شما در حال خواندن درس مزیت مطلق و مزیت نسبی در علم اقتصاد از مجموعه‌ی مقدمه علم اقتصاد هستید.

مزیت مطلق یا Absilute Advantage و مزیت نسبی یا Comparative Advantage در علم اقتصاد چه مفهومی دارند و چگونه مورد استفاده قرار می‌گیرند؟

در درس «چرا تجارت مفید است؟» با ذکر مثال نشان دادیم که:

۱- وقتی یک واحد اقتصادی نسبت به دیگران، راندمان بالاتری در تولید یک کالا دارد، می‌تواند با تمرکز روی تولید و مبادله‌ی آن کالا با کالاهایی که با راندمان بالاتری در کشورهای دیگر تولید می‌شوند، منافع بیشتری به دست بیاورد. به عبارت ساده‌تر، کشاورزی که متخصص تولید برنج است، می‌تواند روی تولید آن تمرکز کند و با فروش بخشی از برنج خود به دامداری که در تولید گوشت متخصص است، مجموعاً برنج و گوشت بیشتری داشته باشد. به همین شکل، اگر راندمان کشور الف در تولید خودرو و راندمان کشور ب در تولید هلیکوپتر بیشتر باشد، بهتر است الف روی تولید خودرو و ب روی تولید دارو تمرکز کند تا با مبادله‌ی محصولات‌شان، منافع خود را بهتر تأمین کنند.

۲- ممکن است یک واحد اقتصادی در تولید هیچ محصولی برتر از واحد دیگر نباشد، اما کماکان رابطه‌ی تجاری برای هر دو طرف سودآور باشد. به عبارتی مفید بودن تجارت در گروی این نیست که لزوماً طرفین، کالایی را بهتر از دیگری تولید کنند، بلکه «هزینه فرصت» کمتر در تولید یک کالا یا ارائه‌ی یک خدمت نیز می‌تواند مبنایی برای تجارت باشد. مثلاً شاید الف بتواند برنج و گندم بیشتری نسبت به ب تولید کند، اما چون هزینه فرصت تولید گندم برای ب کم‌تر است، با مبادله‌ی بخشی از برنج‌های خود با گندم ب نهایتاً برنج و گندم بیشتری تصاحب کند.

این موارد بیانگر دو دیدگاه مختلف در مورد «منافع تجارت» هستند. دیدگاه اول که «مفید بودن تجارت برای طرفین» را با موضوع «برتری طرفین در تولید بعضی کالاها یا ارائه‌ی بعضی خدمات» تفسیر می‌کند، اصطلاحاً مبتنی بر «مزیت مطلق»  یا همان «برتری مطلق» است. استدلال به کار رفته در این دیدگاه درست است اما جامع نیست؛ زیرا حتی اگر هیچ یکی از طرفین نسبت به دیگری «برتری مطلق» نداشته باشد، کماکان تجارت می‌تواند برای هر دو طرف سودآور باشد. بر این اساس می‌توان دیدگاه دوم را طرح کرد که «مفید بودن تجارت برای طرفین» را با «کم بودن هزینه فرصتِ تولید بعضی کالاها» تفسیر می‌کند و اصطلاحاً مبتنی بر «مزیت نسبی» یا همان «برتری نسبی» است. در ادامه‌ی این درس، توضیحات کامل‌تری در مورد «مزیت نسبی» و «مزیت مطلق» ارائه می‌کنیم.

مزیت مطلق (Absolute Advantage)

در چهارچوب علم اقتصاد، «مزیت مطلق» یعنی یک واحد اقتصادی بتواند کالا یا خدمت مشخصی را نسبت به سایر واحدهای اقتصادی با راندمان بالاتر یا منابع کم‌تر تولید کند. مثلاً کارمندی که از تمام همکاران خود سریع‌تر تایپ می‌کند، در تایپ کردن نسبت به آن‌ها مزیت مطلق دارد. همچنین اگر با استفاده از منابع مشابه، کارخانه‌ی الف بتواند روزی ۱۰۰۰ خودکار تولید کند اما کارخانه‌های ب و ج به ترتیب روزی ۸۰۰ و ۹۰۰ عدد از همان خودکار بسازند، کارخانه‌ی الف نسبت به ب و ج در تولید آن خودکار مزیت مطلق دارد. ضمناً آمارها نشان می‌دهد که عربستان، برزیل و آمریکا در تولید نفت خام، قهوه‌ و سیم مس نسبت به سایر کشورها مزیت مطلق دارند.

در سال ۱۷۷۶، آدام اسمیت در کتاب خود با عنوان ثروت ملل (The Wealth of Nations) از مفهوم «مزیت مطلق» استفاده کرد تا نشان دهد: چگونه کشورها با تمرکز بر صادرات کالاهایی که در تولیدشان مزیت مطلق دارند و واردات کالاهایی که راندمان سایر کشورها در تولیدشان بیشتر است، منافع بیشتری به دست می‌آورند. این گزاره چکیده‌ای مختصر و اجمالی از «نظریه‌ی مزیت مطلق» آدام اسمیت است که منافع دوجانبه‌ی تجارت را از دریچه‌ی مزیت مطلق تفسیر می‌کند. اما در سال ۱۸۱۷، اقتصاددان دیگری به نام ریکاردو به موضوع از جنبه‌ی «هزینه فرصت» نگاه کرد و «نظریه‌ی مزیت نسبی» ارائه شد.

مزیت نسبی (Comparative Advantage)

مزیت نسبی یعنی واحد اقتصادی بتواند کالا یا خدمتی مشخص را با هزینه فرصت کم‌تری نسبت به سایر واحدهای اقتصادی تولید یا عرضه کند. مثلاً شاید بهترین بازیگر جهان که تهیه‌کنندگان زیادی تشنه‌ی همکاری با او هستند و پروژه‌های زیادی به او پیشنهاد می‌شود، عملکرد بسیار خوبی در تایپ کردن داشته باشد. اگر این بازیگر تصمیم بگیرد که روزانه هشت ساعت در شرکتی به کار تایپ مشغول شود، فرصت‌های زیادی را از دست می‌دهد. اما برای بسیاری از افراد، «هزینه فرصت» کار کردن در یک سازمان بسیار متعادل‌تر است. بنابراین، اکثراً برای انجام این کار، فرصت‌های کم‌تری از دست می‌دهند و نسبت به بهترین بازیگر جهان مزیت نسبی دارند. همچنین هزینه فرصتِ تولید خیار برای تسلا یا برگزاری کلاس نقاشی کودکان برای هاروارد بسیار زیاد است و می‌توانند فعالیت‌های مؤثرتری را جایگزین کنند. بنابراین برای همه‌ی این واحدها بهتر است که روی فعالیت‌های پرسود خود متمرکز شده و بخشی از کالاها و خدمات مورد نیاز خود را با تجارت تأمین کنند.

در تصویر زیر شرکت الف در تولید هر دو محصول پیچ و مهره نسبت به شرکت ب «مزیت مطلق» دارد. برای تولید هر واحد پیچ، هزینه فرصت شرکت الف دو واحد مهره و هزینه فرصت شرکت ب یک واحد مهره است. در نتیجه شرکت ب در تولید پیچ «مزیت نسبی» دارد. راه‌های زیادی هست تا هر دو شرکت الف و ب با تجارت به منافع بیشتری دست پیدا کنند، مثلاً شرکت ب می‌تواند ماهیانه ۲۰۰ پیچ تولید کند، ۵۰ واحد از آن را به الف بفروشد و در ازای آن ۸۰ مهره دریافت کند تا مجموعاً ۱۵۰ پیچ و ۸۰ مهره داشته باشد که بالاتر از مرز امکانات تولید این شرکت است. شرکت الف می‌تواند ماهیانه ۲۰۰ پیچ و ۴۰۰ مهره تولید کند تا بعد از مبادله ۲۵۰ واحد پیچ و ۳۲۰ مهره داشته باشد، در حالی که این شرکت نمی‌توانست بیش از ۲۵۰ پیچ و ۳۰۰ مهره به طور هم‌زمان تولید کند و حالا ۲۰ مهره‌ی اضافه به دست آورده است.

مثال برای مفهوم مزیت نسبی و مزیت مطلق در علم اقتصاد

گفتیم که آدام اسمیت، منافع حاصل از تجارت را فقط از جنبه‌ی «مزیت مطلق» تشریح کرده بود. اما دیوید ریکاردو در سال ۱۸۱۷ نظریه‌ی «مزیت نسبی» را در مقاله‌ی «اصول اقتصاد سیاسی و دریافت مالیات» مطرح کرد و توضیح داد که حتی اگر یک کشور در تولید هیچ کالایی مزیت مطلق نداشته باشد، مزیت نسبی در تولید بعضی کالاها و خدمات باعث می‌شود که تجارت آن با کشورهای دیگر، منافع چندجانبه داشته باشد.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید