شما در حال خواندن چهل و نهمین یادداشت (رشد کردن قشنگ اما دردناک است) از مجموعهی نبض تولید هستید.
انسان موجودی است سرشار از رویاها و آرزوها. از کودکی با رویاهای بزرگ زندگی میکنیم: خلبان شدن، دانشمند شدن، ثروتمند شدن، یا تغییر دنیا. جملهی “خواستن توانستن است” همچون نوای دلنشینی در گوشمان طنینانداز میشود، زیرا به ما امید میدهد که روزی به این خواستههای بزرگ دست خواهیم یافت. اما واقعیت پیچیدهتر از این جملهی ساده است.
در دنیای واقعی، مسیر رشد و دستیابی به اهداف شباهت زیادی به صعود از یک کوه بلند دارد. از پایین که نگاه میکنیم، قله در مهای از ابهام پنهان است. هر گام که برمیداریم، با چالشهای جدیدی روبرو میشویم. گاهی مسیر آنقدر سخت میشود که حتی یک قدم برداشتن هم به تلاشی عظیم نیاز دارد. درست مثل کارآفرینی که در ابتدای راه، حتی پیدا کردن اولین مشتری برایش به چالشی بزرگ تبدیل میشود.
این روند رشد، مانند رشد یک درخت، تدریجی و نامحسوس است. درخت هر روز کمی بزرگتر میشود، اما این تغییر را نمیتوان در لحظه دید. تنها با نگاه به عکسهای قدیمی است که متوجه میزان رشد میشویم. همین اتفاق در مسیر پیشرفت شخصی ما نیز رخ میدهد. مهندس نرمافزاری را تصور کنید که هر روز کدنویسی میکند. شاید در طول یک هفته تفاوت چشمگیری در مهارتهایش احساس نکند، اما پس از یک سال، پروژههایی را با موفقیت به پایان میرساند که زمانی برایش غیرممکن به نظر میرسیدند.
نکتهی مهم این است که رشد واقعی معمولاً با درد و ناراحتی همراه است. درست مثل ورزشکاری که برای قویتر شدن باید عضلاتش را تا حد درد تمرین دهد. یا دانشجویی که برای یادگیری عمیق باید ساعتها با مفاهیم دشوار کلنجار برود. این درد و سختی، بخش جداییناپذیر فرآیند رشد است.
متأسفانه، فرهنگ عمومی و شبکههای اجتماعی تصویری غیرواقعی از موفقیت ارائه میدهند. داستانهای “یک شبه ره صد ساله رفتن” و موفقیتهای خارقالعاده، این توهم را ایجاد میکنند که میتوان بدون تحمل سختی به قله رسید. اما واقعیت این است که حتی نابغهها هم مسیر طولانی و دشواری را طی کردهاند. موتسارت از چهار سالگی تمرین موسیقی را آغاز کرد. اینشتین سالها روی نظریه نسبیت کار کرد.
گاهی این مسیر طولانی چنان فرسایشی میشود که شک و تردید به سراغمان میآید. درست مثل نویسندهای که پس از نوشتن صدها صفحه، هنوز از چاپ اولین کتابش ناامید است. یا هنرمندی که سالها تمرین میکند اما هنوز به جایگاه مورد نظرش نرسیده است. در چنین لحظاتی، تنها چیزی که میتواند ما را در مسیر نگه دارد، عشق به هدف و شور درونی است.
نکتهی ظریف دیگر این است که رشد واقعی همیشه با لذت همراه نیست. وقتی در تلاش برای تأمین نیازهای اولیه هستیم، صحبت از لذتِ خودشکوفایی میتواند حتی آزاردهنده باشد. مثل دانشجویی که همزمان با تحصیل مجبور است برای تأمین هزینههای زندگی کار کند. یا کارمندی که در شرایط اقتصادی دشوار، رویای راهاندازی کسبوکار خودش را در سر میپروراند.
“خواستن توانستن است” نمیتواند واقعیت را کامل توصیف کند. جملهی دقیقتر این است: “خواستن، همراه با تلاش مستمر، پذیرش سختیها، و صبر طولانی، میتواند به توانستن منجر شود.” این مسیر، مانند صعود از قلهای بلند، نیازمند آمادگی جسمی و روحی، تجهیزات مناسب، و مهمتر از همه، ارادهای خللناپذیر است. در این مسیر، گاهی باید دیوانهوار عاشق هدف بود و گاهی باید عاقلانه مسیر را سنجید، اما هرگز نباید از حرکت باز ایستاد.
در گذر زمان، تلاش میکنم روایتگر تولید باشم؛ قلمم را با ناگفتهها آشنا کردهام تا شاید بتوانم از دل صنعت، داستانهای کمتر شنیده شده را بازگو کنم. اینجا میلاد اسمعیلی، در تلاش برای روایت لحظههای پیوند صنعت و انسان.