شما در حال خواندن پنجاهوهشتمین نوشته (دستاوردهای کوچک، ساختمان موفقیت را میسازند) از مجموعهی نبض تولید هستید.
شاید شبیه این جمله مشهور را شنیده باشید که: «وقتی یک موفقیت به دست میآید، مسیر برای موفقیتهای بعدی هموار میشود». بنابراین نه تنها «پول، پول میآورد»، هر موفقیت زیربنای موفقیتهای دیگر میشود و ساختمان پیشرفت را به آسمان تعالی نزدیک میکند. این تعبیر مانند اکثر تعابیری که در مورد موفقیت ارائه میشوند دقیق نیست، اما مصادیق زیادی دارد و نمیتوانیم آن را به سادگی رد کنیم. چرا که بیشتر مشاهدات و تجربیاتمان در دنیای واقعی -و نه داستانهای ساختگی در فیلمها و تبلیغات- نشان میدهند که دستاوردهای بزرگ در امتداد موفقیتهای کوچک به دست میآیند.
با این وصف، اگر نقش بنیادی دستاوردهای اولیه را بپذیریم و در این چهارچوب به دغدغههایمان در حوزهی موفقیت بپردازیم، نتایجی به دست میآید که عموماً درست هستند و در مسیر رشد و پیشرفت به ما کمک میکنند. بدین منظور قصد دارم از میان موارد قابل طرح، دو موضوع را در این یادداشت بررسی کنم. موضوع اول، الگوبرداری از دیگران است که معمولاً بر اساس موفقیتهای تبعی -نه زیربنایی- آنها انجام میشود و موضوع بعدی اصرار بیهوده برای دستیابی به نتایج فوقالعاده و نادیده گرفتن اقدامات کوچک است که میتواند ما را از مسیر منطقی پیشرفت منحرف کند.
در خصوص موضوع اول، عموماً وقتی در صدد تحقق هدف هستیم، مسالهای بدساختار شکل میگیرد که جواب دقیق و مشخصی ندارد. لذا رویه رایج و منطقی این است که با شناسایی و ارزیابی راهکارهای متفاوت، بهترین گزینه را انتخاب کنیم. در این فرایند، الگوبرداری میتواند نقش موثری داشته باشد، زیرا از طریق آن به راهکارهایی میرسیم که قبلاً توسط دیگران آزموده شده و پیامدهای مطلوبی داشتهاند. با این حال، الگوبرداری از دیگران زمانی نتیجهبخش است که ناظر بر تمام اقدامات موثرشان باشد و شرایط حاکم بر مسالهشان با شرایط مسالهمان مطابقت داشته باشد.
به عنوان مثال، در سالیان اخیر برخی با استفاده از شبکههای اجتماعی، اینفلوئنسر شدند و به نان و نوایی رسیدند. خیلیها موفقیت این افراد را چنین تفسیر میکردند که «صفحهای میسازند و با تبلیغات فالوئر میگیرند»، اما خودشان با تقلید از این رویه موفق نمیشدند؛ زیرا این الگوبرداری ناقص است و بسیاری از اقدامات موثر را لحاظ نمیکند. وکیلی که مطالب حقوقی در اینستاگرام عرضه میکند و مشهور میشود، در درجه اول به واسطه تحصیلات و تجربیاتش حرفی برای گفتن دارد. فروشندهای که محصولات را معرفی و مقایسه میکند، راه تأمین ارزانتر آنها را پیدا کرده و نسبت به فروشندگان دیگر مزیب رقابتی دارد. همچنین یک کمدین، قابلیتهای طنزپردازی و حاشیهسازی و تعامل با همکاران و مخاطبان را در خود ارتقاء داده و از دیگران متمایز شده است.
به صورت کلی اکثرمان در ارتباط میان نتیجه و علتهایی که در تحقق آن موثر بودهاند، توجه بیشتری به آخرین عوامل نشان میدهیم. بنابراین همانطور که خرابی جلوبندی ماشین را به آخرین چاله و درد معده را به آخرین وعدهی غذایی ربط میدهیم، موفقیتهای بزرگ دیگران را هم ناشی از آخرین اقداماتشان تصور میکنیم. این در حالی است که با توجه به فرضمان، شاید اقدامات قبلی تاثیر بیشتری در نتیجهی نهایی داشته باشند. همچنین دور از ذهن نیست که افراد موفق برای موفقیتهای اولیه و ظاهرا کماهمیتشان تلاش زیادی کرده باشند و بیتوجهی ما سبب شود که الگوبرداری را سادهتر از آن چه هست فرض کنیم. به تعبیری، بسیاری از ما علاقمندیم روش برداشت محصول را از دیگران الگوبرداری کنیم و اقدامات مربوط به کاشت و داشت را نادیده بگیریم، در نتیجه محصولی عایدمان نمیشود که برداشت کنیم.
در نقطهی مقابل گاهی به دلیل تمرکز بیش از حد روی اهداف خارقالعاده، تصور میکنیم که تحقق آنها وابسته به کارهای غیرمعمول و بزرگ است. یکی از مهمترین دلایل شکلگیری این تصور، باور نداشتن به روند تدریجی موفقیت است که با فرضمان تعارض دارد و با مثالهایی که زدیم، نیازی به توضیح ندارد. اما حالت دیگر این است که بخواهیم اهداف اصلی را زودتر از موعد محقق کنیم. این کار امکانپذیر است، اما میتواند به پیچیدگی مسائل دامن بزند. مثلاً کنترل بیکاری و تورم در بلندمدت، مسالهی پیچیدهای نیست، اما کنترل آن در کوتاه مدت به اندازهای دشوار است که بزرگان اقتصاد از حل آن عاجز میشوند. همچنین احداث ساختمان مسالهی سادهای است، اما اگر بخواهند آن را یک روزه بنا کنند به راهکارهای ویژهای نیاز دارد.
بیشتر انسانها محدودیتی برای حل مسائل ساده ندارند، اما عدهی کمی میتوانند مسائل پیچیده را در کوتاه مدت حل کنند. بعضی مسائل باید فورا حل شوند و حل آنها در انحصار نوابغ است، اما اکثر مسائل چنین فوریتی ندارند و هر زمانی که محقق شوند، آثار خود را بر جای میگذارند. مثلا نجات جان بیمار مقید به زمان است و اگر راهکار مناسب به موقع ارائه نشود کمکی به حل مساله نمیکند. اما دستیابی به ثروت هر زمان که محقق شود مفید است و آثارش را بر جای میگذارد. بنابراین اگر هنوز اثری از نبوغ در خود نیافتهایم، منطقیتر است که روی مسائل و اقدامات ساده سرمایهگذاری کنیم تا حرکتمان به سوی اهداف اصلی متوقف نشود. حال آن که اصرار برای انجام کارهای فوقالعاده میتواند ما را در دام اولین قدم گرفتار و مسیر پیشرفت را مسدود کند.
اقدامات ساده میتوانند مواردی مثل تحصیل در دانشگاه، کار برای یک سازمان معمولی یا آموختن یک مهارت جزئی باشند، اما زمانی به کامل شدن زنجیرهی موفقیتمان کمک میکنند که در جهت هدف اصلی انجام شوند. مثلاً اگر بخواهیم بدون علم و تجربه یک آموزشگاه آشپزی تاسیس کنیم، ریسک آن زیاد و احتمال موفقیت اندک است. همچنین اگر برای موفقیت در این عرصه، مکانیک بخوانیم و آپولو هوا کنیم، ارتباطی با مقصد اصلی ندارد و ما را به آن نزدیک نمیکند. اما اگر مسیر شغلیمان با یادگیری آشپزی آغاز شود، مدتی در رستورانهای مختلف کار کنیم و با خواستههای کارفرمایان و ذائقهی مشتریان آشنا شویم، رستوران خود را دایر کنیم، کتاب آشپزی بنویسیم، در شبکههای اجتماعی فعال باشیم، با آشپزهای مشهور آشنا شویم و نهایتاً یک آموزشگاه آشپزی تاسیس کنیم، احتمال موفقیت به مراتب بیشتر است. ضمناً در این حالت، اگر آموزشگاهمان به نتیجهی دلخواه نرسد، با دستاوردهایی که داشتهایم، فرصتهای دیگری پیش رویمان قرار میگیرد که راه را برای تحقق اهداف مشابه هموار میسازند.
فرض دیگر این است که نابغه باشیم. در این حالت راهکارهای خلاقانهتر و موثرتری برای حل مسائل به ذهنمان میرسد. اما شواهد حاکی از آن است که نبوغ، حریف نظم طبیعی و تدریجی بودن روند موفقیت نمیشود. مثلاً هیچ نابغهای نتوانسته است قبل از اختراع هواپیما، فضاپیما بسازد یا تجهیزاتی مثل باتری، کامپیوتر، خودرو، کفش، موبایل و تلویزیون، به تدریج توسعه یافتهاند. در نتیجه ظاهراً نبوغ انسان در حدی نیست که همه چیز را یکباره دگرگون کند و در بهترین حالت کمی مرزهای پیشرفت را جابهجا میکند. همچنین از حیث موفقیت فردی، اگر هدف نهایی متناسب با نبوغمان انتخاب شده باشد، تحقق زودهنگام آن قابل تصور نیست. نوابغ میتوانند اهداف عموم افراد را سریعتر و سادهتر از آنها محقق کنند، اما چون نقطهی تعالیشان متفاوت است، اهداف پیچیدهتری انتخاب میکنند که تحقق آنها دشوار و در گروی پیشرفت تدریجی است.
در پایان مفید است که چکیدهای از مطالب را با سه قاعدهی کلی به ذهن بسپاریم. اول این که هر کدام از ما متناسب با استعدادها و امکاناتمان مقاصد متفاوتی را دنبال میکنیم. هدفی که در کوتاهمدت محقق شود، در حد و اندازهی استعدادهایمان نیست و نمیتواند ما را به تعالی برساند. دوم این که لازمهی رسیدن به مقاصد بزرگ، مجموعهای از دستاوردهای کوچکتر است. اگر هدفی داریم که قبلاً توسط دیگران محقق شده است، برای الگوبرداری باید تمام اقدامات و دستاوردهای موثرشان را در نظر بگیریم. سوم این که امروزه ادعاهای غیرواقعی زیادی در مورد بیفایده بودن تحصیل در دانشگاه یا کار برای دیگران میشنویم. این اقدامات آجرهایی هستند که ناچیز به نظر میرسند، اما با کنار هم قرار گرفتن آنها بنای موفقیت شکل میگیرد. احداث فوری این بنا غیرممکن نیست، اما اصرار بر آن میتواند مسیر طبیعی پیشرفت را مسدود کند.
چند سالی است که بیشتر ساعات عمرم با روایت از تولید میگذرد و زمان کمتری برای حرفهای دیگر میماند. نبض تولید را بهانه کردهام برای نوشتن از حرفهایی که معمولاً ناگفته میمانند. ارادتمندتان، میلاد اسمعیلی.