شما در حال خواندن درس جایگاه مدل، فرضیه و نظریه در علم اقتصاد از مجموعه‌ی مقدمه علم اقتصاد هستید.

جایگاه مدل، فرضیه و نظریه در علم اقتصاد

اقتصاد علم است و اقتصاددان مثل دانشمندان سایر علوم به مشاهده‌ی جهان پیرامون، جمع‌آوری داده‌ها، فرضیه‌سازی، نظریه‌پردازی و ارزیابی آن‌ها می‌پردازد و بدین منظور از ابزارهایی مثل مدل‌ها استفاده می‌کند. به همین علت است که در مطالعه‌ی اقتصاد، با فرضیه‌ها و نظریه‌ها و مدل‌های متعددی روبه‌رو می‌شویم و لازم است با کلیّت این مفاهیم آشنا باشیم. در این درس اختصاراً مفاهیم «مدل‌ها»، «فرض‌ها»، «فرضیه‌ها» و «نظریه‌ها» و کاربردشان در علم اقتصاد را بررسی می‌کنیم.


مدل (Model) چیست و چه جایگاهی در اقتصاد دارد؟

مدل ابزاری برای بیان کردن و نمایاندن بعضی از ویژگی‌های چیزی مثل یک مفهوم، پدیده، شیء، شخص، سیستم یا ایده است. به عنوان مثال، ماکت پلاستیکی یک هواپیما، نقشه‌ی تهران، نقشه‌ی سرقت از بانک و طرح کامپیوتری یک خودرو مدل‌هایی هستند که بعضی ویژگی‌های هواپیما، شهر تهران، ایده‌ی دزدی و خودرو را نشان می‌دهند. گاهی تصور می‌شود که مدل‌ها فقط برای نمایاندن ویژگی‌های ظاهری هستند، اما چنین محدودیتی وجود ندارد. به عنوان مثال «مدل کسب‌وکار» روی موضوعاتی مثل فعالیت‌ها، ارزش‌ها، منابع، هزینه‌ها، روش‌های درآمدزایی و مشتریان یک کسب‌وکار و «مدل چرخه‌ی عمر محصول» روی ویژگی‌هایی مثل سودآوری محصول در بازه‌های زمانی مختلف تمرکز دارد. همچنین در هر مدل ممکن است برای بیان ویژگی‌ها از روش‌های کاملاً متفاوتی استفاده شود. مثلاً ویژگی‌ها در مدل کسب‌وکار استروالدر به صورت نوشتاری و در چهارچوب یک جدول (یا همان بوم) توصیف می‌شوند، چرخه‌ی عمر محصول به صورت نمودار نشان داده می‌شود و یا «مدل ناحیه‌ی چسبنده» که در مکانیک کاربرد دارد، در قالب روابط ریاضی ارائه می‌شود.

مدل‌ها به درک جهان پیرامون و ساده‌تر کردن پیچیدگی‌ها کمک می‌کنند. به عنوان مثال، اکثر ما به واسطه‌ی دیدن مدل‌هایی از کره‌ی زمین (از مدل‌های پلاستیکی گرفته تا تصاویر انیمیشن) به سادگی می‌دانیم که کره‌ی زمین گرد است، اما مردمان گذشته تصور درستی از شکل کرده‌ی زمین و موقعیت آن در فضا نداشتند. اقتصاددان‌ها نیز با مفاهیم و مسائل پیچیده‌ی زیادی سر و کار دارند و برای مشاهده و مطالعه‌ی دقیق‌تر آن‌ها و همچنین برای ارائه‌ی شفاف‌تر نظریه‌ها و دستاوردهای خود، از مدل‌ها استفاده می‌کنند. «مدل عرضه و تقاضا» و «مدل مرز امکانات تولید» دو نمونه از مدل‌های اقتصادی شناخته شده هستند.

برای مشاهده‌ی توضیحات‌مان در قالب مثال، فرض کنید که صاحب یک ساندویچی، قیمت فلافل‌های خود را از ۲۰۰۰ تومان به ۶۰۰۰ تومان افزایش می‌دهد و فروش ماهیانه‌ی او از ۸۰۰ عدد فلافل به ۴۰۰ می‌رسد. بر پایه‌ی این اطلاعات می‌توانیم برای نمایش ارتباط قیمت فلافل و تقاضا برای آن از مدل زیر استفاده کنیم.

مثال از مدل اقتصادی ساده

همانطور که گفتیم، مدل‌ها برای ارائه‌ی ویژگی‌های مورد نظر به روش خاصی -مثل استفاده از نمودار- محدود نیستند. بنابراین می‌توانیم به جای استفاده از نمودار، رابطه‌ی ریاضی زیر را جایگزین کنیم.

این رابطه می‌تواند برای توضیح دادن ارتباط میان «قیمت فلافل» و «میزان فروش آن» مفید باشد و در عین حال به پیش‌بینی وضعیت آینده کمک کند، مثلاً مطابق آن به نظر می‌رسد که اگر قیمت روی ۴۰۰۰ تومان تنظیم شود، فروش به ۴۰۰ عدد می‌رسد. البته هیچ مدلی نمی‌تواند کاملاً درست باشد و با واسطه‌ی ساده‌سازی‌ها تا حدی از واقعیت فاصله می‌گیرد. اما درست نبودن مدل‌ها، به معنای مفید نبودن آن‌ها نیست. چه بسا همین مدل ضعیف، نشان می‌دهد که افزایش قیمت فلافل باعث کاهش فروش آن می‌شود. در مدل اخیر، اگر قیمت فلافل به صفر تومان برسد (مجانی شود) میزان فروش آن به ۵۰۰ عدد می‌رسد – که باید خیلی بیشتر باشد- و اگر بخواهیم فروش را به دو هزار واحد برسانیم، باید به ازای هر ساندویچ مبلغ ۱۰۰۰۰ تومان به مشتری پرداخت کنیم که بسیار غیرمنطقی است. برای رفع این اشکالات، می‌توانیم مدل زیر را جایگزین کنیم.

با توجه به مثال بالا، لازم است به این نکات اشاره کنیم که اولاً هر مدل ناظر بر جنبه‌های خاصی است و نمی‌تواند نمایانگر همه‌ی ویژگی‌ها باشد. به عنوان مثال، می‌توانستیم به جای ارتباط میان قیمت فلافل و میزان فروش، به ارتباط میان هزینه‌ی تولید فلافل با سود حاصل از آن بپردازیم یا تأثیر قیمت آرد بر میزان فروش را محاسبه کنیم که طبیعتاً این موارد بر اساس خواسته‌ها و اهداف‌مان تعیین می‌شوند. دوماً حتی در مورد یک موضوع مشخص، مثل ارتباط میان قیمت فلافل و میزان فروش، می‌توانیم از مدل‌های متفاوتی استفاده کنیم. به عبارت دیگر، الزاماً تمام مدل‌هایی که در یک موضوع مشابه به وجود می‌آیند، مشابه نیستند.

جایگاه فرض (Assumption) در علم اقتصاد

پیش از هر چیز باید توجه کنیم که فرض (Assumption) با فرضیه (Hypothesis) فرق می‌کند و با این که هر دو در علم اقتصاد کاربرد دارند، نباید آن‌ها را به جای هم استفاده کنیم.

فرضیه (Hypothesis) توضیح پیشنهادی راجع به یک پدیده‌ است که هنوز شواهد و ادله‌ی کافی برای تأیید آن وجود ندارد، یعنی نوعی حدس زدن است و جنبه‌ی احتمالی دارد. معمولاً فرضیه‌ها قبل از انجام تحقیقات مطرح می‌شوند تا پس از بررسی و آزمایش، تأیید یا رد شوند. به عنوان مثال یک اقتصاددان این فرضیه را مطرح کند که اگر نرخ تورم در ایران کاهش یابد، نرخ بیکاری افزایش می‌یابد و سپس با جمع‌آوری و تجزیه‌و تحلیل داده‌ها در جهت تأیید یا رد فرضیه‌ی خود تلاش می‌کند.

فرض (Assumption) یعنی چیزی را درست بدانیم، حتی اگر درست نباشد یا در مورد درست بودن آن مردد باشیم. به عنوان مثال، در مدرسه برای محاسبه‌ی سرعت اشیا، فرض را بر این می‌گذارند که جریان هوا وجود ندارد یا در علم اقتصاد گاهاً فرض می‌شود که قیمت‌ها سریعاً با تحولات عرضه و تقاضا تغییر می‌کنند (فرض انعطاف‌پذیری قیمت‌ها)، حال آن که عملاً تغییر قیمت‌ها به مرور اتفاق می‌افتد.

اقتصاددان در مواجهه با مسائل پیچیده، نمی‌تواند تمام جزئیات را در نظر بگیرد، یا شاید نسبت به بسیاری از آن‌ها بی‌اطلاع باشد و به همین علت با کمک فرضیات، در جهت ساده‌سازی قدم بر می‌دارد. به عنوان مثال، بنگاه‌های اقتصادی مثل شرکت‌ها و مؤسسات، تفاوت‌های زیادی دارند و تصمیم‌های مختلفی اتخاذ می‌کنند، اما ممکن است یک اقتصاددان در جهت‌ ساده‌سازی فرض کند که تمام بنگاه‌های اقتصادی مثل هم تصمیم می‌گیرند و به این ترتیب ساده‌تر روی موضوع مورد نظر خود تمرکز کند. بعضی از این فرضیات، ممکن است پاسخ‌های اشتباهی به همراه داشته باشند، اما بعضی‌های دیگر تأثیر زیادی در نتیجه‌ی نهایی ندارند. بنابراین، هنر یک اقتصاددان -و به صورت کلّی محقق- این است که فرضیات مناسب‌تری انتخاب کنند.

جایگاه نظریه (Theory) در علم اقتصاد

نظریه یا تئوری، ترکیبی از فرضیه‌ها و حقایق برای توضیح یک پدیده یا حقیقت شناخته شده است که با روش‌های علمی به دست می‌آید. در مورد نظریه، آزمایش‌ها و شواهد دال بر صحت آن هستند. با این حال، اگر شواهد بعدی خلاف نظریه باشند، ممکن است اصلاح یا رد شود. در حقیقت، تفاوت اصلی نظریه و فرضیه در این است که فرضیه با تردید فراوان و بدون ادله‌ی محکم در آغاز تحقیق مطرح می‌شود، اما نظریه بر پایه‌ی تحقیقات و شواهد و ادله‌ی کافی است. به عنوان مثال، یک اقتصاددان ممکن است بعد از جمع‌آوری و تجزیه‌وتحلیل داده‌ها، «دلایل افزایش تورم در ایران» را در قالب یک نظریه تشریح کند. او احتمالاً در ابتدا فرضیه‌هایی را طرح کرده که در ادامه‌ی تحقیقات، تأیید یا رد شده‌اند و برای ساده‌سازی و درک بهتر موضوع از مفروضات و مدل‌های متفاوتی استفاده کرده است.

بعضی نظریات، به واسطه‌ی شواهدی که بعداً به دست می‌آید یا استدلال‌هایی که مطرح می‌شود، به سادگی رد می‌شوند یا مورد تردید قرار می‌گیرند. اما بعضی نظریات، سال‌های زیادی مطرح می‌مانند و دلایل بیشتری در جهت تأیید آن‌ها به دست می‌آید. در این میان نظریاتی هم وجود دارند که با هم متفاوت هستند، اما هیچ یک از آن‌ها رد نشده‌اند و هر کدام حامیان خود را دارند. در حقیقت، همه‌ی اقتصاددان‌ها از نظریه‌های مشابهی پیروی نمی‌کنند و به همین علت گاهاً توضیحات‌ و راهکارهایشان در مورد یک پدیده یا مسأله با هم متفاوت است.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *