شما در حال خواندن هفتاد و ششمین یادداشت (چرا افراد کمتجربه مطمئنتر حرف میزنند؟) از مجموعهی نبض تولید هستید.
تصور کنید در حال قدم زدن در ساحل اقیانوس هستیم. هر چه جلوتر میرویم، افق تازهای نمایان میشود و هر چه شنا میکنیم، عمق بیشتری را کشف میکنیم. دانش و تخصص دقیقاً همین طور است. وقتی تازه وارد حوزهای میشویم، مثل کسی هستیم که فقط چند متر در ساحل راه رفته و فکر میکند کل اقیانوس را میشناسد.
این همان پدیدهای است که روانشناسان به آن “توهم دانش” میگویند. مثل دانشجوی پزشکی سال اولی که بعد از خواندن چند کتاب، فکر میکند میتواند هر بیماری را تشخیص دهد، یا برنامهنویس تازهکاری که با یادگیری یک زبان برنامهنویسی، تصور میکند میتواند هر نرمافزاری را طراحی کند.
تکامل مغز انسان به گونهای بوده که به سادهسازی گرایش دارد. این ویژگی که زمانی برای بقای نیاکان ما حیاتی بود، امروزه گاه در جهان پیچیده ما چالشبرانگیز میشود.
عصر شبکههای اجتماعی این چالش را تشدید کرده است. هر روز با خیل عظیمی از “متخصصان” مواجه میشویم که راهحلهای فوری و معجزهآسا برای همه مشکلات ارائه میدهند؛ از ثروتمند شدن در سه ماه تا تسلط کامل بر زبان انگلیسی در یک ماه. اما واقعیت پیچیدهتر از این ادعاهای سادهانگارانه است.
متخصصان واقعی، آنها که سالها تجربه اندوختهاند، زبان متفاوتی دارند. یک جراح باتجربه هرگز تضمین صددرصد نمیدهد، یک وکیل کارکشته از پیروزی قطعی سخن نمیگوید، و یک روانشناس حرفهای وعده درمان فوری نمیدهد. آنها عمق پیچیدگیها را میشناسند.
بخش قابل توجهی از پروژههای شکستخورده را افرادی آغاز کردهاند که پیچیدگیهای کار را دستکم گرفتهاند. این موضوع بهویژه در حوزه فناوری اطلاعات بسیار چشمگیر است، جایی که بسیاری از پروژهها به دلیل همین سادهانگاری اولیه، با تأخیرهای طولانی یا شکستهای جدی مواجه میشوند.
پس چطور میتوانیم هوشمندانهتر عمل کنیم؟ اول اینکه، “نمیدانم” گفتن را یاد بگیریم. این نشانه ضعف نیست، بلکه نشانه هوشمندی است. دوم، وقتی کسی با قاطعیت زیاد حرف میزند و همه چیز را ساده جلوه میدهد، زنگ خطر را بشنویم. سوم، قبل از تصمیمهای مهم، با چند متخصص واقعی مشورت کنیم؛ کسانی که محتاطانه حرف میزنند و جوانب مختلف را میبینند.
با گذر زمان و افزایش تجربه، متخصصان به درک عمیقتری از پیچیدگیهای حوزه تخصصی خود میرسند و محتاطتر میشوند. این پدیده که در علم روانشناسی به “تواضع معرفتشناختی” معروف است، در تمام رشتهها دیده میشود. یکی از استادان برجسته دانشگاه این تجربه را چنین توصیف میکرد: “وقتی تازه فارغالتحصیل شده بودم، با اطمینان کامل فکر میکردم پاسخ همه پرسشها را میدانم. اما حالا، پس از سی سال تدریس و پژوهش، برای هر پرسش به ظاهر ساده، دستکم سه پاسخ متفاوت میبینم و میدانم که احتمالاً پاسخهای دیگری هم وجود دارد که هنوز کشف نکردهام.”
در پایان، همه ما در مسیر یادگیری و کشف دنیای پیرامون، گاه به نقطهای میرسیم که احساس میکنیم “همه چیز را میدانیم”. اما این تنها یک مرحله گذراست و در واقع، تازه در ابتدای راه هستیم. دنیا با تمام پیچیدگیها، عمق و شگفتیهایش، همواره لایههای تازهای را پیش روی ما میگشاید که پیش از این حتی تصورش را هم نمیکردیم.
در گذر زمان، تلاش میکنم روایتگر تولید باشم؛ قلمم را با ناگفتهها آشنا کردهام تا شاید بتوانم از دل صنعت، داستانهای کمتر شنیده شده را بازگو کنم. اینجا میلاد اسمعیلی، در تلاش برای روایت لحظههای پیوند صنعت و انسان.