شما در حال خواندن چهل و چهارمین نوشته (تولید، قصه ندارد) از مجموعهی نبض تولید هستید.
آدمها روایت میکنند و روایتها آدم میسازند. هر علاقهای شکل میگیرد، پای قصهها در میان است. چرا کودکان میخواهند فضانورد و پلیس و پزشک باشند؟ چون داستان جذابتری از سایر مشاغل نشنیدهاند. قصهها سمت و سوی افکار را تنظیم میکنند. در زندگی اکثرمان ردپای عاشقی وجود دارد از بس داستانهای عاشقانه شنیدهایم. علایق دیگر هم جز از این نیست، کارآفرینی و فوتبال و تکنولوژی را دوست داریم، چون روایتهای جذاب و روایتگران زبردستی دارند.
در این گرماگرم قصهها که فرصت دیده شدن فراهم است، مهندسان و صنعتگران زیادی از نادیده گرفته شدن گلایه میکنند. چرا در کانون توجه باشند، وقتی قهرمان داستانها نبودهاند؟ اگر زندگیشان را مرور کنیم، بعید است کسی به اندازهی آنها با مسائل مختلف دست و پنجه نرم کرده باشد. ماجراهایشان به اندازهای حیرتانگیز و خلاقانه است که میتواند موضوع صدها فیلم و سریال پرفروش باشد، اما دیگران از کجا بدانند وقتی قصهای روایت نمیشود؟
ظاهراً روحیات مهندسان و فعالان صنعت با حرف زدن جور نیست. آنها شبانهروز با موضوعاتی سر و کار دارند که از انسان کوه میسازد و چنین شخصیتی به ندرت برای قصه گفتن دهان باز میکند. کدام مهندس یا تولیدکنندهای را دیدهاید که در شبکههای اجتماعی و برنامههای ویدئویی و ستون مجلات سرشناس باشد؟ قصههایشان را باید در وبسایتها و کاتالوگها و اعلامیهها جستجو کنیم که در آنها هم چیزی جز فهرست محصولات و افتخارات و ماموریتها و دورنمای آینده به چشم نمیخورد.
حتماً شنیدهاید که هر کسی را بهر کاری ساختهاند. لازم نیست همه قصه گفتن بلد باشند، بلکه خیلیها کارشان را میکنند و دیگران در موردشان قصه مینویسند. کاش تولید هم چنین راویانی داشت. ویترین بعضی کارها به اندازهای جذاب و ساده است که نگاه خیلیها به آن جذب میشود و در موردش اظهار نظر میکنند، مثل بازیگری و فوتبال و اقتصاد و توریست و پزشکی که همهی ما بارها در موردشان صحبت کردهایم.
کارهایی مثل مهندسی به اندازهای تخصصی و غیرقابل درک هستند که کمتر کسی در موردشان حرف میزند. پیچیدگی مسائل مهندسی به اندازهای است که گاها مهندسان و متخصصان هم نظراتشان را طرح نمیکنند، مبادا اشتباه باشد و مورد انتقاد قرار بگیرند. آیا در این شرایط کاری از روایان غیرمتخصص ساخته است؟ خبرنگاران از هزار و یک شب صنعت چه میدانند؟ مگر خاک تولید خوردهاند که داستانش را روایت کنند؟ آنها نهایتا میتوانند مصاحبه کنند و سوالات کلیشهای بپرسند تا در پاسخ، گزارشی از تعداد کارگران و ظرفیت تولید و کاهش واردات و پتانسیلهای صادرات ارائه شود و قصه به پایان برسد.
جالب است در این قحطی محتوا، بارها به من انتقاد کردهاند که مگر با نوشتن چیزی درست میشود؟ این همه کتاب و مقاله در کتابخانهها خاک میخورند. مگر کسی حوصلهی خواندن دارد؟ اگر حرفی داری، چرا آستینها را بالا نمیزنی و گوشهای از کار را نمیگیری؟
بیتردید اگر آن کتابها خواندنی بودند، تمام وقت و انرژیام را پای توسعهی ویکیتولید هزینه نمیکردم. آدمها ذاتا به تولید علاقه دارند و در مورد آن کنجکاو میشوند، اما زبان منابع به اندازهای پیچیده و خشک است که قید علاقهشان را میزنند و گزینههای دیگری را انتخاب میکنند. ویکیتولید با سادهسازی مطالب، جای فراری دادن علاقمندان به آنها فرصت داده است تا در وادی تولید قدم بگذارند و با یادگیری مبانی آن، فرصتی برای اظهار نظر و داستانپردازی داشته باشند.
میدانم که بخشی از خوانندگان، مشکلات صنعت را بزرگتر از این میدانند که با قصه گفتن و دیده شدن حل شود. آنها میگویند چه فایدهای دارد که آدمهای بیشتری از تولید حرف بزنند و به تولید علاقه داشته باشند؟ موانع تولید با مساعدت مسئولان برداشته میشود و مطالبات بارها از طریق انجمنها و اتحادیهها و وزارتخانهها به اطلاعشان رسیده است.
ضرورت توجه به نظرات مردم در زمانهای که خیلیها صرفا با جذب مخاطب به ثروتهای کلان رسیدهاند، نیازی به اثبات ندارد. منافع تولیدکنندگان به تصمیمهای مشتریان وابسته است و در فضای رقابتی، مشتریان سرنوشت آنها را تعیبن میکنند. با توجه به سادگی این قواعد، جای تکرار اصول بازاریابی و مدیریت به مصداق بارزی اشاره میکنم که نتیجهی نادیده گرفتن نظرات مردم بوده است.
در حال حاضر، بخش زیادی از نیازهای مردم، مثل خودرو و پوشاک و مواد غذایی، با محصولات داخلی برطرف میشود و حق دارند که نسبت به وقایعی مثل کاهش عرضه، افزایش قیمت یا افت کیفیت، معترض باشند. آنها چیز زیادی از مشکلات تامین مواد اولیه و نبود ماشینآلات و مافیای پخش نمیدانند و از این استدلال پیروی میکنند که چون محصولات توسط کارخانجات تولید میشوند، تمام مشکلات هم از کمکاری و سودجویی آنها نشات میگیرد. در این میان، سناریوی پرتکرار این است که وقتی صدای نارضایتی مصرفکنندگان بلند میشود، تولیدکنندگان زبان باز میکنند و توضیحات ناملموسی ارائه میدهند که فایدهای ندارد و بهانهتراشی به نظر میرسد.
حداقل فایدهی قصهها این است که مردم در زمان مناسب و فضایی آرام با زوایای پنهان و مشکلات تولیدکنندگان آشنا میشوند و جای این که خواستار تنبیه و مواخذهی آنها باشند، مسئولان را به حل مشکلات اساسیتر سوق میدهند. نقطهی آغاز مساعدتهای جدی و تحولات اساسی، خواستههای مردم است و تا زمانی که تولیدکنندگان را متهم اصلی بدانند، نوبت به موضوعات دیگر نمیرسد.
با این که نوشتهام کوتاه بود، اجازه دهید آن را با یک چکیده به پایان برسانم. ماجرا این بود که حال و روز فعالان صنعت، شبیه ارواحی شده است که دیده نمیشوند. خودشان ساکت ماندهاند و دیگران هم سکوت کردهاند، چون حرف زدن از ناشناختهها دشوار است. جماعت خاموش با مشکلاتشان تنها میمانند و صدایشان به جایی نمیرسد. تنها ماندن شریف است، اما مشکلات عدیدهی صنعت به مساعدت مسئولان نیاز دارد که آن هم از مطالبات مردمی آغاز میشود و جماعت تنها از آن بهرهای نمیبرند.
بهترین راهکار این است که سکوت تولیدکنندگان بشکند، اما حالا که با هزار تخم کفتر زبان باز نکردهاند، باید شهرزاد دیگری بیاید و هزار و یک شب تولید را روایت کند. خوشبختانه راوی و قصهپرداز کم نداریم. خیلیها ذاتاً به تولید علاقه دارند و اگر مبانی و اصول اولیهی آن را بدانند، داستانهای جذاب زیادی روایت میکنند. امیدوارم ویکیتولید جوانمان در هموارسازی راه دوم موثر باشد، انشالله.
چند سالی است که بیشتر ساعات عمرم با روایت از تولید میگذرد و زمان کمتری برای حرفهای دیگر میماند. نبض تولید را بهانه کردهام برای نوشتن از حرفهایی که معمولاً ناگفته میمانند. ارادتمندتان، میلاد اسمعیلی.