شما در حال خواندن دهمین یادداشت (خوب باشید، ممنونم) از مجموعهی نبض تولید هستید.
“خوبی؟” این سؤال ساده، چقدر میتواند پیچیده باشد. گاهی جواب میدهیم “بد نیستم”، گاهی “میگذره”، و گاهی فقط میگوییم “مثل همیشه”. انگار که نفسی میآید و میرود، و ما فقط “هستیم”.
اما چرا نمیتوانیم بگوییم “خوبم”؟ چرا نمیشود کمی مهربانتر باشیم، یا حتی بیدلیل لبخند بزنیم؟
درسته، زندگی همیشه ایدهآل نیست. گاهی حوصله نداریم، خستهایم، از حرف مردم کلافه میشویم، همه چیز گران است، و شاید آرزوی یک لحظه آرامش داریم. اینها همه درست، اما آیا نمیشود با وجود همه اینها، ما خوب باشیم؟
میدانم، خیلیها میگویند: “اگر جوابشان را ندهیم، پررو میشوند!” یا “زیر آوار میروم اما زیر بار حرف نه!” اما واقعاً این طرز فکر چه حسی به ما میدهد؟ آیا واقعاً احساس خوبی داریم وقتی اینطور رفتار میکنیم؟
باور کنید، حتی اگر همه دنیا از ما حساب ببرند و چاپلوسیمان را بکنند، تا وقتی از ته دل نخندیم، تا خوب نباشیم و این حال خوب را با دیگران شریک نشویم، هیچ فایدهای ندارد.
شاید فکر کنید این حرفها بیخود است، یا من دارم از جای گرم حرف میزنم. اما صادقانه بگویید، آیا از آدمهای عبوس و ناراحت خوشتان میآید؟ دوست دارید سر هر چیز کوچکی دعوا کنید؟ آیا واقعاً میخواهید در دنیایی زندگی کنید که همه پر از کینه و خشم هستند؟
واضح است که بداخلاقیهای ما فضا را مسموم میکند. نه تنها حال خودمان، بلکه حال دیگران را هم خراب میکند. و در نهایت، چیزهای با ارزش زندگی را به سطح مسائل پیش پا افتاده تنزل میدهد.
پس چطور است یک بار هم که شده، وقتی کسی پرسید “خوبی؟”، با لبخند بگوییم “خوبم، ممنون.” شاید همین تغییر کوچک، دنیای اطرافمان را کمی بهتر کند.
در گذر زمان، تلاش میکنم روایتگر تولید باشم؛ قلمم را با ناگفتهها آشنا کردهام تا شاید بتوانم از دل صنعت، داستانهای کمتر شنیده شده را بازگو کنم. اینجا میلاد اسمعیلی، در تلاش برای روایت لحظههای پیوند صنعت و انسان.