا بنا به قاعدهی درء نباید وقتی شک و تردید وجود دارد، کسی را به حد محکوم کرد. در حالی که کلمات «حد» و «قصاص» و «در» جزو ادبیات رایجمان به حساب نمیآیند. حقوق ما -البته نه در همه جزییات- برآمده از فقه است و عربی بودن زبان فقه باعث شده که تعداد زیادی از این کلمات نامأنوس وارد ادبیات حقوقیمان شوند. البته میتوان ایراد گرفت که چرا تلاش موثری برای ترجمه این لغات صورت نگرفته است؟
بیگمان زبانشناسان پاسخهای خوبی برای این سوال دارند. اما صرفنظر از آن، همانطور که مهندسان و مدیران بر استفاده از کلماتی همچون: دینامیک، استاتیک، مدل، تلورانس، الاستیسیته و سیستم اصرار دارند، حقوقدانان نیز استفاده از معادل عربی کلمات را گویاتر تصور میکنند. ضمن این که تعیین مترادف فارسی برای کلمات حقوقی، مستلزم همراهی و مشارکت حقوقدانان است تا زمینهساز بروز اختلافات قراردادی یا فقدان زبان مشترک در محاکم نشود.
کلمات در حقوق مثل پارامترهای مهم در روابط ریاضی هستند
در منابع حقوقی گاه برای کلمهای همچون بیع دهها صفحه توضیح مینویسند، مثل این که: اگر قرارداد از نوع بیع باشد، فروشنده میتواند در صورت تأخیر مشتری نسبت به پرداخت پول -یا هر چیزی که قرار است در ازای فروش مال به او داده شود- قرارداد را بعد از سه روز فسخ کند یا تا وقتی جلسه میان فروشنده و مشتری به اتمام نرسیده، هر کدام میتوانند قرارداد را به هم بزنند. البته که همین توضیحات ساده و نه چندان دقیق، نکات و ملاحظات زیادی دارند که خارج از حوصله بحثمان هستند. اما غرض این است که: بعضی کلمات فراتر از یک تعریف ساده هستند و بهتر است آنها را در حد عنوان یک فصل یا کتاب فرض کنیم.
حقوقیها وقتی از کلمهی استانداردی مثل بیع استفاده میکنند، میدانند که همهی این نکات و شرایط در دل آن گنجانده میشوند و نیازی به توضیحات تکمیلی نیست. به عبارت دیگر وقتی میگویند فلان قرارداد بیع است، لازم نیست توضیح دهند در چه صورتی باطل میشود و شرایط فسخ چیست، بلکه خیلی از این جزئیات قبلاً در قانون و عرف تعیین شدهاند. حال آن که اگر بخواهند از کلمات مترادف استفاده کنند، شبهه به وجود میآید که منظورشان چه بوده است؟ مثلاً اگر در قرارداد به جای کلمهی بیع از عبارت «انتقال مالکیت» استفاده کنند، شاید تردید به وجود آید که قرارداد از نوع اجاره، صلح، معاوضه یا چیز دیگری بوده است؛ در مورد هر یک از این قراردادها، احکام متفاوتی وجود دارد و شرایط متفاوتی بر معامله حاکم میشود.
بنابراین درست است که بعضی واژگان برای عموم مردم ناشناخته و غیرمتعارف هستند، اما استفاده از آنها باعث میشود که منافعشان به خطر نیافتد. از طرفی بعید است کسی حاضر باشد که دادخواست و لوایح و قراردادهای مهم خود را با محوریت پاسداشت از زبان فارسی و ترویج سادهنویسی تنظیم کند و منافع و حقوق خود را به خطر بیاندازد. مثل این که کسی را به کلاهبرداری یا قتل متهم کرده باشند و از وکیل بخواهد که در دادگاه فقط با واژگان فارسی و ادبیات رایج از او دفاع کند.
علاوه بر کلماتی مثل «بیع» که هزار نکته در دل آنها نهفته است، گاه کلمات ظاهراً ساده نیز در چگونگی تفسیر متون حقوقی تاثیر میگذارند. مثلاً اگر بنویسیم: «هر فردی میتواند این خانه را خریداری کند» بدین معنا است که شرکتها امکان خرید آن را ندارند، چون «فرد» دلالت بر شخص حقیقی -آدمیزاد- دارد. اما اگر بنویسیم «هر شخصی میتواند این خانه را خریداری کند» یعنی اشخاص حقوقی هم میتوانند طرف معامله باشند و لازم نیست خریدار حتماً شخص حقیقی یا فرد باشد. بنابراین نویسنده حق دارد نسبت به تغییر واژگان محتاط باشد و از الفاظی استفاده کند که بارها در متون حقوقی دیده و از قلمرو معنایی و دامنه کاربردشان مطمئن است.
تشریح کردن موضوعات به تسلط نیاز دارد
کسی میتواند مطلبی را به خوبی شرح دهد و مثالهای کاربردی بزند که روی موضوع مسلط باشد. به همین علت گاه میبینیم که نویسنده، مطالب ساده را با جزئیات و مثالهای فراوان تشریح میکند، اما به سادگی از مطالب دشوار میگذرد. مثلاً نویسندگان کتابهای طراحی مهندسی به ندرت راجع به مبانی حل مساله و تصمیمگیری صحبت میکنند، حال آن که پایه و اساس طراحی مهندسی به کارگیری فرایندها و ابزارهای حل مساله است و خواننده تا وقتی با آنها آشنا نباشد به عمق مطلب پی نمیبرد.
همین وضعیت به شکل پیچیدهتر و شدیدتری در مورد آثار حقوقی وجود دارد؛ طوری که گاه متخصصان ترجیح میدهند که وارد جزئیات نشوند و با سادهسازی از دقت آموزههای خود نکاهند. زیرا در مباحث حقوقی، مصوبات باید مبنا قرار بگیرند و هر تغییر سادهای میتواند به منزلهی انحراف از مقصود اصلی قانونگذار و نادیده گرفتن جزییات مهم باشد. از این رو نویسندهای میتواند مباحث را تشریح کند و حرف تازه بزند که اولاً مقصود قانونگذار را با توجه به سیر تحولات قانونگذاری و مبانی فقهی و حقوقی فهمیده باشد، ثانیاً روی سایر قوانین و مصوبات مسلط باشد و بداند که چه قواعد دیگری راجع به آن مبحث وجود دارد؛ چرا که گاه یک ماده قانونی، استثنائاتی دارد که در قوانین دیگر مقرر شدهاند.
ناصر کاتوزیان از نویسندگانی است که اگر کتابهایش را بخوانیم، پر از توضیحات مفصل و مثالهای خلاقانه است؛ زیرا بر مواد قانون مدنی و مبانی فقهی تسلط داشته، قواعد مشابه در نظام حقوقی سایر کشورها را میدانسته، از سایر قوانین و مصوبات -علاوه بر قانون مدنی- اطلاع داشته و سالها قاضی بوده و مسائل مختلف را تجربه کرده است. اما بسیاری از نویسندگان چنین تسلطی ندارند و مطالبی را که در منابع اصیل و معتبر -مثل آثار کاتوزیان- ارائه شده با تغییرات جزئی تکرار میکنند. لذا اگر به دنبال مثالهای زیاد و توضیحات جامع باشیم، باید به کتابهای مرجع مراجعه کنیم و این در حالی است که عموم این آثار برای افراد حقوقی نوشته شده و کاملاً تخصصی هستند.
بعضیها دشوار حرف زدن را فضیلت میدانند
صرفنظر از این که زبان حقوق دشوار است، بعضیها عامدانه تلاش میکنند که پیچیدهتر حرف بزنند و آن را ابزاری برای نمایش تخصص و تسلط خود میدانند. مثلاً وقتی مخاطب یک غیرحقوقی است، به جای گفتن: «فلانی خانه خود را به رهن گذاشت»، میگویند: «راهن ملک خود را در رهن مرتهن قرار داد». البته که چنین تمایلاتی منحصر به حقوقیها نیست و در همه حوزهها دیده میشود.
ضمن این که تمایل به پیچیدگی قدمتی دیرینه دارد و از قدیم استفاده از الفاظ ثقیل و عبارات طولانی در مکاتبات و بیانات، نشانهی حکمت و فضیلت به حساب میآمد. امروزه نیز با این که سادهنویسی بیش از قبل مرسوم شده، کماکان معیارهای گذشته وجود دارند و نویسندگان را به تکلف وا میدارند. مثلاً خیلیها از مشاوران و وکلا انتظار دارند که لوایح را به پیچیدهترین شکل ممکن بنویسند، یا اگر قراردادی را مختصر و بدون الفاظ ثقیل تنظیم کنند، تصور میکنند که جزئیات از قلم افتادهاند. پس از آن جا که حق با مشتری است و تقاضا بدون عرضه نمیماند، خیلیها ترجیح میدهند که دشوارتر از حد نیاز حرف بزنند.
چند سالی است که بیشتر ساعات عمرم با روایت از تولید میگذرد و زمان کمتری برای حرفهای دیگر میماند. نبض تولید را بهانه کردهام برای نوشتن از حرفهایی که معمولاً ناگفته میمانند. ارادتمندتان، میلاد اسمعیلی.