شما در حال خواندن سومین نوشته (رام نمیشود که نمیشود) از مجموعهی نبض تولید هستید.
چندی پیش نوشتهای در مورد طوطیهای رام نشدنی میخواندم که ماجرای جالبی در آن نقل شده بود و آن را با شما در میان میگذارم.
اهلی شدن حیوانات بهواسطهی ترس است اما بعضی طوطیها ذاتا نمیترسند و خصائل ویژهای دارند که باعث میشود از همنوعان خود برتر باشند و آنها را رهبری کنند. گاهی حسب اتفاق، یکی از این طوطیهای شجاع (و اغلب رهبر گله) گرفتار شکارچیان میشود تا به عنوان پرندهی خانگی فروخته شود یا حتی بعضی از آنها در قفس متولد میشوند اما در هر دو حالت رام شدنی نیستند.
نمیدانم این گفتهها تا چه حد معتبر هستند اما با تجربیات شخصی من همخوانی دارند. مدتهاست که در خانه میزبان دو طوطی ملنگوی وحشی هستیم که در ابتدا وحشی بودند، اما یکی رام شد و دیگری نشد. تکلیف طوطی رام (سرکار خانم فندق) روشن است اما امان از دیگری (جناب آقای گیرین) که هیچ حربه و فنی روی آن کارساز نمیشود.
جناب گیرین از دست غذا میگیرد، اسمش را میشناسد، جواب ابراز محبت را با صدای نازک میدهد اما به دلایل زیر رام نیست:
اگر سرش داد بزنید بلندتر جیغ میکشد تا نشان دهد قدرت حنجرهاش از شما بیشتر است.
اگر او را کنار حیوانات دیگر، حتی گربه، قرار دهید آنها را به هر طریقی (مخصوصا گاز گرفتن) وادار به تبعیت میکند.
اگر به قفسش یا خودش یا جفتش دست بزنید، با کمال اعتماد بهنفس و شجاعانه از قلمروش دفاع میکند.
اگر جانوری به او حمله کند، محال است فرار کند و قطعا به او حمله میکند و اگر ترسی در وجودش نهفته است به هیچ وجه آشکار نخواهد شد.
توجه کنید که از ببر و شیر و گرگ صحبت نمیکنم و اینها صفات یک طوطی ملنگوی کوچک است.
البته از داشتن این طوطی خوشحال نیستم، چون اکثرمان ترجیح میدهیم که محیط اطراف در کنترلمان باشد، از حیوان خانگی گرفته تا برنامههای زندگی و شغل و همسر و دوستان اما این پرنده هم چنین خواستهای دارد و بر خلاف ما (حداقل من) تا پای جان میجنگد.
فکر میکنم با من هم عقیده باشید که وقتی بعضی طوطیها از چنین صفاتی برخوردارند حتما در سایر جانداران هم، علیالخصوص انسان، چنین نمونههایی وجود دارد.
این ماجرا تلنگر دردناکی است.
شاید یکی مثل من، با حرفها و قضاوتهای دیگران برنجد و حسی که در مورد خودش یا عملکردش یا اعتقاداتش دارد لطمه بخورد. شاید گاهی احترام بیش از اندازه برای مدیرش قائل باشد، شاید اجازه دهد به آرزوهایش و کارهایش بخندند، شاید اهلی و تحت کنترل شود و احتمالا برای آرام کردن ندای درونش توجیه کند “من هم مثل بقیه!” اما چه فایده که حتی بعضی طوطیها مثل ما نیستند و ذاتی بودن یا نبودنش دردی را دوا نمیکند.
چند سالی است که بیشتر ساعات عمرم با روایت از تولید میگذرد و زمان کمتری برای حرفهای دیگر میماند. نبض تولید را بهانه کردهام برای نوشتن از حرفهایی که معمولاً ناگفته میمانند. ارادتمندتان، میلاد اسمعیلی.