شما در حال خواندن چهل و هفتمین یادداشت (باید صبور بمانیم تا بهار برسد) از مجموعهی نبض تولید هستید.
گرچه زمستان امسال سوز چندانی نداشت، اما هراس طوفان، برگهای جانم را به زردی کشانده و شاخسارانم را به رعشه انداخته بود. در آن شبهای به ظاهر بیپایان، خاطر آفتاب را از یاد برده و گویی فصول را در ذهنم به بند کشیده بودم. غافل از آنکه لطف پروردگار، سرما را به گرما بدل میکند.
اکنون که بهار، چون نگینی بر انگشتری روزگار میدرخشد، شاخههایم به جای لرزش از بیم، با نسیم بهاری به رقص درآمدهاند. این بهار، آموزگاری شد که درس شکیبایی را به من آموخت؛ که چگونه شاخههای پژمرده، دوباره جان میگیرند و روح را طراوت میبخشند.
این حال خوش را به خاطر بسپار، تا در هجوم سرما، دلت به گرمای امید روشن بماند. هستی را نظمی است حکیمانه؛ کافیست اندکی صبر پیشه کنی تا بهار از راه برسد.
بهار ۱۴۰۱ مبارک؛ حال دلتان خوب باشد
در گذر زمان، تلاش میکنم روایتگر تولید باشم؛ قلمم را با ناگفتهها آشنا کردهام تا شاید بتوانم از دل صنعت، داستانهای کمتر شنیده شده را بازگو کنم. اینجا میلاد اسمعیلی، در تلاش برای روایت لحظههای پیوند صنعت و انسان.