شما در حال خواندن شصتمین نوشته (چند ساعت کار مناسب است؟) از مجموعهی نبض تولید هستید.
در مورد ساعت کار مناسب، دیدگاههای متفاوتی وجود دارد که رایجترین و منطقیتربن آنها به یکی از این دو دیدگاه نزدیک هستند: اول این که نتیجه کارها بیش از هر پارامتر دیگری به «زمان صرف شده برای آنها» بستگی دارد و هر چقدر بیشتر کار کنیم به دستاوردهای بهتری میرسیم. دوم این که با مدیریت بهینه فعالیتها و استفاده از راهکارهای مناسب میتوانیم به دستاوردهای خوبی برسیم، ولو زمان کمی صرف کرده باشیم.
اگر بخواهیم یکی از این دو دیدگاه را قبول کنیم و دیگری را کنار بگذاریم، مورد دوم مناسبتر به نظر میرسد. زیرا از یک سو تعارضی با کار زیاد ندارد و از سوی دیگر روی استفاده بهینه از منابع تاکید میکند. با این حال بسیاری از ما چندان در اولویتبندی اهداف، تعریف مسائل، شناسایی و انتخاب و ارزیابی راهکارها، مدیریت فعالیتها و تصمیمگیری دقیق موفق نیستیم و ممکن است در راستای پیروی از دیدگاه دوم، با وجود عملکرد متوسط یا حتی ضعیف از سیاست سادهتر و مطمئنتر کار زیاد غفلت کنیم.
از طرفی شاهدیم که نمونههای افراطی و بیپایه دیدگاه دوم رایجتر از نسخهی منطقی آن هستند. مثلاً بعضی کار زیاد را به سخره میگیرند و ادعا میکنند که روشهای موثری برای موفقیت سریع یافتهاند یا بعضی آن چنان در صدد انجام کارهای فوقالعاده هستند که از کارهای روتین و دستیابی به نتایج متعارف باز میمانند. لذا برای اکثرمان بهتر است تا وقتی که در اجرای دیدگاه دوم به تبحّر نرسیدهایم، هر دو دو دیدگاه را به رسمیت بشناسیم و با تعیین یک بازه زمانی مناسب برای کار کردن، در صدد استفادهی حداکثری از آن باشیم.
برای پیدا کردن یک مبنای اولیه مناسب در مورد ساعات کار، مراجعه به «قانون کار» مفید است. این قانون در همهی کشورها برای حمایت از کارگران تنظیم شده و یکی از موضوعات آن، محدود کردن ساعات کار است تا میان کار و زندگیشان تعادل برقرار شود. در قانون کار ایران، ساعت کار موظفی در حالت عادی ۴۴ ساعت در هفته است که با احتساب یک روز تعطیل تقریباً معادل ۷.۵ ساعت کار روزانه میشود. همچنین در قانون سایر کشورها عموماً ۶.۵ الی ۸ ساعت کار روزانه با احتساب یک الی دو روز تعطیلی، متعادل تشخیص داده شده است. (برای کسب اطلاعات بیشتر کلیک کنید)
ساعات موظفی در قانون کار متناسب با عموم افراد تنظیم شده است و از جوانان تا میانسالان را در بر میگیرد. همچنین ساعات اضافهکار هم میتوانند به این مدت، اضافه شوند که در قانون ایران حدأکثر ۴ ساعت اضافهکار روزانه در شرایط معمولی است (این مدت در شرایط استثنایی میتواند بیشتر یا کمتر باشد). البته از سوی دیگر مرخصیها و تعطیلات رسمی باعث میشوند که حدأقل ساعات کار کارگران کمتر از ساعات کار موظفی باشد، یعنی اگر کارگری اضافهکاری نماند و از مرخصیهای خود استفاده کند، ممکن است به جای ۴۴ ساعت فقط ۳۰ ساعت در یک هفته کار کند. اما اگر «حدأکثر زمان اضافه کار» را لحاظ کنیم، مدت زمانی که به واسطهی آن اضافه میشود به مراتب بیشتر از مدت زمان مرخصیها و تعطیلات رسمی کشور است. به عبارت دیگر کارکنانی مثل مدیران ارشد شرکتها که معمولاً ساعات طولانی در محیط کار میمانند، ممکن است به طور میانگین ۵۰ یا حتی ۶۰ ساعت در هفته کار کنند.
با این اوصاف اگر میخواهیم تعادل مناسبی میان کار و زندگی ایجاد کنیم، به نظر میرسد که ۳۵ الی ۴۰ ساعت کار هفتگی، مدت معقولی برای کار تمام وقت به حساب میآید؛ چرا که در بسیاری از کشورها با سطح رفایی بالا، ساعات کار کارگران در همین حدود تعیین شده است. اما اگر برای خودمان کار میکنیم و هدف سختتری نسبت به میانگین افراد جامعه انتخاب کردهایم، احتمالاً زمانی به نتایج مطلوب میرسیم که ساعت کارمان بیش از مندرجات قانونی باشد. با این حال، کماکان باید سقف مشخص برای ساعات کارمان در نظر بگیریم تا تعادل زندگیمان به هم نخورد و اضافهکارمان بیهوده نباشد.
بر خلاف منطق ریاضی طرفداران دیدگاه اول که حاصل یک روز کار را با ضرب «خروجی هر ساعت کار» در «کل ساعات کاری» محاسبه میکنند، در عمل «خروجی هر ساعت کار» نرخ ثابتی ندارد و با طولانی شدن کار روزانه کاهش مییابد. علاوه بر این در کارهای حساس و دقیق با افزایش ساعات کار، احتمال بروز خطا افزایش مییابد و ممکن است هزینههای زیادی تحمیل کند. به عنوان مثال، بسیاری از سوانح کار با ماشینآلات، خطا در تنظیم مستندات مالی و فنی، اشتباه در آزمایشات و نمونهبرداری، پاک شدن اطلاعات و تخطی از استانداردهای کاری در زمان خستگی اتفاق میافتند.
علاوه بر آثار سوء کار زیاد در کوتاهمدت، اگر رویهی کار زیاد برای طولانیمدت ادامه پیدا کند، تعادل زندگی را بر هم میزند و بار روانی زیادی تحمیل میکند که روی تمام ساعات کاری -نه فقط مدت اضافهکاری- تاثیر میگذارد و راندمان کلّی را کاهش میدهد. در چنین شرایطی ممکن است با کاهش کیفیت زندگی شخصیمان روزانه ۱۶ ساعت کار کنیم، اما خروجی آن معادل ۸ ساعت کار روزانه باشد و نهایتاً هم تحت تاثیر فشار زیاد، کنار بکشیم و کسبوکار را رها کنیم. همچنین یافتن راهکارهای جدید، اصلاح برنامهها، ارزیابی شرایط کنونی، تجدید نظر روی اهداف و سازماندهی فعالیتها به وقت کافی و ذهنی باز نیاز دارد که با کار اجرایی بیش از حد در تعارض است؛ به عبارت دیگر وقتی تمام فکر درگیر اجرای برنامههای قبلی است، عملاً زمانی برای فکر کردن و برنامهریزی جدید باقی نمیماند.
ناظر بر مواردی که اشاره کردم، بهتر است ساعات کارمان ضابطهمند و دارای یک حدأقل و حدأکثر مشخص باشد. البته حسب مورد ممکن است گاهی کمتر از حدأقل یا بیشتر از حدأکثر کار کنیم، اما به صورت کلّی بهتر است ساختار مشخصی برای آن داشته باشیم. لذا سؤالی که جای طرح دارد این است که: حدأکثر ساعت کار مناسب چقدر است؟ برخی تحقیقات نشان میدهند که بیش از ۴۵ ساعت کار هفتگی میتواند اثرات منفی روی سلامت جسمی و روحی داشته باشد و اگر ساعات کار از ۵۰ ساعت تجاوز کند، بهرهوری اُفت میکند طوری که بعد از ۵۵ ساعت، عملاً کار کردن بیهوده است. با این حال شاید شنیده باشید (مثلاً در این لینک) که بعضی بنیانگذاران استارتاپها روزانه ۱۲ الی ۱۶ ساعت کار میکنند و بعضی هم ادعا میکنند که صاحبان استارتاپها با حفظ تعادل میان کار و زندگی فردی به نتیجهی مطلوب نمیرسند.
صرفنظر از نظرات متنوعی که اظهار میشود، پارامترهای زیادی در تعیین «حدأکثر ساعات کاری» مؤثر هستند و نمیتوان یک نسخهی کلی برای همهی افراد تجویز کرد. مثلاً بعضی از ما ازدواج کردهایم، ورزشی را به صورت حرفهای دنبال میکنیم یا به طور کلّی تعهداتی داریم که باید برای آنها وقت و انرژی صرف کنیم. همچنین اهداف ما از کار کردن متفاوت است؛ طوری که بعضی از ما کار را وسیلهای برای رفاه و آرامش بیشتر میدانیم و بعضی دیگر، بزرگترین آرمانهای خود را در کسبوکارمان جستجو میکنیم. تحقق هر یک از این اهداف به فعالیتهای کاملاً متفاوتی نیاز دارد، مثلاً بعضی از ما بیشتر به فعالیتهای فیزیکی اشتغال داریم و بعضی دیگر، کارهای فکری میکنیم و ضمناً تواناییهای جسمی و فکریمان نیز متفاوت است.
اگر بخواهیم برای تعیین حداکثر ساعات کاری، همه پارامترهای موثر -که به موارد بالا محدود نمیشوند- را شناسایی و بررسی کنیم، در حدّ یک پژوهش مفصل دانشگاهی است. بنابراین رویکرد سریعتر و مفیدتر این است که راه آزمون و خطا را پیش بگیریم؛ یعنی کارمان را با یک ساعات کاری معقول و متعارف -مثلاً ۴۰ ساعت در هفته- آغاز کنیم و به تدریج آن را به تا جایی که تعادل زندگیمان برقرار بماند و اضافه کارمان بیهوده نباشد، افزایش دهیم. همچنین بعضی عوارض کار زیاد در بلندمدت نمایان میشوند که اگرآثارشان هویدا شد، بایستی بدون تعصب در جهت تعدیل ساعات کارمان قدم برداریم. در هر حال، اگر ساعات کارمان پاسخگوی فعالیتهایمان نیست، باید جهت استفادهی بهینهتر از زمان بکوشیم. به عبارت دیگر، کافی نبودن زمان، دلیل موجهی برای بیهودهکاری و آسیب زدن به سلامت جسم و روحمان نیست، بلکه نشانگر ضعفمان در مدیریت کارها و نیازمان به استفادهی بهینهتر از منابع است.
چند سالی است که بیشتر ساعات عمرم با روایت از تولید میگذرد و زمان کمتری برای حرفهای دیگر میماند. نبض تولید را بهانه کردهام برای نوشتن از حرفهایی که معمولاً ناگفته میمانند. ارادتمندتان، میلاد اسمعیلی.