شما در حال خواندن پنجاه و سومین نوشته (ویکیتولید رایگان شد تا به فکر اختراع چرخ نباشند) از مجموعهی نبض تولید هستید.
برنامه این بود که در حد بضاعت راجع به تولید بنویسم و با کمک دیگران، اطلاعات با کیفیتی برای علاقمندان جمعآوری کنم. سه سال است که این برنامه را دنبال میکنم و قصد تغییر آن را ندارم. اما مسألهای هست که آیندهی این برنامه را تهدید میکند و هنوز راهکار مناسبی برای آن ندارم: هزینههای ویکیتولید چگونه باید تامین شود؟
اجازه دهید مسأله را شفافسازی کنم. منظورم از هزینههای ویکیتولید، بهرهبرداری تجاری نیست. بلکه برای استفاده از زیر ساخت مناسب، تهیهی منابع علمی، تولید محتوای خوب و مدیریت کاربران به منابع مالی نیاز است و اگر راهکاری برای تأمینشان پیدا کنم (ولو سودی در کار نباشد)، مسأله حل میشود. به عبارتی، ویکیتولید باید بتواند به عنوان یک شخصیت مستقل، مخارج خود را پرداخت کند و به سرمایهی من وابسته نباشد.
برای حل این مساله، اولین ایدهای که به ذهنم رسید، کاهش هزینهها با استفاده از مدل Wiki بود. در حال حاضر، سایت ویکیپدیا بزرگترین نمونهی Wiki در جهان است که تولید و نظارت بر مطالب آن مستقیما توسط کاربران انجام میشود. برای درک بهتر این سیستم، میتوانیم ویکیپدیا را رستورانی فرض کنیم که مهمانان، مواد اولیه را همراه خود میآورند، با کمک هم غذا میپزند، آشپزخانه را تمیز میکنند، مزاحمان را بیرون میاندازند، سفره پهن میکنند و غذاها را به اشتراک میگذارند. در نتیجه هزینههای اصلی ویکیپدیا، نگهداری و مراقبت از فضای رستوران است و لازم نیست برای طبخ غذا هزینه کند.
در زمان تدوین طرح اولیهی ویکیتولید، باور داشتم که برای ایجاد محتوا، هیچ راهکاری ارزانتر، سریعتر و انسانیتر از مدل Wiki نیست و در نتیجه، عنوان سایت را Wikitolid انتخاب کردم. اما بر خلاف انتظار، ارزیابیها نشان داد که پیادهسازی این ساختار، برای ایجاد محتوا در حوزهی تولید مناسب نیست. چرا که اولاً تعداد متخصصان واقعی حوزهی تولید اندک است و دوماً از میان این جماعت انگشتشمار، کمتر کسی به تولید محتوا علاقه نشان میدهد. همچنین، مطالبی که گاهاً به دستم میرسید، چنگی به دل نمیزدند و شیوا، کاربردی و ساختاریافته نبودند.
شاید این سوال به ذهنتان برسد که با وجود این مشکلات، چگونه وبسایتی مثل ویکیپدیا به مرجع کاربران تبدیل شده است؟ برای پیدا کردن جواب، جای جستجو کردن موضوعات رایج، مباحث تخصصیتری مثل «ممنوعیت استقرار» یا «تخمین فضای کارخانه» را جستجو کنید. آن وقت به حرفم میرسید که تالیف محتویات تخصصی، نمیتواند به افراد غیرمتخصص واگذار شود و ویکیپدیا با وجود میلیونها کاربر، هنوز موفقیتی در رشتههای کاملا تخصصی ندارد.
بعد از کنار گذاشتن الگوی ویکی، دومین راهکاری که انتخاب کردم، فروش حق اشتراک بود. الگوی درآمدی سابسکریپشن سالهاست که در وبسایتهایی مثل مدیوم، هاروارد بیزینس و نیویورکر استفاده میشود و شیوهی کار به این ترتیب است که کاربران مبلغی به عنوان حق اشتراک میپردازند تا برای مدتی محدود (مثلاً یک هفته، یک ماه یا شش ماه) به تمام یا بخشی از محتویات دسترسی داشته باشند.
این الگو، یکی از اصلیترین گزینههایی است که پیش روی رسانههای دیجیتال قرار میگیرد، اما آیا میتواند مسالهی تامین هزینههای ویکیتولید را حل کند؟ پاسخ احتمالا مثبت است. با این حال، به دلایلی آن را کنار گذاشتم و الگوی فریمیوم را ترجیح دادم. اجازه دهید دلایلم را توضیح دهم.
اولاً در این چند ماه، مبالغ دریافتی به اندازهای نبود که خیالم را از آیندهی ویکیتولید راحت کند. البته مدت زمان فروش اشتراک کوتاه بود و نمیتوانم با اطمینان در مورد اثربخشی آن اظهارنظر کنم. شاید اگر فروشندهی بهتری بودم یا بیشتر صبر میکردم، نتایج بهتری حاصل میشد. اما واقعیت این است که من بازاریاب دیجیتال نیستم و در زمین ساخت و تولید بازی میکنم. تجاریسازی ویکیتولید و تبدیل آن به یک کسبوکار اینترنتی، الزاماتی دارد که از دایرهی حوصله و تخصص من خارج است. در همین مدت کوتاه، بخش قابل توجهی از وقت و انرژیام صرف کارهایی شد که ارتباطی با حوزهی اصلی فعالیتهایم نداشتهاند.
دوماً ویکیتولید برای ثروتمندان نیست. آنها به مشاوران دسترسی دارند، بهترین کارشناسان و متخصصان را استخدام کنند و اگر لازم باشد، دانش فنی مورد نیازشان را از طریق قراردادهای انتقال تکنولوزی به دست میآورند. لذا مخاطبان اصلی ویکیتولید، افرادی هستند که به این منابع دسترسی ندارند و شخصا اطلاعات مورد نیازشان را جمعآوری میکنند.
بر مبنای همین استدلال، انتظار داشتم که اکثر مشتریان ویکیتولید، دانشجویان و جوانترها باشند. اما آدرس ایمیل مشتریان و پیامهایی که به دستم میرسید، بیانگر این بود که اکثرا از مدیران ارشد سازمانها و صاحبان مشاغل تولیدی هستند. این تعارض، نشان میدهد که فروش حق اشتراک، ویکیتولید را از جامعهی هدف خود دور کرده است و از نظر مخاطبان اصلی، خرید حق اشتراک به صرفه نیست.
ظاهراً حق اشتراک صد هزار تومانی، برای عموم کاربران مبلغ ناچیزی است. این رقم در سال ۱۴۰۰ معادل یک پیتزای معمولی بود و حالا در سال ۱۴۰۱ معادل دو فنجان قهوه است. اما وقتی عمیقتر به مساله نگاه میکنیم، شرایط نامساعد اقتصادی باعث شده که عموم افراد جامعه، نسبت به خرده هزینههایشان حساس باشند و صرفهجویی کنند. در نتیجه، حق اشتراک (حتی با قیمت ناچیز) دیوار بلندی است که بین ویکیتولید و مخاطبان اصلی آن فاصله انداخته بود و باید خراب میشد.
به نظرم دلایل اخیر کافی است تا از رایگان شدن دوبارهی ویکیتولید خوشحال باشیم. درست است که مسالهی تامین هزینهها بیپاسخ مانده، اما ایدههایی دارم که به زودی اعلام میکنم و امیدوارم اثربخش باشند. البته در کل، عجیب است که چرا باید در سال «تولید دانشبنیان و کارآفرین» برای ترویج علم، نگران هزینههای ناچیز ویکیتولید باشم؟
در کشورمان صدها نهاد عریض و طویل، عزمشان را برای ترویج تولید جزم کردهاند، آن وقت مطالب ویکیتولید در صدر نتایج گوگل قرار میگیرند و دستورالعملهای ایشان دیده نمیشود. چه فایدهای دارد که برای تسهیل تولید، هزار قانون و آییننامه تصویب شود، اما متقاضیان از آنها بیاطلاع بمانند و تفسیر مفادشان را ندانند؟ شکوفایی تولید ملی، به رسانهای از جنس مردم نیاز دارد و حمایت از ظرفیتهای موجود، بهتر از اختراع دوبارهی چرخ است.
در گذر زمان، تلاش میکنم روایتگر تولید باشم؛ قلمم را با ناگفتهها آشنا کردهام تا شاید بتوانم از دل صنعت، داستانهای کمتر شنیده شده را بازگو کنم. اینجا میلاد اسمعیلی، در تلاش برای روایت لحظههای پیوند صنعت و انسان.