شما در حال خواندن درس تغییرات پارادایم تولید از مجموعه مقالات مفاهیم پایه تولید هستید.
برای درک بهتر سیر تحول سیستمهای تولید بهتر است از واژهی پارادایم (Paradigm) استفاده کنیم که برای اقتصاددانان و دانشآموختگان مدیریت واژهای آشناست و به چهارچوبها و نگرشها و الگوهای ذهنی حاکم در یک گروه گفته میشود .
مثلاً زمانی بر اساس پارادایم حاکم در حوزهی نجوم، فرض بر این بود که خورشید به دور زمین میچرخد اما با اثباتِ خلاف آن، یعنی گردش زمین به دور خورشید، چهارچوبهای قبلی کنار رفت و پارادایم جدیدی شکل گرفت؛ پس معمولاً یک پارادایم تا مدتی پایدار میماند اما با تجربیات جدید و توسعهی علم، الگوهای آن کنار گذاشته شده و اصولِ جدیدی جایگزین میشوند.
پس پارادایم تولید به ارزشها و چهارچوبها و الگوهای مختلفی گفته میشود که در جامعهی تولیدکنندگان مورد پذیرش است.
در این درس از دوره های تولید و تحولات این حوزه صحبت میکنیم تا بدانیم الگوهای آن از کجا شکل گرفته و امروز به کجا رسیده اند، ضمناً بد نیست به این فکر کنیم که جایگاه تولید در کشورمان به کدام یک از دوره های تولید نزدیکتر است؟
لزوماً با تغییر پارادایم تمام روشهای قبلی کنار گذاشته نمیشود اما مبانی و چهارچوبِ فکری حاکم تغییر میکند.
زمانی که تولید چهارچوب نداشت!
با وجود همهی تلاشهای بشر برای ساخت شمشیر و نیزه و سرپناه و … تا مدت زیادی، معیار و استاندارد و طبقهبندی مشخصی برای تولید حاکم نبود و فضای فکری یا پارادایم تولید مشخصی وجود نداشت؛ در این برهه، مهمترین رویدادهای تاریخ تولید عبارتند از:
– اختراع آسیابِ آبی در سال ۶۰۰ میلادی
– گسترش گاوآهنهای بزرگ در سال ۷۰۰ میلادی
– تناوب زراعی یا کاشت محصولات مختلف در یک زمین کشاورزی، سال ۸۰۰ میلادی
– اختراع آسیاب بادی در سال ۱۳۰۰ میلادی
– گسترش کارگاههای کوچک و کارگران مزرعه در سال ۱۷۰۰ میلادی
– اخترع ماشینهای چرخشی (مثلِ تراش و سفالگری) و گسترش کارخانجات جدید در سال ۱۸۰۰ میلادی
انقلاب صنعتی دوم و شروع پارادایمهای تولید
اولین مدلها، معیارها، الگوها و اصول حوزهی تولید از پارادایم تولید دستی شروع شد و با توسعهی صنعت و تکنولوژی و رقابتی شدن فضایِ تولید به پارادایمهای امروزی رسید، البته شاید دقیقاً اصول پارادایم فعلی معلوم نیست اما گذر زمان و عملکرد تولیدکنندگان آن را روشن خواهد کرد، در ادامه با دوره های تولید از ۱۸۵۰ تا سالهای اخیر آشنا خواهید شد.
پارادایم تولید دستی (Craft Production)
از سالهای ۱۸۵۰ تا ۱۹۰۰ میلادی
اولین الگوها و مدلهای ذهنی تولیدکنندگان بسیار ساده و کارگاهی بود، آنها برای تولید محصولات از ابزارهای عمومی استفاده میکردند و توجهی به مسائلی مثل تکرارپذیری محصولات، کاهش هزینهها، استفاده از تجهیزات سفارشی و خط تولید، مدیریت تامین مواد، تقسیم وظایف کارگران، امکان جایگزینی قطعات، نیازهای مشتریان، مکانیزمهای پرداخت حقوق کارگران و … نداشتند، چون فضا رقابتی نبود و مسائلی مثل قیمت و کیفیت اهمیت زیادی نداشت.
در دورهی پارادایم تولید دستی محصولاتی تولید میشد که شبیهِ هم نبودند، مثلاً دو ماشین هم مدل، از نظر ابعادی و عملکرد تفاوت داشتند و تیراژ تولید بسیار کم و قیمتها بالا بود و چون عرضه بسیار کمتر از تقاضا بود، تولیدکنندگان مشکل خاصی برای رقابت نداشتند.
پارادایم تولید انبوه (Mass Production)
از سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۵۵ میلادی
در اواخر دوران پارادایم تولید دستی، هنری فورد هم مانند سایر خودروسازان به تولیدِ ماشینهای دستساز اشتغال داشت اما تصمیم گرفت که برای مونتاژ محصولات از ایستگاههای مختلفی استفاده کند و کارگران وظایف مشخصی داشته باشند تا به این طریق، تیراژ تولید بیشتر شود.
اقدامات او در استفاده از ایستگاهها و تجهیزات اختصاصی، بهینهسازی فرآیندها، روشهای جدید مونتاژ و قطعات قابل نصب (و تعویض) به نتیجه رسید و سایر خودروسازان مجبور شدند برای رقابت از الگوهای مشابهی استفاده کنند و الگوهای قبلی را کنار بگذارند و و در نتیجه پارادایم تولید انبوه شروع شد.
در سال ۱۹۱۳ و با ادامهی تلاشهای هنری فورد، انتقال خودکار قطعات میانِ ایستگاههای مختلف مقدور شد که تحول بزرگی در صنعت بود و چیزی شبیه خط تولیدهای مکانیزهی امروزی شکل گرفت.
در بعضی منابع از ۱۹۰۰ تا ۱۹۱۳ پارادایم تولید آمریکایی و از ۱۹۱۳ تا ۱۹۵۵ پارادایم تولید انبوه نامیده میشود.
دورهی تولید ناب ( Lean Production)
از سالهای ۱۹۵۵ تا ۱۹۸۰ میلادی
در پارادایم تولید ناب (Lean Production) مسائلی از جنس کاهش هزینههای انبارداری، منطعف کردن خط تولید و بهینهسازی فرآیندهای تولید و جریان مواد مطرح شد که بهعنوان پارادایم تولید به هنگام (Just in Time) هم شناخته میشود.
دو شخص موثر در شکلگیری این پارادایم، ای جی تویودا و تاییچی اوهنو (مدیران تویوتا) بودند که رویکرد جدیدی اتخاذ کردند و اعتقاد داشتند که هر چیزِ اضافهای مثل موجودی راکد، زمانهای مرده، ابزارهای ناکارآمد، فضای اضافیِ تولید، نفرات اضافه و … باید حذف شوند تا محصولات سریعاً در اختیار مشتریان قرار گرفته و نیازی به انبارداری نباشد و نهایتاً هزینهی تولید به حداقل برسد.
در پارادایم جدید بر خلاف تولیدِ انبوده از دستگاههای چند منظوره و کارگران ماهر استفاده میکردند تا فضای کمتری اشغال شود و کارگران بتوانند با دستگاههای مختلف کار کنند و ضمناً انعطافپذیری بیشتر شود و سفارشی سازی ممکن باشد؛ ضمناً در صورت ایجاد مشکل سریعاً خط تولید را متوقف میکردند تا تعداد قطعات معیوب به حداقل برسد.
استراتژی فورد (پارادایم تولید انبوه) این بود که وظایف کارگران در حد باز و بسته کردن یک پیچ یا جا زدن قطعات باشد، اما در تولید ناب ترجیح دادند که از کارگران متخصص استفاده کنند تا استفاده از دستگاههای چند منظوره و حل سریعتر مشکلات تولید امکانپذیر شود.
پارادایم سفارشیسازی انبوه (Mass Customization)
از سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۰ میلادی
ساختن سفارشی یک محصول قدمت طولانی دارد و ریشههای آن به دوران قبل از شکلگیری مدیریتِ تولید باز میگردد، مثلِ ساختن جواهرات سفارشی برای پادشاهان یا زین اسب و شمشیر و نیزه برای سربازان و …
در پارادایم تولید ناب هم سعی میکردند انعطافپذیری بالایی داشته باشند اما با شدت گرفتن رقابت، باید اولاً هزینهی ساخت محصولات سفارشی کمتر میشد (با کمی اختلاف نسبت به تولید انبوه) و دوماً سلیقه مشتریان را بیش از پیش در نظر میگرفتند که ملزومات جدیدی لازم داشت و الگوهای پارادایم تولید ناب کافی نبود.
مثلاً با سفارشی کردن قطعات، باید بهجای یک قطعه (مثلِ دستگیره) با تیراژ زیاد، چند نوع مختلف از آن با تیراژ کمتر تهیه شود و با کاهش حجم سفارش (یا تولید) هزینهها بیشتر میشود یا پیشبینی تقاضای مشتریان برای هر نوع از ان قطعه دشوار است و احتمالاً بخشی از آنها مدت زیادی در انبار میمانند و شامل هزینههای انبارداری و خواب سرمایه میشوند.
حل این مشکلات با اصول قیلی امکانپذیر نبود و باید روشها و مدلهای جدیدی استفاده میکردند که باعث شکلگیریِ پارادایم سفارشیسازی انبوه شد، در درس الگوهای صنعتی مدل کسب و کار به رایجترین روشهای سفارشیسازی انبوه اشاره کردیم.
تیپبندی خودروها در ایران میتواند نمونهای از سفارشی سازی باشد تا یک محصول برای سلیقههای مختلف سازگار شود و در سطوح بالاتر، میتوان به تویوتا و جنرال موتورز اشاره کرد که مشتریان بهصورت اینترنتی بخشِ زیادی از اجزای خودرو شامل موتور و امکانات جانبی و نوع ترمز و … را تعیین میکنند یا مشتریان DELL میتوانند قطعات لپتاپ خود را قبل از خرید انتخاب کنند.
اصطلاح سفارشیسازی انبوه نخستین بار توسط استنلی دیویس (Stanley Davis) در سال ۱۹۸۷ مطرح شد اما از چند سال قبل، این پارادایم شکل گرفته بود و حتی دیوید گاردنر (David Gardener) ادعا میکند که از اوایل ۱۹۸۰ به تولیدکنندگان برای پیاده کردن سفارشیسازی انبوده کمک کرده است.
پارادایم شبکههای جهانی تولید (Global Manufacturing Networks)
از ۱۹۹۰ میلادی
در دنیای امروز تولید فراتر از مرزهای منطقهای است و شبکهی ارتباطات تولید حرف اول را میزند، اتفاقی که با اصول پارادیم تولید جهانی قابل اجراست؛ مثلاً برای تولید آیفونهای ۵S، ۶ و ۶S بخشی از قطعات به صورت زیر تامین شده است (منبع):
شتابسنجها توسط شرکت آلمانی Bosch Sensortech و در کشورهای آمریکا، چین، کرهی جنوبی، ژاپن و تایوان تولید شدند.
چیپهای صوتی توسط شرکتِ آمریکایی Cirrus Logic و در کشورهای انگلیس، چین، کرهی جنوبی، تایوان، ژاپن و سنگاپور تولید شدند.
باتریها توسط شرکتِ کرهای سامسونگ، در ۸۰ کشور مختلف و شرکت چینی Sunwoda Electronic در همان کشور تامین شدند.
دوربینها توسط شرکت آمریکایی Qualcomm در استرالیا، برزیل، هند، چین، اندونری، ژاپن، کرهی جنوبی و بیش از ده کشور دیگر در اروپا و آمریکای لاتین و شرکت ژاپنی Sony در بیش از ده کشور مختلف ساخته شدند.
LCDها توسط شرکت Sharp در ۱۳ کشور دنیا و LG در چین و لهستان و کره تولید شدند.
در این فهرست از فلش مموری، پردازنده، کنترلر صفحهی لمسی، چیپ وایفای و … و سایتهای مونتاژ صرفنظر کردیم، اما این شبکهی عظیم چه هدفی را دنبال میکند؟
این همکاریها و ارتباطات کمک میکند که تولیدکنندگان به بازارهای مختلف نزدیک شده و از مزایای جغرافیایی و تخصص سازمانهای دیگر استفاده کنند، مثلاً نیروی انسانی در چین ارزان است، شرکتهای آلمانی در فرآیندهای تولید و تکنولوژی شاخص هستند، در بعضی کشورها دسترسی به مواد اولیه ارزانتر است و …
اما مدیریت چنین سیستمِ بزرگی به کنترل بسیار قدرتمند فرآیندهای تامین، مطالعهی دقیق بازارهای جهانی، مهارتهای استراتژیک، محاسبات پیچیدهی پارامترهای لوچستیک و … نیاز دارد که به اصول و مدلِ ذهنی جدیدی نیاز داشت.
برای دوستان علاقمند، یک مطالعهی موردی از مدیریت جهانی تامین قطعات شرکت ولوو را در نظر گرفتیم که شما را با بخشی از اصول پارادایم تولید جهانی آشنا میکند، الیته مقاله به زبان انگلیسی و نسبتاً طولانی است:
دانلود مقاله با عنوان A Case Study of Global Part Management at Volvo Cars
# فقط خواننده نباشید!
برای این مقاله لطفاً به سوالی که در مقدمه مطرح شد پاسخ دهید:
به نظر شما فضای فکری تولیدکنندگان ایرانی به کدام پارادایم تولید نزدیک است؟ چرا؟
نظرات این درس با کمی تاخیر منتشر میشوند.
به نظرم پارادایم تولید در ایران احتمالا به تولید انبوه نزدیکتره چون اکثرا به انعطاف پذیری فکر نمیکنن
تو ایران اگه ایرانخودرو و ساپیا ملاکمون باشه همون تولید انبوهیم ولی یه کارخونجاتی مثل گلرنگ و مینو و … عملکردشون نزدیک به سفارشی سازیه انبوهه
یه ابهام! من بعد خوندن این مقاله رفتم تو گوگل به انگلیسی سرچ کردم … خیلی تاریخای مختلفی برای زمان شروع هر پارادایم گفتن. تقریبا فقط پارادایم تولید دستی و تولید انبوه تو همه منابع زمان مشابهی دارند.
دلیل این اختلافو اگه توضیح بدین ممنون میشم.
حق با شماست، ما از تاریخهایی استفاده کردیم که در یکی از معتبرترین مقالات Science Gate منتشر شده بود.
احساس میکنم در حال کار پروژهای هستید، انشالله طی ۲۴ ساعت آینده لینک مقالهی اصلی رو براتون ایمیل میکنم تا به منابعی که استفاده کردند دسترسی داشته باشید.
درود / پارادایم تولید و حتی خدمات در ایران هم مثل بقیه جاهای دنیاس
اساتید دانشگاه و مهندس ها و مدیران همه با پارادایم ها اشنا هستند اما بحث اینه بستری برای پیاده سازی روشهاشون وجود نداره
نتیجه این که پارادایم فعلی ایران هم تولید جهانیه و همه قبولش داریم و امیدوارم روزی بتونیم الگوهای فکری و تئوری هایی که بلدیم به صورت اجرایی پیاده کنیم
به نظر شما فضای فکری تولیدکنندگان ایرانی به کدام پارادایم تولید نزدیک است؟
سفارشی سازی انبوه چون چالش اصلی تولیدی ها رسیدن به سطح تنوع مطلوبه که این تفکر نشانه ی پارادایم سفارشی سازی است.
یک نکته تکمیلی اضافه کنم:
“در فارسی به پارادایم الگوواره هم میگویند”
با توجه به عناوین کتاب های اخیر در زمینه تولید و دوره های آموزشی و … حدس میزنم که تولید ناب الگوی فکری حاکم در صنعت ایران باشد.
تو ایران اصلا نمیدونیم پارادایم چی هست چه برسه به اینکه انتخاب کنیم از کدوم پارادایم پیروی کنیم.
من به عنوان کسی که به تولید فکر میکنه و اتفاقا کتاب هم زیاد خونده و تحقیق کرده واقعا در حد تولید انبوه و حداکثر تولید ناب به مساله نگاه میکردم و برای همین به نظر من اگر پارادایمی وجود داشته باشه در همین حد هست نه بیشتر.
سلام
من فکر میکنم فضای فکری تولید کنندگان ایرانی بیشتر به پارادایم تولید انبوه نزدیک باشه، توجه نداشتن به نیاز های متفاوت مشتری ها، عدم انعطاف پذیری و استفاده زیاد از مونتاژ میتونن از دلایل این موضوع باشن.
به نظر من پارادیوم در ایران داره بسمت سفارش سازی انبوه میره.
با سلام
به نظر من پارادیم تولید در ایران تولید انبوه هست و تولید کنندگان به تازگی دارن به سمت پارادیم تولید ناب پیش میرن.
سلام.میشه لطفا پاسخ بدید؟
تفاوت بین پارادایم تولید ناب، سفارشی سازی انبوه و تولید چابک چیه؟
آیا سفارشی سازی انبوه همون تولید ناب محسوب میشه یا تولید چابک؟
سلام بر شما …
هر کدام از این موارد بر اساس الگوها و چهارچوبهای متفاوتی هستند و بر مبنای آنها کتابهای مدیریت عملیات نوشته میشوند، مثلاً منابع فارسی نسبتاً قدیمی چند فصل از کتابهایشان را به مدیریت با رویکرد ناب اختصاص میدهند و برای اطلاعات کاملتر و دقیقتر باید به کتبی مراجعه کنیم که بر مبنای تولید جهانی، سفارشیسازی انبوه و … تدوین شدهاند.
این مقدمهی کوتاه برای این بود که بدانیم چگونه به اطلاعات مورد نیازمان دسترسی داشته باشیم، اما در مورد سؤال شما به بعضی موارد اشاره میکنم.
اولاً هر کدام از مواردی که گفتید بر مبنای اهداف جداگانهای تنظیم شدهاند و با وجود شباهتهای ظاهری، مقصد جداگانهای را در نظر گرفتهاند، دوماً هر یک از آنها جنبههای مختلفی دارند که گاهی باعث اشتباه خوانندگان میشود. مثلاً مفهوم JIT (تولید به موقع) یکی از رویکردهای تولید ناب است که به علت اهمیت زیاد، گاهی به تنهایی مورد بررسی قرار میگیرد اما در اصل یکی از مبانی تولید ناب است.
حالا تفاوتها را بررسی کنیم:
در تولید ناب اهداف مختلفی دنبال میشود که مهمترین آنها حذف تمام زوائد – به عنوان اصلیترین مبنای تصمیمگیری- و تولید بر مبنای سفارش (بهجای تأمین) است و در این راستا، اصولی مانند JIT و کایزن مطرح میشود و ملاحظات خاصی برای برنامهریزی تولید در نظر گرفته میشود.
در تولید چابک هدف اصلی آن است که کارخانه بتواند سریعاً تغییر کند و با شرایط محیط سازگار شود، مثلاً سریعاً خودش را با شرایط جدید اقتصادی هماهنگ کند یا محصولاتش را تغییر دهد و تنوع داشته باشد و … که برای رسیدن به این هدف از مفاهیمی مثل خط تولید انعطافپذیر و رویکردی مثل افزایش نوبتهای تولید و کاهش ظرفیت هر نوبت استفاده میشود، اما توجه کنید که شباهتهای زیادی هم با تولید ناب دارد و در بسیاری از اصول مشترک هستند.
در سفارشیسازی انبوه تلاش میشود که محصولات به جای یک روتین ثابت و همیشگی، با سلیقهی مشتریان سازگارتر باشند اما هزینهی تولید در حد تولید انبوه بماند (حالا با کمی اغماض) و در سطوح مختلفی انجام میشود که از تیپبندی محصولات تا تعیین تمام ویژگیهای محصول را در بر میگیرد، لذا زیرمجموعهی هیچکدام از چهارچوبهای تولید ناب یا چابک نیست.
موفق و مؤید باشید