شما در حال خواندن درس بررسی چند تصور گمراه‌کننده راجع به حوزه تولید از مجموعه‌ی آیا می‌توانم تولیدکننده باشم؟ هستید.

تصورات رایج در ورود به حوزه تولید و مقایسه با واقعیت‌های تولید صنعتی

بسیاری از افراد بعد از تصمیم‌گیری برای داشتن یک کسب‌وکار مستقل، با رویای دستیابی به موفقیت مالی، استقلال شغلی و آینده‌ای درخشان، گام در مسیر راه‌اندازی واحد تولیدی می‌گذارند. این تصمیم اغلب از تصویری آرمانی و گاه غیرواقعی نشأت می‌گیرد که با واقعیت‌های این عرصه فاصله بسیاری دارد.

عدم آشنایی کافی با چالش‌ها و الزامات واقعی تولید می‌تواند پیامدهای ناگواری به همراه داشته باشد. این پیامدها فراتر از خسارت‌های مالی و اتلاف زمان بوده و می‌تواند آسیب‌های روحی و اجتماعی جدی برای افراد به همراه داشته باشد. در این نوشتار، با هدف ارائه تصویری واقع‌بینانه از فضای تولید، به بررسی و مقایسه برخی از رایج‌ترین تصورات با واقعیت‌های موجود در این عرصه خواهیم پرداخت.

۱- تصور امکان راه‌اندازی واحد تولید با سرمایه اندک

این انتظار معمولاً با این تصور همراه است که می‌توان با سرمایه‌ای محدود، یک واحد تولیدی راه‌اندازی کرد و به تدریج آن را گسترش داد. بسیاری تصور می‌کنند که می‌توانند با خرید چند دستگاه ساده یا اجاره یک فضای کوچک، کار تولید را آغاز کنند و به مرور زمان از محل سود حاصله، کسب و کار را توسعه دهند.

نیاز به سرمایه در تولید معمولاً بیش از آن چیزی است که در نگاه اول به نظر می‌رسد. حتی در کسب و کارهای کوچک و خانگی، هزینه‌های متعددی وجود دارد که باید در نظر گرفته شوند. علاوه بر هزینه تجهیزات اولیه، مواردی مانند تهیه مواد اولیه، هزینه‌های جاری مانند اجاره و انرژی، هزینه‌های نیروی انسانی، و هزینه‌های بازاریابی و فروش نیز باید در نظر گرفته شوند.

در صنایع متوسط و بزرگ، نیاز به سرمایه به مراتب بیشتر است. خرید ماشین‌آلات و تجهیزات، آماده‌سازی فضای تولید، اخذ مجوزهای لازم، و تامین سرمایه در گردش همگی نیازمند منابع مالی قابل توجهی هستند. حتی استفاده از تجهیزات دست دوم نیز معمولاً هزینه‌های قابل توجهی برای تعمیر، نگهداری و به‌روزرسانی به همراه دارد.

نکته مهم دیگر این است که سرمایه اولیه تنها بخشی از داستان است. بسیاری از کسب و کارهای تولیدی در ماه‌های اول یا حتی سال‌های اول با چالش‌های مالی مواجه هستند و نیاز به منابع مالی اضافی برای ادامه فعالیت دارند. این دوره که اصطلاحاً دوره سر به سر نامیده می‌شود، می‌تواند طولانی‌تر از حد انتظار باشد و نیاز به پشتوانه مالی قوی دارد.

عوامل غیرقابل پیش‌بینی نیز می‌توانند نیاز به سرمایه را افزایش دهند. نوسانات قیمت مواد اولیه، تغییرات نرخ ارز، مشکلات فنی تجهیزات، و تاخیر در وصول مطالبات همگی می‌توانند فشار مالی قابل توجهی ایجاد کنند. داشتن ذخیره مالی کافی برای مواجهه با این شرایط ضروری است.

۲- انتظارات غیرواقعی از سودآوری در تولید

یکی از شایع‌ترین تصورات نادرست در میان افراد تازه‌وارد به عرصه تولید، انتظار سودآوری سریع و بازگشت زودهنگام سرمایه است. این انتظار معمولاً با محاسبات ساده‌انگارانه‌ای شکل می‌گیرد که تنها تفاضل هزینه‌های مستقیم تولید از قیمت فروش را در نظر می‌گیرند. چنین تصوری اغلب از داستان‌های موفقیت منتشر شده در رسانه‌ها و عدم آگاهی از پیچیدگی‌های واقعی کسب و کار نشأت می‌گیرد.

در صنایع کوچک و کارگاهی، این انتظار با تصور حذف واسطه‌ها تقویت می‌شود. برای مثال، تولیدکننده‌ای که در حوزه پوشاک یا صنایع دستی فعالیت می‌کند، ممکن است تصور کند با فروش مستقیم محصولات، می‌تواند سود بیشتری کسب کند. در صنایع متوسط و بزرگ نیز، محاسبات ساده مقیاس تولید و سرشکن شدن هزینه‌های ثابت، انتظارات غیرواقعی ایجاد می‌کند.

واقعیت این است که سودآوری در تولید به عوامل متعددی بستگی دارد و معمولاً زمان‌بر است. حتی در صنایع سبک مانند محصولات غذایی یا پوشاک که دوره بازگشت سرمایه کوتاه‌تری دارند، در ماه‌های نخست یا حتی سال اول، کسب و کار معمولاً با زیان مواجه می‌شود. این دوره که از آن با عنوان “دره مرگ” یاد می‌شود، زمانی است که هزینه‌های راه‌اندازی، تبلیغات، آموزش نیرو و تثبیت کیفیت در اوج است، اما درآمدها هنوز به سطح مطلوب نرسیده‌اند.

زمان مورد نیاز برای بازگشت سرمایه و رسیدن به سودآوری در صنایع مختلف متفاوت است. در صنایع سبک مانند تولید محصولات غذایی یا پوشاک، با مدیریت مناسب می‌توان انتظار داشت که پس از ۱۸ تا ۲۴ ماه به نقطه سر به سر رسید. اما در صنایع سنگین یا تولید محصولات پیچیده، این زمان می‌تواند به ۳ تا ۵ سال افزایش یابد.

حتی پس از رسیدن به نقطه سر به سر، رسیدن به سودآوری پایدار زمان بیشتری می‌طلبد. تجربه نشان می‌دهد که در بهترین شرایط، یک واحد تولیدی به ۳ تا ۴ سال زمان نیاز دارد تا به سطح سودآوری مطلوب و پایدار برسد. در این مدت، کسب و کار باید از نظر عملیاتی به بلوغ برسد، سهم بازار خود را تثبیت کند و زنجیره تأمین کارآمدی ایجاد کند.

عوامل متعددی می‌توانند این زمان‌بندی را تحت تأثیر قرار دهند. میزان سرمایه اولیه، توانمندی‌های مدیریتی، شرایط بازار و وضعیت اقتصادی کلان همگی در این زمینه نقش دارند. برای مثال، در شرایط رکود اقتصادی یا رقابت شدید، زمان رسیدن به سودآوری می‌تواند به مراتب طولانی‌تر شود.

هزینه‌های پنهان متعددی وجود دارند که در محاسبات اولیه نادیده گرفته می‌شوند: هزینه‌های بازاریابی، توزیع، ضایعات، نگهداری تجهیزات، و هزینه‌های غیرمستقیم. در صنایع بزرگتر، هزینه‌های راه‌اندازی، سرمایه در گردش، نیروی انسانی متخصص، و الزامات قانونی و مالیاتی نیز اضافه می‌شوند.

عوامل خارجی مانند نوسانات قیمت مواد اولیه، تغییرات نرخ ارز، شرایط اقتصادی کلان و رقابت در بازار نیز می‌توانند پیش‌بینی‌های اولیه را با چالش مواجه کنند. این عوامل که معمولاً خارج از کنترل تولیدکننده هستند، می‌توانند تأثیر قابل توجهی بر حاشیه سود داشته باشند.

موفقیت مالی پایدار در تولید نیازمند نگاه واقع‌بینانه، برنامه‌ریزی دقیق و صبر است. تولیدکنندگان موفق به جای تمرکز بر سود سریع، بر ایجاد پایه‌های محکم برای کسب و کار خود تمرکز می‌کنند. این شامل بهینه‌سازی فرآیندها، مدیریت هزینه‌ها، توسعه بازار و ایجاد مزیت رقابتی پایدار است. سود معقول و پایدار معمولاً نتیجه سال‌ها تلاش مستمر و مدیریت هوشمندانه است، نه یک دستاورد سریع و آسان.

۳- تصور استقلال و آزادی کامل در حوزه تولید

بسیاری تصور می‌کنند که به عنوان یک تولیدکننده، می‌توانند کاملاً مستقل عمل کنند، هر تصمیمی که می‌خواهند بگیرند و محدودیتی در اعمال نظرات و ایده‌های خود نداشته باشند.

اگرچه در کسب‌وکارهای خرد، مانند کارگاه‌های کوچک یا تولید محصولات دستی، تولیدکننده از آزادی عمل نسبی در تصمیمات روزانه برخوردار است، اما حتی در این مقیاس نیز عوامل متعددی این استقلال را محدود می‌سازند.

قوانین و مقررات دولتی در صدر محدودکننده‌های آزادی عمل تولیدکنندگان قرار دارند. رعایت استانداردهای اجباری، مقررات ایمنی و بهداشتی، قوانین کار و تأمین اجتماعی، و الزامات زیست‌محیطی، چارچوب‌های غیرقابل اجتنابی هستند که هر تولیدکننده ملزم به پیروی از آنهاست.

بازار و مشتریان عامل محدودکننده دیگری هستند. بر خلاف تصور اولیه، معمولا بازار است که تعیین می‌کند چه محصولی، با چه کیفیتی و در چه محدوده قیمتی قابل عرضه است.

در مقیاس متوسط و بزرگ، دامنه محدودیت‌ها گسترده‌تر می‌شود. سهامداران، هیئت مدیره، شرکای تجاری و نهادهای مالی، همگی در تصمیم‌گیری‌های کلان مشارکت دارند.

زنجیره تامین نیز نقش مهمی در محدود کردن آزادی عمل تولیدکنندگان دارد. وابستگی به تامین‌کنندگان مواد اولیه، محدودیت‌های فناوری و تجهیزات، و الزامات لجستیکی همگی بر تصمیم‌‌ها تاثیر می‌گذارند.

مسئله مدیریت زمان نیز یکی دیگر از حوزه‌هایی است که تصورات اولیه با واقعیت‌های موجود تفاوت چشمگیری دارد. بسیاری تصور می‌کنند با راه‌اندازی یک واحد تولیدی، اختیار کامل زمان در دستان آن‌ها خواهد بود. اما حتی در واحدهای کوچک تولید محصولات سفارشی یا صنایع دستی که به ظاهر انعطاف‌پذیری بیشتری دارند، پایبندی به زمان‌بندی تحویل سفارش‌ها و در دسترس بودن برای مشتریان، محدودیت‌های زمانی خاص خود را ایجاد می‌کند.

در واحدهای تولیدی متوسط و بزرگ، وضعیت پیچیده‌تر است. خط تولید نیازمند هماهنگی دقیق است و نمی‌توان آن را به صورت نامنظم راه‌اندازی کرد یا متوقف نمود. کارکنان، تامین‌کنندگان، و مشتریان همگی نیازمند یک برنامه زمانی منظم و قابل پیش‌بینی هستند. در واقع، یک تولیدکننده معمولاً باید زودتر از کارکنان در محل حاضر شود و دیرتر از آنها محل کار را ترک کند.

مشکلات و چالش‌های تولید معمولاً به ساعات اداری محدود نمی‌شوند. خرابی ماشین‌آلات، مشکلات کارکنان، تاخیر در تامین مواد اولیه، و بسیاری مسائل دیگر می‌توانند در هر ساعتی از شبانه‌روز رخ دهند و نیازمند توجه فوری باشند. یک تولیدکننده باید همیشه آماده رسیدگی به این موارد باشد، حتی در تعطیلات یا ساعات غیر کاری.

با این حال، این محدودیت‌ها لزوماً نکته منفی محسوب نمی‌شوند. این چارچوب‌ها اغلب به عنوان اصول حرفه‌ای عمل کرده و به پایداری و موفقیت بلندمدت کسب‌وکار کمک می‌کنند. تولیدکنندگان موفق به جای تلاش برای کسب استقلال مطلق، می‌آموزند که چگونه در این چارچوب‌ها به بهترین شکل عمل کرده و از فرصت‌های موجود بهره‌برداری کنند.

۴- تصور شکل‌گیری تقاضا فقط با محصول خوب

یکی از باورهای رایج در میان تولیدکنندگان تازه‌کار این است که صرف تولید محصولی با کیفیت عالی، موفقیت در بازار را تضمین می‌کند. این دیدگاه معمولاً با این استدلال همراه است که مشتریان همواره در جستجوی بهترین کیفیت هستند و محصول برتر، به طور طبیعی مشتریان را به سوی خود جذب خواهد کرد.

اما واقعیت بازار پیچیده‌تر از این تصور ساده است. کیفیت محصول تنها یکی از عوامل متعدد موفقیت در بازار به شمار می‌رود. تجربه نشان داده است که بسیاری از محصولات باکیفیت هرگز به موفقیت تجاری دست نیافته‌اند، در حالی که گاه محصولاتی با کیفیت متوسط توانسته‌اند سهم قابل توجهی از بازار را تصاحب کنند.

در حوزه صنایع مصرفی مانند مواد غذایی، پوشاک یا لوازم خانگی، عوامل متعددی در کنار کیفیت محصول نقش‌آفرینی می‌کنند. قیمت‌گذاری هوشمندانه، بسته‌بندی جذاب، دسترسی آسان به محصول، راهبردهای تبلیغاتی اثربخش و برندسازی قدرتمند، همگی در موفقیت محصول سهیم هستند.

در عرصه صنایع تخصصی و تولیدات صنعتی، معادله موفقیت پیچیدگی بیشتری می‌یابد. در این بخش، عواملی چون کیفیت خدمات پس از فروش، پشتیبانی فنی قوی، تأمین مطمئن قطعات یدکی و انعطاف‌پذیری محصول در برابر نیازهای خاص مشتری، اهمیتی حیاتی دارند. حتی یک محصول باکیفیت، بدون پشتیبانی مناسب شانس چندانی برای موفقیت در این بازارها نخواهد داشت.

زمان‌بندی ورود به بازار نیز عاملی تعیین‌کننده است که اغلب نادیده گرفته می‌شود. گاه محصولی باکیفیت زمانی به بازار عرضه می‌شود که بازار به اشباع رسیده یا نیازهای مشتریان تغییر کرده است. در مقابل، محصولی با کیفیت متوسط اما با زمان‌بندی مناسب می‌تواند سهم چشمگیری از بازار را تصاحب کند.

شبکه‌سازی و روابط تجاری قوی نیز نقشی حیاتی در موفقیت محصول ایفا می‌کنند. برقراری ارتباط موثر با توزیع‌کنندگان، خرده‌فروشان و سایر بازیگران کلیدی بازار می‌تواند سرنوشت یک محصول را رقم بزند. حتی باکیفیت‌ترین محصولات نیز بدون کانال‌های توزیع کارآمد، راه خود را به سوی مشتری نخواهند یافت.

نکته مهم دیگر این است که تعریف “محصول خوب” می‌تواند از دیدگاه تولیدکننده و مصرف‌کننده متفاوت باشد. گاهی تولیدکنندگان آنقدر درگیر جزئیات فنی و کیفی محصول می‌شوند که از نیازها و خواسته‌های واقعی مشتریان غافل می‌مانند. یک محصول موفق باید نه تنها از نظر فنی خوب باشد، بلکه باید با نیازها، خواسته‌ها و توان مالی مشتریان هدف نیز تناسب داشته باشد.

۵- تصور نیاز نداشتن به دانش تخصصی

بسیاری تصور می‌کنند که دانش تولید را می‌توان به سادگی از دیگران آموخت یا با استخدام متخصصان، نیاز به دانش شخصی را برطرف کرد. این انتظار معمولاً با این تصور همراه است که با داشتن سرمایه کافی و استخدام چند کارگر ماهر، می‌توان یک واحد تولیدی را راه‌اندازی و مدیریت کرد.

موفقیت در تولید نیازمند ترکیبی از دانش‌های مختلف است. مدیر یک واحد تولیدی باید درک عمیقی از فرآیندهای تولید، کنترل کیفیت، مدیریت منابع انسانی، مدیریت مالی و بازاریابی داشته باشد. حتی اگر در هر بخش متخصصانی استخدام شوند، مدیر باید دانش کافی برای نظارت، هماهنگی و تصمیم‌گیری داشته باشد.

در صنایع کوچک و متوسط، نیاز به دانش تخصصی حتی بیشتر است زیرا معمولاً امکان استخدام متخصصان متعدد وجود ندارد و مدیر باید خود در بسیاری از امور تخصص داشته باشد. برای مثال، در یک کارگاه تولیدی کوچک، مدیر باید با اصول فنی تولید، استانداردهای کیفیت، قوانین کار و بیمه، و اصول حسابداری و مالی آشنا باشد.

در صنایع بزرگ‌تر و پیچیده‌تر، اگرچه امکان استخدام متخصصان بیشتر است، اما مدیریت و هماهنگی این تخصص‌ها خود نیازمند دانش و تجربه است. مدیر باید درک درستی از تعامل بخش‌های مختلف و تأثیر تصمیمات بر سیستم داشته باشد. همچنین، توانایی تحلیل گزارش‌های فنی و مالی و تصمیم‌گیری بر اساس آنها ضروری است.

نکته مهم دیگر این است که دانش تولید مستمراً در حال تغییر و تکامل است. فناوری‌های جدید، روش‌های نوین تولید، استانداردهای جدید و تغییرات در نیازهای بازار همگی نیازمند به‌روزرسانی مداوم دانش هستند. مدیران موفق کسانی هستند که به طور مستمر در حال یادگیری و توسعه دانش خود هستند.

عدم وجود دانش کافی می‌تواند پیامدهای جدی داشته باشد. تصمیمات نادرست در زمینه خرید تجهیزات، انتخاب فرآیندهای تولید، یا کنترل کیفیت می‌تواند منجر به هدر رفت منابع، تولید محصولات نامرغوب و در نهایت شکست کسب و کار شود. همچنین، عدم آشنایی با قوانین و مقررات می‌تواند مشکلات حقوقی و قانونی ایجاد کند.

31 پاسخ
  1. مریم طالبی گفته:

    سلام و روز بخیر
    خیلی درس مفیدی بود ممنونم

    دلایل قابل قبول: کمک به دیگران
    گاهی پیش میاد که کسی هم تخصص و هم سرمایه رو داره و درصورت شروع کار تولید میتونه برای خیلی ها کار بوجود بیاره و به خانواده های زیادی کمک کنه یا با تولید یک محصول خاص که نیازش بین مردم حس میشه اون محصول رو در اخیار مردم قرار بده این دلیل در طول راه تولید هم با دیدن کسانی که از این کارخانه سود میبرن انگیزه برای ادامه راه بوجود میاد.

    دلیل غیرقابل قبول: خودنمایی
    بعضا پیش میاد که کسی صرفا برای این که اسم تولیدکننده براش دهن پر کن به نظر میاد، برای پرستیژ و سطح اجتماعی این شغل وارد این کار میشه اما به احتمال زیاد نمیتونه سختی های کار رو تحمل کنه و این دلیل برای ادامه کار دلیل پایداری نیست.

    درقسمت دلایل غیرقابل قبول فرمودید سه دلیل رو بررسی میکنید اما دو دلیل بررسی شده.
    ممنون از وقتی که میذارید

    • میلاد اسمعیلی گفته:

      سلام، خوشحالم که در کمپین پاییز هستید.

      در مورد دلایل ناپایدار، از سه موضوع ناچاری و بی‌پولی و نداشتن وقت کافی صحبت کردم اما چون زمانِ بخش اول (ناچاری) کوتاه بود فکر کردین که فقط به دو مورد اشاره شده؛

      یک سوال از شما دارم، البته دوستان دیگه هم می‌تونن مشارکت کنن، به نظرتون فرق خودنمایی (به‌عنوان یک دلیل ناپایدار) با اثباتِ خودمون (به‌عنوان یک دلیل پایدار) چی می‌تونه باشه؟

      پیام شمارو پین می‌کنم تا بقیه هم مشارکت کنن و انشالله فردا غروب (۱۰ مهر) جواب‌ها رو می‌بینیم.

      ممنون از مشارکت شما در تمرین‌ها.

    • ali gohari گفته:

      خود نمایی نوعی اثبات خودمان از نوع منفی هست اما فکر می کنم این هم میتواند دلیل خوب و ماندگاری برای شروع باشد با اینکه به نفع بقیه نیست

    • علی جابز گفته:

      خودنمایی یعنی از بقیه بهتر باشیم.
      دنبال این باشیم بگیم ما از همه بهتریم.

      اثبات کردن یعنی به اندازه ی استعدادمون رشد کنیم و حتی اگه از همه بهتریم باز هم ادامه بدیم تا به کمال برسیم.

      پس منم مثل خانوم طالبی نظرم این هس که خودنمایی منطقی نیست اما اثبات توان مندی هامون حتی به بقیه منطقیه.

    • پدرام نوذری گفته:

      البته کشف استعدادها و نقطه ی کمال بسیار دشوار و یکی از چالش های جدی من در سالهای اخیر بوده است و اگر جواب دقیقی برای آن داشتم احتمالا بهترین مسیر را پیدا کرده بودم

    • مریم طالبی گفته:

      ممنونم از توجه شما و سایر دوستان

      درمورد دلایل بله درست می فرمایید متوجه شدم ممنون

      و برای سوالتون همون طور که در متن درس فرمودید«پایدارترین نوعِ آن(اثبات خود) زمانی است که شخص به دنبال رضایت درونی باشد، چون تحت تاثیر افراد و عوامل خارجی قرار نمی‌گیرد.» من فکر میکنم در خودنمایی فرد دقیقا به دنبال رضایت بیرونی و تحسین افراد دیگه هست و کاملا تحت تاثیر افراد و عوامل خارجی قرار میگیرد، این کار نمیتونه بهش آرامش بده چون همیشه کسانی هستن که از اون بالا تر باشن و این حتی باعث از بین رفتن آرامش او میشه. در حالی که وقتی شخصی به دنبال اثبات خودش باشه هر عملی بیش از هرچیز با رضایت خودش همراه هست و این آرامش و رضایت درونی محرک مناسبی برای ادامه راه هست.

    • میلاد اسمعیلی گفته:

      بسیار عالی، از نظر من هم نگاه شما درست و دقیق و آموزنده‌ بود.

    • پورداود گفته:

      ناامنی مهمترین عاملی هست که پشت خودنمایی وجودداره فرد خودنما فقط زمانی خودنمایی میکنه که احساس میکنه به اون احتیاج داره دقیقا وقتی که فکر می‌کنه بقیه اون روبه حساب نمیارن یا اون رو فرد مهمی تلقی نمی‌کنن پس فرد خودنما اینجاست که تلاش می‌کنه خودش رو مهم جلوه بده ولی اثبات خود اینطورنیست عاملش ناامنی نیست ما میخوایم توانایی هامون رو به دیگران اثبات کنیم که البته تلاش برای اثبات خودمون به دیگران هم خیلی جالب نیست

    • نازنین بردبار گفته:

      دقیقا و چقدر جالب، با توجه به زیاد شدن علاقه به خودنمایی در مردم کشورمان میتوانیم نتیجه بگیریم که در درجه اول احساس امنیتشان خدشه دار شده و حتی وقتی به خودم فکر میکنم علت تمایلم به خودنمایی همین بوده: ترس از طرد شدن، تنها ماندن، تایید نشدن و …

    • بابک سارانی گفته:

      خودنمایی یه جور شوآف هست که طرف چیزهایی که نداره و چیزهایی که نیست رو بیشتر نشون میده و افراد خودنما برای دیده شدن دوست دارن چیزهایی که طرف مقابل دوست داره رو نشون بدن مثلا طرف مقابل افراد پولدار رو دوست داره آدم خودنما خودش رو پولدار نشون میده طرف مقابل آدم باسواد دوست داره آدم مقابل خودش رو با سواد نشون میده و چون افراد خودنما مدام با افراد در ارتباطن یا باید همش در حال شوآف باشن که بالاخره یجا یا لو میرن یا خسته میشن..
      از طرفی اثبات خودمون زمانی اتفاق می افته که ما می دونیم از پس این کار بر میایم یا این استعداد رو داریم یعنی به خودمون ایمان داریم پس شوآف نیست و چون به خودمون ایمان داریم انقدر میجنگی تا پیروز بشیم

    • مهدی وفایی پور گفته:

      در اثبات خودمون به نظر دیگران اهمیت نمیدیم اما در خود نمایی جلب توجه دیگران مهم میشه.

    • رضا بیگ‌زادگان گفته:

      اثبات کردن خودمون میتونه دلایل مختلفی داشته باشه – وقتی میخوایم خودمونو به بقیه اثبات کنیم احتمالا همون خودنماییه چون وگرنه دلیلی نداره چنین کاری انجام بدیم
      اما وقتی به خودمون قراره ثابت بشیم کاملا مفهومش فرق میکنه

      ضمنا با ایشون موافقم که خیلی ها برای پرستیز به کارافرینی علاقه دارن از فضای مجازیمون و ترندها مشخص هست

  2. ساره ساره گفته:

    سلام

    من اعتقاد دارم که برای دلایل پایدار باید حتما از برطرف کردن نیازها هم صحبت میکردین …
    اگر نیازی داشته باشیم و برای ما جدی باشه، برطرف کردن اون نیاز انگیزه قدرتمندی خواهد بود

    دلیل غیر پایدار زیاده اما من دوستم به ذهنم رسید که هر بار یک کارافرین جایی میدید دوست داشت مثل اون باشه و هیچوقت نشد (تقلید)

    • میلاد اسمعیلی گفته:

      سلام ساره …

      اگر در شرایط فعلی نیازی وجود داره، برای برطرف کردنِ اون باید شرایطو تغییر بدیم.
      مثلاً فارغ‌التحصیلان دانشگاهی به شغل نیاز دارند، چجوری می‌تونیم این نیازو بدون تغییرات برآورده کنیم؟

      پس حرف شما درسته، انگیزه‌ی پاسخ به نیازها یک دلیل پایداره اما زیرمجموعه‌ی تغییرات محسوب میشه.

      نظرتون در مورد تقلید خوب بود، البته ما کلی تکنیک داریم برای تقلید از کسب‌و‌کارها که در بحث مدل کسب‌وکار بهشون می‌رسیم با این حال تقلید از اشخاص معمولاً پایدار نیست.

  3. امیر رضا باقری گفته:

    (خط فقر ۱۸ میلیون تومنو خوب اومدین، هفته بعد میاد رو این عدد)

    انگیزه مثبت ۱ = عاشق یک ایده بودن یا رویا داشتن
    انگیره مثبت ۲= استانداردسازی فرایندها و محصولات در شغلی که الان داریم

    انگیزه منفی ۱= اینکه بگیم اینکارو فعلا شروع کنم یه پولی دربیاد با پولش یه کار بهتر کنم
    انگیزه منفی ۲= چون دوستامون دارن یه کاریو میکنن ما هم تصمیم بگیریم در اون کار وارد بشیم (خودم با این انگیزه یکبار شکست خوردم)

    • میلاد اسمعیلی گفته:

      خدا نکنه امیر رضا، من سعی می‌کنم عددهای خیلی دور از دسترس بگم تا حرف‌هام باعث سوگیری نشه؛
      امیدوارم این عدد ۱۸ میلیون تومان هم دور از دسترس بمونه

  4. کارآفرین جوان گفته:

    سلام و ممنون از امتیازاتی که دوستان برای تمرین درس قبلی به بنده دادند

    (پایدار)

    – علاقه به خودشکوفایی و تبدیل شدن به بهترین نسخه ای که میتوانیم باشیم

    (ناپایدار)

    – اعتبار خریدن از بقیه

    در این حالت به اعتبار ما اضافه میشود اما باید از ارزوها و خواسته های شخصی خودمان هزینه کنیم و به همین علت چندان دوام نمیاورد و تصمیم میگیریم آن را کنار بگذاریم.

  5. Nooshin Nakhjavani گفته:

    آخر نفر اول را مشخص نکردید و هنوز بر این مدعا هستم که اولین نفر بودم.
    در حال حاضر فروشگاه کوچکی دارم که اوضاع آن با وجود کورونا و رکود اقتصادی بد نیست و تنها انگیزه ام اثبات
    خودم به خودم بود و زمانی که آن را به عنوان یک دلیل منطقی دیدم احساس خوبی داشتم که پایدار میماند.

    به نظرم بر عکس چیزی که در متن تمرین عنوان شد به اکثر دلایل منطقی اشاره کردید و بقیه به نوعی زیرمجموعه آنها هستند و کنجکاوم که جواب سایر دوستان را ببینم.

    اما غیرمنطقی ترین دلیلی که میتوان داشت این است که جامعه بهتری داشته باشیم! چون زمانی بر این باور بودم و هر وقت که آزاری میدیدم سریعا آن انگیزه جای خود را به نفرت میداد.

    متشکرم

  6. سینا فرخ زاد گفته:

    شاید باز امتیاز منفی بدین اما واقعا هر چقدر عقده ها و کمبودهای عمیقتری داشته باشیم انگیزه هامون قدرتمندتر و موندگارتره
    هیتلر با چه انگیزه ای کل دنیارو گرفت؟
    ترامپ چرا انقدر داره دست و پا میزنه برای رییس جمهور شدن؟
    برای انگیزه موقت هم این روزا زیاد میبینیم که ادما جوگیر میشن!! میرن تو اینستا یه عکس میبینن و چند روز به این فکر میکنن که هر جوری شده منم باید پولدار بشم و کارافرینی کنم

  7. ali gohari گفته:

    برای من اشتغال زایی و این که کمک کنم یه تعداد تشکیل خانواده بدن و جلو زن و بچه خجالت زده نشن مهمترین انگیزه است
    این که کار کنیم تا جبران کمبودهای عاطفی باشه هم یک منطق غلط برای شروع کار هست

    ممنون از برگزارکننده های کمپین
    ایمیل که فرستادید خیلی ساده و جالب بود

  8. علی جابز گفته:

    سلام سلام

    منطقی ترین دلیل اینه که فقط به خاطر میل و علاقه و اعتقاد و دل خودمون باشه نه حرف مردم و دوست داشتن مردم و خانواده / غیر منطقی ترین دلیل اینه که بی دلیل باشه و فقط از سر جوگیری، مثل اتفاقی که در مورد بورس افتاد و بعضیا چون بقیه رفتن سهام خریدن گفتن از قافله عقب نمونیم و اقدام کردن

  9. Sami Manufacturing گفته:

    سلام و ممنون از تیم ویکی تولید و استاد عزیز

    من همیشه عاشق قدرت بودم ! بیشتر از پول و هرچیزی به داشتن قدرت و امپراتوری علاقه دارم! شاید مسخره باشه اما همین باعث شد که دنبال کارافرینی باشم تا حتی اگر ناچیز و کم ارزش هست باز هم متعلق به خود من باشه و حس میکنم دلیلی هس که میمونه

    دلیل غلط فقط همین مواردی که بقیه گفتند به ذهن من هم خطور کرد! گویا بیشتر دلایل منطقی هستند تا غیرمنطقی

  10. پدرام نوذری گفته:

    درود بر جویندگان دانش. به گمان بنده برای هر شخص متناسب با ساختارهای ذهنی و ویژگی های شخصیتی و حتی سن و سال ممکن است جای دلایل منطقی و غیرمنطقی عوض شود.
    شخصا زمان زیادی را مترصد اثبات توانمندیهایم به اطرافیان بودم اما به مرور و با بیشتر شدن سن و سال و احتمالا پختگی، این رویه تغییر کرد و امروز تقریبا هیچ نیازی به این موضوع احساس نمیکنم. پس اگر زمانی با این نیت و منظور کاری را شروع می کردم، امروز انگیزه ادامه دادن نداشتم.

  11. نازنین بردبار گفته:

    سلام… با سایت شما یاد و خاطره متمم برایم زنده شد هرچند روش و موضوع متفاوت است. من بارها برای کارافرینی اقدام کردم و جالب است که روی دلایلم فکر نکرده بودم.

    خط کش اصلی من همیشه پول بوده و هست. در میان دلایل غیرمنطقی فرمودید که برای فرار از شرایط بی پولی نباید به کسب و کار پناه ببریم اما در دلایل منطقی به گمان من پولدارتر شدن (نه برای فرار از بی پولی) میتواند انگیزه محکمی باشد. با نظر خانم مریم طالبی هم شدیدا موافق هستم که خودنمایی یک دلیل اشتباه برای کارآفرینی است و متاسفانه امروزه بیشتر از هر زمان دیگری محوریت دارد.

  12. میترا محسنی گفته:

    بله خوب نیست آدم از سر ناچاری بره دنبال کارافرینی و به قول شما ارزش افرینی! ولی نمیتونیم چون چاره ای نداریم و کارم نیست بیکار بمونیم و به آینده فکر نکنیم.
    الان خود من فقط از سر ناچاری دنبال یه کار پردرامدم تا شاید یه روزی بتونم جای اجاره نشینی خونه خودمو داشته باشم! استخدامم میکنن اما با ماهی ۲٫۵ یا شرایط سخت و بیگاری کشیدن و با این پول من هیچ وقت به چیزهایی که میخوام نمیرسم
    واقعا این انگیزه قوی نیست؟ اتفاقا ادم چاره نداشته باشه انگیزش خیلی قوی میشه

    • میلاد اسمعیلی گفته:

      هست. خیلی هم قدرتمنده اما ماندگار نیست مگر این‌که هیچ‌وقت به هدفتون نرسید و همیشه برقرار بمونه که امیدوارم برای شما این‌طوری نباشه.
      دوست دارم یک نکته‌ی ساده‌ی ریاضیو یادآوری کنم؛ انتخاب زمانی معنا میده که شما چند تا راه‌حل مختلف داشته باشید اما وقتی فقط یک راهکار هست دیگه نیازی به فکر کردن ندارید، انجامش بدین!

  13. بابک سارانی گفته:

    سلام
    من فکر میکنم شکست میتونه یه دلیل پایدار برای ادامه باشه حالا این شکست خودش تقسیم میشه: واسه یه نفر ترس از شکست، واسه یه نفر شکست های کوچیکی که قبلا تحمل کرده و … “چیزی که نکشتت قویترت میکنه”
    از دلایل ناپایدار هم میشه به راضی نگه داشتن اطرافیان اشاره کرد، شخصی که بخواد همه رو راضی نگه داره و به خاطر حرف دیگران مدام خودش رو اذیت میکنه کارهایی رو شروع میکنه که خیلی زود تسلیم میشه

  14. مهدی وفایی پور گفته:

    سلام
    یکی از دلایل برای شروع یک کسب و کار میتونه مهارت باشه مثلا فردی یک مهارتی داره و با اون مهارت داره برای کسی دیگری کار میکنه اما تصمیم میگیره کسب کار خودشو داشته باشه چون مهارتشو داره.
    علاقه هم در اون کسب وکار مهم هست.
    از دلایل ناپایدار به یک شبه پولدار شدن میتونه باشه.
    یکی از موارد دلایل پایدار اثبات توانمندی ها به دیگران بود که از نظر من جزو موارد ناپایدار هست چونکه درانصورت تصمیمات ما بسمتی میره که دیگران تایید کنند که مارو از مسیر اصلی جدا میکنه.

  15. محمدجواد گفته:

    سلام.
    به نظرم نمیشه یک نسخه‌ی کلی پیچید که این انگیزه ها پایدار و این انگیزه ها ناپایدار اند،چون میتونند فرد به فرد متفاوت باشند و به همین دلیل بیشتر انگیزه‌ها خاکستری اند.
    مثلا فردی که انگیزه‌اش درامد بیشتر داشتن یا پول بیشتری در اوردن باشه تا یه جایی این انگیزه کمکش میکنه و حتی ممکنه به اون پول بیشتر هم برسه ولی از یه جایی به بعد چون دیگه اون پول بیشتر رو داره دچار بی‌انگیزه‌گی میشه.
    در مورد رییس بودن این رو در نظر بگیرید که فردی علاقه‌ای نداره که برای فرد دیگه ای کار کنه و به خاطر همین تصمیم میگیره که کسب و کار خودش رو شروع کنه ولی چون مهارت های مدیریتی، راه های درست ارتباط با زیردستان و … رو نمیدونه و اگه انگیزه‌اش از شروع کسب و کار رییس بودن باشه و نتونه این حس رو به دلیل عدم مهارت کافی توی خودش ارضا کنه دچار ناامیدی میشه درحالی که اگه انگیزه‌اش چیز دیگه ای باشه و احساس رضایت بهش دست بده و بتونه به کارش ادامه بده.
    ممنون.

  16. kazem گفته:

    سلام آقای اسمعیلی،
    نظرتون چیه که مهمتر از انگیزه ها اینه که کار درستو و سودآور را انجام بدیم، حتی اگر انگیزه کافی نداریم. به قول خود شما در زمانه ای هستیم که خیلی حرفهای انگیزشی زیادن و شاید اشتباهی انگیزه ای را اصیل بدانیم که موضوعیت ندارد.

    ممنون از زحمتتاتون

    • میلاد اسمعیلی گفته:

      سلام،
      خواسته‌ها، رفتارها و تصمیم‌های ما از نیازهایمان نشأت می‌گیرند. کار درست را چگونه تشخیص می‌دهید؟ کاری درست‌‌تر است که پولساز باشد یا ذهن‌مان را آرام نگاه دارد و آرامش‌بخش باشد؟ پاسخ واحد و دقیقی برای این سوالات وجود ندارد و همه چیز به نیازها و به تبع آن انگیزه‌هایتان بستگی دارد. اگر کاری را مناسب می‌دانید که سودآوری بیشتری دارد، پس انگیزه‌های مالی شما پررنگ‌تر هستند. اگر انگیزه‌هایمان را شناسایی نکنیم، عملا امکان برنامه‌ریزی در مورد مسیر شغلی‌مان وجود نخواهد داشت.

      درست است که بسیاری از انگیزه‌های ما تحت تاثیر رسانه‌ها هستند و از نیازهای واقعی‌مان نشات نگرفته‌اند، اما این باعث نمی‌شود که از شناسایی نیازها و انگیزه‌های واقعی‌مان غفلت کنیم.

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید