شما در حال خواندن درس ویژگیهای شخصیت کارآفرین از دوره ی تصمیم گیری برای ورود به کار تولید هستید.
در درس کارمندی یا کارآفرینی یک آزمون آنلاین برای ارزیابی شخصبت افراد برای کارآفرینی معرفی کردیم اما از پارامترهای آن چیزی نگفتیم و تصمیم گرفتیم که درس مستقلی برای ویژگیهای شخصیت کارآفرین داشته باشیم؛ البته بخش زیادی از مطالب این درس را میدانید و نکات جدیدی نیستند اما کنار هم قرار گرفتن آنها بهانهای است تا نگاه دقیقتری به خودمان داشته باشیم.
ضمناً بخش زیادی از این موارد اکتسابی هستند و با تمرین و یادگیری تغییر میکنند، پس با یک استعداد ذاتی روبهرو نیستیم و میتوانیم هر از چندگاهی حال و هوای شخصیتمان را بررسی کنیم.
برای آمادگی بیشتر و یادآوری سوالات و سنجههای آزمون میتوانید با لینک زیر دوباره آن را مرور کنید:
در ادامه مهمترین ضرورتهای شخصیت کارآفرین را بررسی میکنیم.
۱- تحمل نکردن چهارچوب های غلط
در بعضی شرکتها اگر کارمندی فراتر از شرح وظایف و مرسومات آن محیط عمل کند با انتقاد و عکسالعمل منفی سایر همکاران روبهرو میشود چون اعتقاد دارند که سطح توقع مدیران زیاد میشود و خطر بزرگی برای حاشیهی امن کنونی است؛ پس ابتدا از در نصیحت وارد میشوند و گاهی هم شدیدتر برخورد میکنند تا کارمند پویا و پرتلاش به تدریج شبیه آنها رفتار کند.
اما در این میان بعضیها هستند که از قضاوت شدن و فشارهای دیگران هراسی ندارند و خود را به چهارچوبهای حاکم محدود نمیکنند و این خصلت دقیقاً یک ویژگی ضروری برای کارآفرینان است چون نقطهی شروع کارآفرینی روبهرو شدن با پارادایمهای کنونی است.
# اگر معنای پارادایم را نمیدانید احتمالاً مفاهیم پایه را مطالعه نکردید.
کارآفرینی وابسته به خلاقیت و نوآوری است و لازمهی آنها رها شدن از چهارچوبهای فکری غیرمنطقی است؛ مثلاً بعضی تولیدکنندگان بر این باورند که صادرات کار هر کسی نیست و این گزینه را برای همیشه از برنامههایشان حذف میکنند اما یک مدیر خلاق تا حد امکان به جنبههای مختلف توجه دارد و به الگوهای رایج متکی نیست.
مثال دیگر افرادی هستند که قصد مهاجرت دارند اما فقط انگشت شماری از آنها برای استخدام شدن در کمپانیهای بزرگ تلاش میکنند چون باور عمومی آن را امکانپذیر نمیداند.
۲- پذیرفتن ریسک تغییرات
آیا موافقید که یک فرش ۹۳۰۰ اینچی را با نود درصد تخفیف بخرید؟ البته اجازهی واگذاری آن را ندارید و حتماً باید در خانهی خودتان استفاده کنید. نمیتوانید ابعاد آن را تجسم کنید؟ مشکلی نیست، اینچ را به متر تغییر میدهیم؛ یک فرش ۹۳۰۰ اینچی تقریباً معادل شش متر است که در بیشتر خانهها فضای کافی برای آن وجود دارد.
اگر فقط به عدد ۹۳۰۰ اینچ دقت کنیم احتمالاً به ذهنمان میرسد که بسیار بزرگ است و در خانه فضای کافی نداریم، پس چون شرط این معامله استفادهی شخصی از این فرش بود عطایش را به لقایش میبخشیم و ماجرا تمام میشود اما یک تغییر ساده در واحد اندازهگیری و تبدیل آن به متر نشان میدهد که معاملهی پرسودی است.
حالا نظرتان چیست که گوشیهای تلفن همراهمان را معاوضه کنیم؟ پذیرش این تغییر ساده نیست چون نمیدانید که از چه مدلی استفاده میکنم و شاید ضرر کنید.
پس بعضی تغییرات ساده و قابل پیشبینی هستند اما بعضیهای دیگر به اطلاعاتی نیاز دارند که در اختیارمان نیست و صرفاً زمانی نتیجه روشن میشود که با آن تغییرات موافقت کنیم اما قبل از مطابقت دادن این مثالها با دنیای کسب و کار یک مسالهی بدیهی را مرور میکنیم.
روشیهایی که در یک کسبوکار استفاده میشود حاصل سالها تجربه است و تغییر آنها ممکن است بهای زیادی داشته باشد، پس عموم افراد به روشهای موجود پایبند میمانند و ترجیح میدهند که با پول خودشان آزمون و خطا نکنند اما ماهیت کارآفرینی از جنس تغییر دادن روشهاست و به رویکرد متفاوتی نیاز دارد.
حالا وقت تطبیق دادن است. تغییراتی مثل تبدیل واحد (مثال اول) به حدی ساده هستند که احتمالا در کسب و کارها لحاظ میشوند و ارزش خاصی ندارند اما جنس ریسک در کارآفرینی شبیه مثال دوم است، یعنی ابهاماتی داریم که با اطلاعات موجود یا تحقیق کردن برطرف نمیشوند. مثلاً ایدهی اوبر (نمونهی بینالمللی اسنپ) یک معمای حل شده است و در حال حاضر از سودآوری آن اطمینان داریم اما زمانی که در حد یک ایده بود قطعاً در توجیهپذیری آن تردیدهای زیادی وجود داشت و منتقدان آن به مواردی مثل محدودیتهای قانونی، الگوی مصرف مردم، ضعفهای سیستم GPS و … اشاره میکردند.
این شجاعت و ریسکپذیری کارآفرین است که چنین ایده هایی را به مرحله ی اجرا و بازدهی میرساند.
۳- قدرت تصمیم گیری و حل مساله
حتما شما هم سایتهایی را دیدهاید که ایده میفروشند و افرادی برای داشتن آنها پول پرداخت میکنند؛ کسی که ایده میخرد یعنی قبول دارد که از مهارت ایدهپردازی برخوردار نیست اما توجه نمیکند که ایدهپردازی فقط برای شروع کار نیست و در ادامهی مسیر هم به آن نیاز دارد چون ایدهها در جریان کار تغییرات زیادی میکنند و بارها آزمون و خطا میشوند تا به مرحلهی رشد برسند و بارها مشکلاتی ایجاد میشود که عبور از آنها به مهارتهای حلمساله و ایدهپردازی نیاز خواهد داشت.
افراد مختلف در زمان مواجه شدن با مشکلات یکسان، ارزیابیها و رویکردهای متفاوتی دارند که سرانجام مسائل را تعیین میکند و به عبارتی، مشکلات همیشه هستند اما شیوهی برخورد با آنها متفاوت است، پس بسیاری از مشاغل شکست خورده اگر مدیر لایقی داشتند به مقصد دیگری میرسیدند.
البته مسالهی تصمیمگیری و حل مساله فراتر از حوزهی کسب و کار است، مثلاً بسیاری از روابط عاشقانه به ازدواج منتهی نمیشوند چون دختر یا پسر (و معمولاً هر دو) قدرت تصمیمگیری ندارند و نمیتوانند در مورد همیشگی بودن رابطهشان به نتیجه برسند و همیشه از فکر کردن در مورد آن فرار میکنند تا نهایتاً رابطهشان از کنترل خارج میشود یا خانمی را تجسم کنید که میداند همسرش اعتیاد دارد اما منفعل میماند تا روزی که زیربنای زندگیشان برای همیشه نابود شود.
کارآفرین میداند که مواجهه با با یک مساله از روبه رو شدن با مجموعه ای از مسائل تلنبار شده آسانتر است، پس آنها را به موقع تشخیص میدهد و در موردشان تصمیمگیری میکند.
۴- مهارتهای ارتباطی و کار گروهی
در کارآفرینی زمان رسیدن به سود پایدار قابل پیشبینی نیست و شاید برای ماهها و سالها خبری از دستاورد مالی نباشد، پس معمولاً محدودیتهای زیادی برای برنامهریزی منابع وجود دارد و به حضور سرمایهگذاران نیاز است تا بقای طرح تصمین شود.
از طرفی بسیاری از همکاران یک کسبوکار نوآورانه روی آیندهی آن حساب باز نمیکنند و آن را یک طرح شکست خورده میدانند، پس منطقی است که همکاری آنها بیشتر تحت تاثیر انگیزههای مالی باشد تا اهداف استراتژیک اما این نکات چه ارتباطی با مهارتهای ارتباطی دارند؟
به یاد داشته باشید که استنباط سایرین از کسبوکارتان تا حد زیادی به توصیفهای خودتان وابسته است، یعنی با مهارتهای ارتباطی میتوانید کارمندان با انگیزه داشته باشید، جدیّت و رسمیّت کارتان را به تامینکنندگان نشان دهید و نهایتاً آیندهدار بودن طرحتان را به سرمایهگذاران ثابت کنید.
ضمناً با نگاه سیستماتیک، کسب و کار یک سیستم باز است و به واسطهی مدیرانش با عوامل زیادی ارتباط دارد اما نداشتن مهارتهای ارتباطی باعث ایزوله شدن و عدم برخورداری از مزایای محیطی میشود و چنین کسبوکاری قابلیت درآمدزایی ندارد.
برای درک بهتر این مساله به مثالهای زیر توجه کنید:
مدیر یک فروشگاه نوپا اگر بتواند بخشی از محصولات را بصورت امانی تامین کند سرعت رشد بالاتری دارد که وابسته به شیوهی مذاکره با تامین کنندگان است. (یک ورودی یا تاثیر از محیط به کسب و کار)
مدیر یک کسب و کار برای پیش فروش محصولات یا همکاری با سرمایه گذاران باید توانایی متقاعد کردن دیگران را داشته باشد. (ورود نقدینگی به سیستم از محیط)
در فروش محصولات و خدمات و بصورت کلی فرآیند بازاریابی، متقاعد کردن مشتریان اهمیت زیادی دارد که در مرحلهی استارتاپ برعهدهی صاحب ایده است. تنظیم خروجی سیستم برای دریافت ورودی نقدی)
یکی از اصلیترین دلایل شکست کسبوکارها، مشکلاتی است که به مرور زمان در میان شرکا ایجاد میشود و فقدان مهارتهای ارتباطی به آن شدت میبخشد. (مشکل درون سیستمی)
۵- عاشق هدف بودن
عنوان این بخش در عین سادگی، پیچیده است چون عشق قابل اندازهگیری نیست و تعریف دقیقی ندارد، پس برای رسیدن به فضای فکری مشترک از تمثیل استفاده میکنیم.
به ورزشکاری فکر کنید که برای مدال المپیک تمرین میکند، او رژیم غذایی خاصی را سالها ادامه میدهد و تمرینهای سخت میکند تا روزی مدال المپیک را تصاحب کند اما میداند که شاید همهی این تلاشها بینتیجه بماند، پس با منطق ریاضی چنین تلاشی عاقلانه نیست و ریسک بالایی دارد اما در چهارچوب عشق یک تلاش ارزشمند است.
یا داوطلبی را در نظر بگیرید که چندین و چند سال با هدف قبول شدن در رشتهی حقوق دانشگاه تهران درس میخواند و نتیجه نمیگیرد اما به تلاش خود ادامه میدهد چون به دلایل غیرمنطقی عاشق رسیدن به این هدف است، پس احتمالاً دوستان و اعضای خانوادهی او از سر دلسوزی نصحیت میکنند که منطقی عمل نمیکنی و دانشگاه تهران و علامه طباطبایی خیلی هم فرقی ندارند و حیف عمری که اینطور به بطالت میگذارنی.
حقیقتاً مرز باریکی میان عاشقی و حماقت وجود دارد که موضوع بحثمان نیست اما در کارآفرینی باعث برخورداری از این مزایا میشود:
شکست خوردن معنایی نخواهد داشت، مثل وزنه برداری که بارها شکست میخورد اما به تلاش خود ادامه میدهد.
تمرکز بیشتری روی هدف وجود دارد و حواشی به حداقل میرسند.
درجات بالایی از امیدواری وجود خواهد داشت چون منطقِ متوازن بودن تلاش و نتیجه حکمفرما نیست.
نظرات مخالفین (به حق یا ناحق) تاثیر زیادی در انگیزههای صاحبان ایده ندارد.
قدرت تحمل و مقاومت در برابر مشکلات بهصورت قابل توجهی زیاد میشود.
خستگی به حداقل میرسد و صاحبان ایده از فعالیتشان لذت میبرند.
البته انسان عاشق به زوایای پنهان و مشکلات احتمالی کمتر توجه میکند و شانس شکست زیاد میشود، اما حضور سرمایهگذاران و شرکای با تجربه کمک میکند که ضمن بهرهمند شدن از این مزایا به جنبههای مختلف استارتاپ توجه شود.
۶- مهارت یادگیری
در ماههای اول ویکی تولید، دوستی پیام داده بود که میخواهد در مورد اختراعش صحبت کند.
این دوست جوانمان روی دستگاه تراش شابلونی نصب کرده بود تا ماشینکاری قطعات مشابه در تیراژ انبوه امکانپذیر شود و برای ما ارزشمند بود که بدون الگوبرداری از دستگاههای سریتراش به طرح مشابه رسیده است اما دستگاهی را پیادهسازی کرده بود که بیشتر از صد سال قبل دارد.
یا یکی از طراحان مجرب قالبهای فلزی برای ساخت یک کوزهی فلزی از قالب چهار مرحلهای پراگرسیو استفاده کرده بود، در حالیکه میتوانست با ۵ درصد این هزینه از فرآیند Spinning استفاده کند و به همان نتیجه برسد.
مثالهای زیادی از این افراد وجود دارد که مهارت استفاده از منابع علمی را ندارند و به اطلاعات قبلی خود اکتفا میکنند، پس اولاً با روشهای کمتری آشنا هستند و کارشان محدود میشود و دوماً هزینه و زمان بیشتری برای اجرای ایدههایشان صرف میکنند.
یک کارآفرین موفق از همهی امور آگاه نیست اما میداند که چگونه به اطلاعات مورد نیاز خود دسترسی داشته باشد و ضروریات کارش را یاد بگیرد.
شماره و نام درسی که هماکنون خواندید:
درس سوم. شخصیت کارآفرین