شما در حال خواندن سومین یادداشت (رام نمیشود که نمیشود) از مجموعهی نبض تولید هستید.
مدتی است که دو طوطی در خانه ما زندگی میکنند: یکی به نام فندق و دیگری به نام گیرین. فندق چند سالی دیرتر به خانهمان آمد، ابتدا وحشی بود، اما خیلی زود با ما انس گرفت و رام شد. اما گیرین که سالهای بیشتری کنار ماست، هرگز رام نشد و جنگجو باقی مانده است. البته گیرین موجود بیتربیتی نیست! به خوبی با ما معاشرت میکند و تشکر کردن بلد است؛ اما هر طور که حساب کنیم، عنوان حیوان خانگی روی آن صدق نمیکند. مثلاً:
وقتی سرش داد بزنید، با جیغی بلندتر پاسخ میدهد، انگار که میگوید هیچ چیزی نمیتواند او را ساکت کند.
حیوانات دیگر را با جسارت و تسلط وادار به تبعیت میکند.
هرگاه به قلمرویش تهدیدی وارد شود، با تمام توان دفاع میکند.
در مواجهه با خطر، به جای عقبنشینی، به مبارزه برمیخیزد.
به خاطر دارم در یکی از وبسایتهای مربوط به پرندگان نوشته بود: «برخی طوطیها هرگز رام نمیشوند». معمولاً اهلی شدن حیوانات از سر عشق نیست، کاری میکنند که حیوان بترسد و اهل شود. اما طوطیهایی وجود دارند که ذاتاً شجاعند. این طوطیهای شجاع ممکن است گرفتار انسان شوند و به عنوان پرندگان خانگی فروخته شوند، یا حتی در قفس به دنیا بیایند، اما هیچگاه روحشان رام نمیشود.
گاهی اوقات این سوال برایم پیش میآید که آیا ما انسانها شبیه طوطیهای رام شدهایم که میکوشیم با همه رفیق باشیم، صدایمان را پایین نگه داریم و همه را راضی کنیم؟ یا شبیه به طوطیهای رام نشدنی هستیم که از آزادگی و شجاعت سرشارند؟ چرا بسیاری از ما برای جلب رضایت دیگران، ساده رام میشویم و به اقداماتی تن میدهیم که خلاف عزت نفس است؟ چرا برای اندکی پول بیشتر، بیجهت از کسی تعریف میکنیم؟ چرا برای خودنمایی پشت دیگران حرف میزنیم و دیگران را به سخره میگیریم؟
ما انسانیم؛ موجودی که قرار است نماینده خدا و مظهر آزادی و قدرت باشد. حتی در دنیای طوطیها آزادگانی مثل گیرین وجود دارند، ما که اشرف مخلوقاتیم، چرا نباید به ارزشهای خود پایبند باشیم و در برابر ناملایمات بایستیم؟
در گذر زمان، تلاش میکنم روایتگر تولید باشم؛ قلمم را با ناگفتهها آشنا کردهام تا شاید بتوانم از دل صنعت، داستانهای کمتر شنیده شده را بازگو کنم. اینجا میلاد اسمعیلی، در تلاش برای روایت لحظههای پیوند صنعت و انسان.