شما در حال خواندن درس روانشناسی تصمیمگیری: تعریف، اهمیت و قلمرو مباحث از مجموعه روانشناسی تصمیمگیری هستید.
برای این که تصمیمهای مناسبی اتخاذ کنیم، بسته به ماهیت موضوع ممکن است به دانش تخصصی، تجربه عملی یا ابزارهای کمکی نیاز داشته باشیم. برای مثال، تنظیم دادخواست حقوقی نیازمند تسلط بر قوانین و داشتن تجربه کافی است، یا تشخیص و درمان بیماریها به دانش و تجربه پزشکی نیاز دارد، یا مدیریت موجودی در یک کارخانه بزرگ ممکن است مستلزم استفاده از نرمافزارهای تخصصی مانند MRP باشد. با این وجود، آن چه همیشه و در همهی تصمیمها نقش دارد و بر کیفیت آنها تاثیر میگذارد، جنبههای روانشناختی تصمیمگیری است.
حتی متخصصان برجسته با وجود برخورداری از دانش کافی و ابزارهای پیشرفته، گاه تحت تأثیر عوامل روانشناختی، تصمیمهایی میگیرند که قابل دفاع نیستند. مثلا یک وکیل ممکن است تحت فشار استرس، تصمیمی بگیرد که خلاف منافع موکل باشد، یا یک مدیر تولید ممکن است به دلیل فشارهای ناشی از محدودیت زمان، بعضی از ملاحظات مهم را نادیده بگیرد و تصمیمهای نامناسب اتخاذ کند. در این موارد، آن چه تصمیمگیری را به بیراهه میکشاند، فقدان دانش تخصصی نیست، بلکه تاثیر عوامل روانشناختی است که مدیریت آنها به دانش و تجربیات متفاوتی نیاز دارد.
بدین جهت، آشنایی با روانشناسی تصمیمگیری، سرمایهگذاری ارزشمندی است که برای همه با هر تخصصی مفید است و علاوه بر امور تخصصی، میتواند کیفیت زندگی را نیز به طور قابل توجه افزایش دهد.
در این درس، منظورمان از روانشناسی تصمیمگیری و ضرورت پرداختن به آن را به بیان ساده توضیح میدهیم و مهمترین مباحث این حوزه را در سطح کلیات و به عنوان نقشه راهی برای درسهای آتی، بررسی خواهیم کرد. هدف اصلی این است که پیش از ورود به جزئیات و پیچیدگیهای این حوزه، درک اولیهای از موضوعات اصلی و ارتباط میان آنها داشته باشیم و آگاهانهتر در این مسیر گام برداریم.
روانشناسی تصمیمگیری چیست؟
انسان بالغ در طول یک روز با هزاران موقعیت تصمیمگیری روبهرو میشود. این طیف گسترده از انتخابها، از تصمیمهای روزمره و ساده چون زمان بیدار شدن یا انتخاب محتویات صبحانه تا تصمیمهای پیچیده و تأثیرگذار در حوزههای شغلی، مالی و روابط عاطفی گسترش مییابد. وضعیت کنونی ما در زمینههای مختلف زندگی، از جمله شبکه روابط اجتماعی، موقعیت اقتصادی و بسیاری از جنبههای دیگر در واقع محصول تصمیمهای گذشته هستند. اما در لحظه تصمیمگیری، چه فرآیندهای ذهنی در حال وقوع هستند و کدام عوامل تأثیر میگذارند که سرانجام ما را به سوی انتخاب گزینهای خاص سوق میدهند؟
برای دورههای طولانی، پاسخ به این پرسش نسبتاً ساده و روشن به نظر میرسید. در حوزههای اقتصاد و فلسفه، انسان به عنوان موجودی کاملاً عقلانی و منطقی تصور میشد که میبایست همچون یک سیستم محاسباتی پیشرفته، تمام اطلاعات لازمرا گردآوری کرده، گزینههای موجود را به طور جامع تحلیل کند و در نهایت مطلوبترین گزینه را تشخیص دهد. با این حال، این تصویر نظری با انسان واقعی که در آینه مشاهده میکنیم و در جامعه با او تعامل داریم، تفاوتهای آشکاری دارد. ما در عمل گاهی اوقات تحت تأثیر احساسات و هیجانات لحظهای اقدام به خریدهای غیرضروری میکنیم، تحت تأثیر نظرات و پیشنهادات دیگران دیدگاههای خود را تغییر میدهیم، یا حتی منطق را کاملاً کنار گذاشته و بر اساس احساس درونی و شهودی تصمیمگیری مینماییم.
روانشناسی تصمیمگیری، حوزهای تخصصی است که تلاش میکند همین واقعیتهای عملی تصمیمگیری را از دریچه مکانیسمها و فرآیندهای ذهنی درک کند. این حوزه به جای تمرکز بر آن چه که در شرایط ایدهآل باید انجام دهیم، بر کشف و بیان آن چه در عمل انجام میدهیم متمرکز است. هدف اساسی، آشکارسازی و تحلیل فرآیندهای ذهنی پنهانی است که انتخابها و تصمیمات ما را هدایت و جهتدهی میکنند.
یکی از ویژگیهای این حوزه، پویایی و عدم وجود مرزهای خشک و فهرستی ثابت از سرفصلهاست. برخلاف برخی رشتههای کلاسیک، شما نمیتوانید یک برنامهی درسی واحد و جهانی برای روانشناسی تصمیمگیری پیدا کنید. دلیل این گستردگی آن است که «تصمیمگیری» یک فعالیت بنیادین است که تقریباً با تمام جنبههای وجودی و ذهن در هم تنیده است. از این رو، بسته به رویکرد پژوهشگر یا نویسنده، کانون توجه میتواند متفاوت باشد؛ گاهی بر روی سازوکارهای شناختی مانند میانبرهای ذهنی و حافظه متمرکز است، گاهی نقش محوری هیجانات و شهود را بررسی میکند و در جایی دیگر، به مفاهیمی چون تأثیر خودآگاهی، خلاقیت، معناجویی یا باور به توانایی رشد میپردازد.
چرا یادگیری روانشناسی تصمیمگیری ضروری است؟
روانشناسی تصمیمگیری با کشف و تبیین سازوکارهای ذهن، ما را قادر میسازد تا آگاهانهتر تصمیم بگیریم و از دامهای شناختی اجتناب کنیم. آشنایی با این علم، صرفاً یک مزیت نیست، بلکه ضرورتی انکارناپذیر برای هدایت مؤثر مسیر زندگی است. در ادامه، به عنوان چند مثال، به بررسی تأثیر روانشناسی تصمیمگیری در شرایط بحران، بازاریابی، و عرصههای اجتماعی-سیاسی میپردازیم.
۱- تصمیمگیری در شرایط بحرانی
در زندگی روزمره، خیلی اوقات با موقعیتهایی مواجه میشویم که باید تصمیمهای مهمی را تحت فشار و محدودیت اتخاذ کنیم. این شرایط بحرانی معمولاً با کمبود زمان، اطلاعات ناکافی، پیامدهای سنگین و فشار روانی قابل توجه همراه است. تصور کنید رانندگی در یک جاده پرخطر و ناگهان مواجهه با یک مانع غیرمنتظره که تنها چند ثانیه برای تصمیمگیری فرصت دارید. یا در محل کار با یک مشکل جدی مواجه شدهاید که باید سریعاً برای آن راهحلی پیدا کنید، در حالی که همه به شما چشم دوختهاند.
در چنین لحظاتی، مغز به طور طبیعی وارد حالت هشدار میشود. ضربان قلب افزایش مییابد، تنفس سریعتر میشود و تمرکز تغییر میکند. در این شرایط، فرآیند تصمیمگیری دستخوش تغییراتی میشود که میتواند منجر به تصمیمهای نادرست یا ناکارآمد شود. برخی افراد در این موقعیتها دچار فلج تصمیمگیری میشوند، برخی دیگر بیش از حد عجولانه عمل میکنند، و عدهای نیز اسیر الگوهای فکری محدودکننده میشوند.
اینجاست که آشنایی با روانشناسی تصمیمگیری میتواند به کمک ما بیاید. این دانش به ما نشان میدهد چگونه ذهن انسان در مواجهه با شرایط بحرانی عمل میکند و چگونه میتوانیم از این آگاهی برای بهبود تصمیمهای خود استفاده کنیم.
روانشناسی تصمیمگیری به ما کمک میکند تا سوگیریهای شناختیمان را بشناسیم. در شرایط بحرانی، ما بیشتر مستعد افتادن در دام سوگیریهای ذهنی هستیم. برای مثال، ممکن است بیش از حد به اطلاعاتی که تأییدکننده دیدگاه فعلی ما هستند توجه کنیم، یا تنها به اولین راهحلی که به ذهنمان میرسد بسنده کنیم. آگاهی از این سوگیریها، اولین گام برای غلبه بر آنهاست.
این دانش همچنین به ما میآموزد که چگونه با هیجانات و احساسات خود در شرایط بحرانی برخورد کنیم. ترس، اضطراب، و عصبانیت میتوانند کیفیت تصمیمگیری را به شدت کاهش دهند. روانشناسی تصمیمگیری راهکارهایی عملی برای مدیریت این هیجانات ارائه میدهد، مانند تکنیکهای تنفس عمیق، بازنگری شناختی، و تمرکز بر لحظه حاضر.
(نمونهای از تصمیمگیری در شرایط بحران: ۴۸ سال برای ۲۰۸ ثانیه)
در پانزدهم ژانویه ۲۰۰۹، در روزی سرد و زمستانی، پرواز ۱۵۴۹ یو اس ایرویز با ۱۵۵ سرنشین از فرودگاه لاگاردیا نیویورک به مقصد شارلوت کارولینای شمالی برخاست. چسلی سولنبرگر، خلبان ۵۷ ساله با ۴۲ سال تجربه پرواز، هدایت هواپیما را بر عهده داشت. تنها ۹۰ ثانیه پس از برخاستن، در ارتفاع ۲۸۰۰ پایی، هواپیما با دستهای از غازهای کانادایی برخورد کرد و هر دو موتور آن از کار افتادند.
سولنبرگر به برج مراقبت گزارش داد: «پرواز ۱۵۴۹، ضربه پرنده خوردهایم. هر دو موتور را از دست دادهایم. به سمت فرودگاه برمیگردیم.» در این لحظه، او با پیچیدهترین بحران حرفهای خود مواجه شد. مغز او در حالیکه آدرنالین در خونش جریان داشت، باید تصمیمی حیاتی میگرفت.
برج مراقبت پیشنهاد کرد به فرودگاه تترو در نیوجرسی برگردد. اما سولنبرگر در مدت ۲۰۸ ثانیه دریافت که این کار غیرممکن است. هواپیمای ایرباس A۳۲۰ بدون نیروی موتور، به سرعت ارتفاع از دست میداد. او محاسبه کرد که نمیتواند به هیچ فرودگاهی برسد و اگر تلاش کند، احتمالاً در مناطق مسکونی متراکم نیویورک سقوط خواهد کرد.
در این لحظه بحرانی، سولنبرگر تصمیم گرفت کاری را انجام دهد که در تاریخ هوانوردی تجاری به ندرت با موفقیت انجام شده بود: فرود اضطراری روی آب. او رودخانه هادسون را به عنوان تنها گزینه ممکن انتخاب کرد و به کنترلر ترافیک هوایی گفت: «ما روی هادسون فرود میآییم.»
با ارتفاع کم و بدون نیروی موتور، او هواپیما را با دقت به گونهای روی سطح آب نشاند که بدنه هواپیما یکپارچه ماند. تمام ۱۵۵ سرنشین زنده ماندند. قایقهای اطراف رودخانه به سرعت برای نجات آمدند و آخرین سرنشین تنها ۲۴ دقیقه پس از فرود از هواپیما خارج شد. این رویداد آنقدر خارقالعاده بود که به «معجزه روی هادسون» معروف شد.
تصمیمگیری سولنبرگر را میتوان بر اساس چندین مکانیسم روانشناختی تحلیل کرد:
نخست، سولنبرگر با تمرینهای مکرر در شبیهسازها و تجربه واقعی، توانسته بود مسیرهای عصبی قویتری ایجاد کند که حتی تحت فشار شدید، قابلیت تفکر منطقی او حفظ شود.
دوم، سولنبرگر موفق شد به درستی از تخصص شهودی مبتنی بر الگوشناسی استفاده کند. نظریه «تصمیمگیری طبیعی» گری کلاین توضیح میدهد که متخصصان با تجربه، موقعیتها را به صورت الگو میبینند و به جای مقایسه گزینهها، مستقیماً راهحل مناسب را تشخیص میدهند. سولنبرگر در کتاب خاطراتش «آخرین پرواز» نوشت: «من به طور ناگهانی دانستم رودخانه تنها گزینه ماست. این یک محاسبه عددی نبود؛ بلکه درک یکپارچهای از کل موقعیت بود».
سوم، سولنبرگر موفق شده بود بر سوگیری اقتدار فائق آید و قضاوت مستقل و کارمدی داشته باشد. وقتی برج مراقبت پیشنهاد کرد به تترو برگردد، سولنبرگر میتوانست به راحتی تسلیم اقتدار برج شود. سولنبرگر با اطمینان به دانش و تجربه خود، اصرار برج مراقبت را نادیده گرفت. او بعدها گفت: «من در کابین خلبان بودم و میدانستم چه میتوانیم و چه نمیتوانیم انجام دهیم.»
چهارم، مدیریت منابع کابین و رهبری تحت فشار است. در ثانیههای حیاتی، سولنبرگر نه تنها باید تصمیم میگرفت، بلکه باید کمکخلبان جفری اسکایلز را هدایت میکرد و با مهمانداران و مسافران ارتباط برقرار میکرد. تحقیقات زاندر و ولف در «مجله روانشناسی سازمانی» نشان میدهد رهبرانی که در بحران موفق هستند، توانایی تقسیم توجه بین مدیریت منابع انسانی و حل مسأله را دارند. سولنبرگر به اسکایلز گفت: «من هواپیما را میگیرم. تو چکلیست موتور خاموش را شروع کن.» این تقسیم وظایف هوشمندانه، زمان ارزشمندی را ذخیره کرد.
پس از این حادثه، سولنبرگر به یک قهرمان ملی تبدیل شد. اما او همیشه تأکید میکرد موفقیت او نتیجه آموزش مداوم، تجربه، و تمرین برای شرایط غیرمنتظره بوده است. او بعدها گفت: «من ۴۲ سال برای ۲۰۸ ثانیه آماده میشدم.»
۲- بازاریابی و فروش
دنیای بازاریابی و فروش، صحنهای پیچیده از اعمال اصول روانشناسی تصمیمگیری است. متخصصان بازاریابی با درک عمیق از این اصول، محیطی را طراحی میکنند که تصمیم به خرید را نه فقط ممکن، بلکه محتمل و گاه اجتنابناپذیر میسازد. این استراتژیها چنان ظریف طراحی شدهاند که بسیاری از مصرفکنندگان حتی متوجه تأثیرشان بر تصمیمهای خود نمیشوند.
وقتی وارد فروشگاه زنجیرهای بزرگی میشویم، هیچ چیز در چیدمان آن تصادفی نیست. پژوهش مشهور سوروکو و همکارانش در مجله روانشناسی مصرفکننده نشان داد که قرار دادن محصولات پرمصرف مانند شیر و نان در انتهای فروشگاه، باعث افزایش قابل توجه احتمال خرید محصولات غیرضروری میشود. همچنین، مطالعات نشان دادهاند که قرار دادن محصولات کوچک و کمهزینه در نزدیکی صندوقهای پرداخت، از پدیدهای به نام خستگی تصمیمگیری بهره میبرد که توسط بامایستر و همکارانش در مجله روانشناسی اجتماعی و شخصیت، توضیح داده شده است.
طراحی فضای فروشگاهها نیز بر مبنای اصول روانشناختی پیچیدهای است. بعضی مطالعات نشان دادهاند که چرخش مشتری در خلاف جهت عقربههای ساعت (از راست به چپ در فرهنگ غربی)، منجر به افزایش خرید میشود. به همین دلیل، بسیاری از فروشگاهها مسیر حرکت مشتری را به گونهای طراحی میکنند که مجبور به طی این مسیر باشد. همچنین، پخش موسیقی آرام، زمان حضور مشتری در فروشگاه را افزایش میدهد و استفاده از رایحههای خاص مانند بوی نان تازه یا قهوه، میتوانند سطح دوپامین مغز و احتمال خرید را افزایش میدهند.
آگاهی از این تکنیکها برای مصرفکنندگان به معنای توانمندی در مقابله با ترفندهای روانشناختانه عرضهکنندگان است. برای فروشندگان و بازاریابان نیز، تسلط بر اصول روانشناسی تصمیمگیری، مزیتی رقابتی محسوب میشود.
(نمونهای از یک تصمیم تجاری غلط : حذف کوکاکولای کلاسیک)
در یک روز معمولی سال ۱۹۸۵، گروهی از مدیران ارشد شرکت کوکاکولا در اتاق کنفرانس دفتر مرکزی در آتلانتا جمع شدند تا یکی از سرنوشتسازترین تصمیمهای تاریخ کسبوکار را بگیرند: تغییر فرمول نوشابه کوکاکولا که برای نزدیک به ۱۰۰ سال محبوبترین نوشیدنی جهان بود.
داستان از آنجا شروع شد که پپسی در آزمایشهای مزه (تست طعم) از کوکاکولا پیشی میگرفت. مدیران کوکاکولا نگران بودند. آنها ۴ میلیون دلار خرج تحقیقات کردند و ۱۹۰,۰۰۰ تست طعم انجام دادند. نتایج نشان میداد فرمول جدیدشان در تستهای کور (که برند مشخص نبود) از هر دو نوشابه کوکاکولای قدیمی و پپسی محبوبتر است. به نظر میرسید همه چیز برای یک تصمیم منطقی آماده است.
روبرتو گویزوئتا، مدیرعامل وقت کوکاکولا، با اعتماد به نفس کامل فرمول جدید را معرفی کرد. او حتی نمونه قدیمی محصولات را از بازار جمع کرد تا مطمئن شود مشتریان فرمول جدید را میپذیرند. اما آنچه در ادامه رخ داد، یکی از بزرگترین درسهای تاریخ روانشناسی تصمیمگیری را رقم زد.
مردم به شدت علیه این تغییر واکنش نشان دادند. دفتر مرکزی شرکت روزانه حدود ۸,۰۰۰ تماس خشمگینانه دریافت میکرد. گروههای مردمی برای بازگرداندن فرمول قدیمی تشکیل شدند. یک مرد بازنشسته تمام پساندازش را صرف خرید و انبار کردن کوکاکولای قدیمی کرد. در تگزاس، گروهی از مردم از کوکاکولا شکایت کردند.
اما چطور ممکن است محصولی که در آزمایشهای علمی برتری خود را نشان داده بود، با چنین واکنشی روبرو شود؟ پاسخ در لایههای عمیقتر روان انسان نهفته است:
اول، مدیران کوکاکولا در دام توهم دادههای کمّی افتاده بودند. آنها فکر میکردند تستهای طعم همه چیز را به آنها میگوید، اما فراموش کرده بودند که کوکاکولا فقط یک نوشیدنی نبود؛ بخشی از خاطرات جمعی و هویت فرهنگی مردم بود.
دوم، تیم تحقیق و توسعه آنقدر درگیر جزئیات فنی و شیمیایی فرمول جدید شده بود که ارتباط عاطفی مردم با محصول را نادیده گرفت.
سوم، خطای برنامهریزی رخ داده بود. مدیران فکر میکردند میتوانند واکنش مردم را پیشبینی و کنترل کنند، غافل از اینکه احساسات انسانی پیچیدهتر از نمودارها و اعداد است.
تنها ۷۷ روز پس از معرفی فرمول جدید، کوکاکولا مجبور شد فرمول قدیمی را با نام کوکاکولای کلاسیک به بازار برگرداند. گویزوئتا در کنفرانس خبری اعلام این تصمیم گفت: «ما به صدای مصرفکنندگان گوش دادیم». اما واقعیت این بود که آنها از ابتدا باید به لایههای عمیقتر صدای مصرفکننده گوش میدادند. گاهی آنچه به ظاهر منطقیترین تصمیم به نظر میرسد، میتواند بزرگترین اشتباه باشد، چون عوامل روانشناختی و احساسی را نادیده میگیرد.
۳- جنگ نرم و مهندسی اجتماعی
روانشناسی تصمیمگیری در عرصه کلان اجتماعی و سیاسی، ابزاری توانمند برای شکلدهی به ادراک عمومی و هدایت رفتار جمعی است. مدیریت افکار و کنترل جریانهای فکری جامعه، هنری پیچیده است که ریشه در درک عمیق فرایندهای شناختی انسان دارد. قدرتهای سیاسی و نهادهای اجتماعی با بهرهگیری از این دانش، میتوانند بدون استفاده از اجبار کردن آشکار، مسیر حرکت جوامع را تغییر دهند.
فناوریهای دیجیتال در این میان، به عنوان کانالهای قدرتمند انتقال پیام و شکلدهی به افکار عمومی عمل میکنند. مطالعات نشان میدهد که الگوریتمهای توصیهکننده در شبکههای اجتماعی و پلتفرمهای محتوایی، با شناسایی ترجیحات کاربران، آنها را به سمت محتوای مشابه هدایت میکنند. این فرایند که توسط پاریزر در کتاب حباب فیلتر مستند شده، منجر به تقویت دیدگاههای موجود افراد و کاهش مواجهه با نظرات متفاوت میشود. پژوهشهای دانشگاه استنفورد نشان داده است که کاربران در این اتاقهای پژواک به طور فزایندهای به سمت قطبی شدن پیش میروند و قدرت تحلیل انتقادی آنها کاهش مییابد.
تکنیک پنجره اورتون که از نظریههای جوزف اورتون اقتباس شده، نمونهای از کاربرد روانشناسی تصمیمگیری در تغییر باورهای اجتماعی است. این روش با معرفی تدریجی و گام به گام ایدههای جدید، از مرحله غیرقابل تصور تا سیاست عمومی، هنجارهای اجتماعی را بازتعریف میکند. برای مثال، مطالعه تاریخی شایر در مجله جامعهشناسی سیاسی نشان داد چگونه نگرشهای عمومی نسبت به موضوعاتی مانند حقوق مدنی، در طول چند دهه با استفاده از تکنیکهای مشابه، تغییرات اساسی کردهاند.
در بعد رسانهای، تکنیک چارچوببندی که توسط کانمن و تورسکی مطرح شد، ابزاری قدرتمند برای هدایت افکار عمومی است. مطالعه ایوکس و شفرین در مجله ارتباطات سیاسی نشان داده است که چگونه ارائه یک موضوع واحد با چارچوبهای مختلف، میتواند به برداشتهای کاملاً متفاوت منجر شود. برای مثال، وقتی یک سیاست اقتصادی با تأکید بر نرخ اشتغال ۹۵ درصدی ارائه میشود، ارزیابیها مثبتتر است تا زمانی که همان سیاست با تأکید بر نرخ بیکاری ۵ درصدی معرفی میشود؛ با این که هر دو بیانگر یک واقعیت واحد هستند.
عملیات روانی در دورههای انتخاباتی، نمونه بارز دیگری از کاربرد روانشناسی تصمیمگیری در عرصه سیاسی است. مطالعه جامع وستن با بررسی کمپینهای انتخاباتی در چند کشور نشان داد که اطلاعات ارائه شده در دورههای انتخاباتی، اغلب با بهرهگیری از سوگیری تأیید طراحی میشوند. در این روش، اطلاعاتی انتخاب و برجسته میشوند که باورهای موجود گروههای هدف را تقویت کنند. همچنین اثر هاله که توسط ثورندایک معرفی شد، به نامزدها اجازه میدهد با برجستهسازی یک ویژگی مثبت، سایر ویژگیهای خود را تحتالشعاع قرار دهند.
پدیدههای اخیر مانند انتشار هدفمند اخبار جعلی نیز با استفاده از بینشهای روانشناسی تصمیمگیری انجام میشود. پژوهش وارگا و همکاران در مجله علوم شناختی نشان میدهد که اخبار جعلی به گونهای طراحی میشوند که با فعالسازی سوگیری دسترسپذیری و سوگیری تأیید، شانس پذیرش و انتشار آنها افزایش یابد. این مطالعه همچنین نشان داد که اخبار جعلی حاوی عناصر عاطفی قویتر نسبت به اخبار واقعی هستند، زیرا محتوای عاطفی با تحریک بخش خودکار و سریع ذهن، احتمال ارزیابی نقادانه اطلاعات را کاهش میدهد.
آگاهی از این تکنیکها و سازوکارهای شناختی زیربنای آنها، نخستین گام در مسیر مقاومت در برابر دستکاری افکار است. در عصری که بمباران اطلاعاتی و جنگ شناختی به بخشی از زندگی روزمره تبدیل شده، آموزش روانشناسی تصمیمگیری و سواد رسانهای صرفاً یک انتخاب نیست، بلکه ضرورتی برای حفظ استقلال فکری و قدرت تصمیمگیری آگاهانه است.
(نمونهای از تأثیرپذیری جامعه: مقالهای که میگفت واکسن نزنید!)
در سال ۱۹۹۸، مجله پزشکی معتبر لنست مقالهای از پزشکی به نام اندرو ویکفیلد منتشر کرد که ادعا میکرد بین واکسن سهگانه MMR (سرخک، اوریون و سرخجه) و اوتیسم ارتباط وجود دارد. این مطالعه که فقط روی ۱۲ کودک انجام شده بود، از نظر روششناسی معیوب بود و بعدها مشخص شد ویکفیلد منافع مالی در انتشار این نتایج داشته است.
با این که مقاله ویکفیلد در سال ۲۰۱۰ به طور رسمی توسط مجله لنست پس گرفته شد و بیش از یک دهه تحقیقات گسترده هیچ ارتباطی بین واکسن MMR و اوتیسم نشان نداد، ترس از واکسن در میان بخشی از جامعه ریشه دواند. این ترس با گسترش اینترنت و شبکههای اجتماعی به طرز بیسابقهای تقویت شد.
مکانیسمهای روانشناختی زیر به گسترش این تصمیمگیری اشتباه جمعی کمک کردند:
اول، اتاق پژواک در شبکههای اجتماعی باعث شد افراد مخالف واکسن، در ارتباط با این موضوع، بیشتر با افرادی ارتباط برقرار کنند که عقاید مشابهی دارند. این اتفاق باعث شد نظر مخالف آنها نسبت به واکسن تقویت شود.
دوم، سوگیری تأیید نقش بزرگی ایفا کرد. افراد تمایل داشتند اطلاعاتی را بپذیرند که با باورهای قبلی آنها سازگار بود و شواهد علمی مخالف را نادیده میگرفتند.
سوم، استدلال احساسی قدرت گرفت. داستانهای تأثیرگذار درباره کودکانی که ظاهراً پس از واکسیناسیون دچار اوتیسم شده بودند، بسیار قویتر از آمار و ارقام خشک علمی عمل میکردند، حتی اگر این داستانها نشاندهنده ارتباط منطقی نبودند.
چهارم، اعتماد بیش از حد به تحقیقات شخصی در اینترنت باعث شد والدین تصور کنند با چند ساعت جستجو در وب میتوانند بهتر از پزشکان با چندین دهه تحصیل و تجربه تصمیم بگیرند.
نتایج این تصمیمگیری جمعی اشتباه فاجعهبار بود. طبق تحقیقات منتشر شده در مجله JAMA، افزایش موارد امتناع از واکسیناسیون منجر به شیوع مجدد بیماریهای قابل پیشگیری مانند سرخک شد. در سال ۲۰۱۹، سازمان بهداشت جهانی، امتناع از واکسن را یکی از ده تهدید برتر برای سلامت جهانی اعلام کرد. این مثال نشان میدهد که چگونه ترکیبی از سوگیریهای شناختی انسانی و ویژگیهای منحصر به فرد رسانههای اجتماعی میتواند به تصمیمگیریهای اشتباه در مقیاس بزرگ منجر شود، حتی وقتی شواهد علمی کاملاً مخالف است.
در روانشناسی تصمیمگیری به چه موضوعاتی میپردازیم؟
روانشناسی تصمیمگیری، حوزهای بسیار گسترده است که با رشتههای متعددی در هم تنیده شده است. مواجهه با این حجم گسترده از دانش بدون یک نقشه راه مشخص، میتواند به سردرگمی منجر شود. از این رو برای دستیابی به یک فهم منسجم و کاربردی، ضروری است که یک چارچوب منطقی را برگزینیم. این چارچوب باید ما را گامبهگام از چرایی و چگونگی عملکرد ذهن به سمت راهکارهای عملی برای بهبود این مهارت هدایت کند.
ما در مجموعه «روانشناسی تصمیمگیری» مسیر خود را از بنیادینترین لایههای آن، یعنی مبانی عصبشناختی تصمیمگیری، آغاز میکنیم. پس از آشنایی با این پایههای بیولوژیکی، به سراغ فرآیندهای شناختی میرویم و نقش ابزارهای کلیدی ذهن مانند توجه، حافظه، ارزیابی و قضاوت را تحلیل خواهیم کرد. البته این ابزارها ذاتاً با محدودیتهایی مواجه هستند که میتوانند کیفیت تصمیمهای ما را کاهش دهند. بخش قابل توجهی از این محدودیتها را در درس بار شناختی بررسی خواهیم کرد.
پس از آشنایی با معماری اصلی ذهن و محدودیتهای پردازشی آن، این پرسش کلیدی مطرح میشود که ذهن چگونه با این محدودیتها کنار میآید. پاسخ در الگوهای خودکار و میانبرهای ذهنی نهفته است. در این خصوص ابتدا به سراغ سوگیریهای شناختی میرویم. این سوگیریها خطاهای سیستماتیکی هستند که بیشتر آنها از تمایل ذهن به صرفهجویی در انرژی نشأت میگیرند و قضاوت را از مسیر منطق منحرف میکنند. ما ضمن شناسایی انواع این سوگیریها، به تکنیکهای مقابله با آنها نیز اشاره خواهیم کرد.
علاوه بر سوگیریها، ساختارها و الگوهای عمیقی در ذهنمان وجود دارند که آنها نیز ممکن است چشمانمان را بر حقایق منطقی ببندند. در این خصوص، ابتدا به طرحوارههای شناختی میپردازیم. این طرحوارهها باورهای بنیادین و چارچوبهای فکری هستند که درباره خود، دیگران و جهان داریم و به عنوان فیلترهایی برای تفسیر تجربیات عمل میکنند. در کنار طرحوارهها، با مدلهای ذهنی نیز آشنا میشویم. این مدلها، تصورات سادهشده و اغلب نادقیقی هستند که از نحوه کارکرد سیستمها در ذهن خود میسازیم و بر اساس آنها پیشبینی و تصمیمگیری میکنیم.
سازوکارهای ذهنی و سوگیریها کمابیش در همه انسانها مشترکاند، پس چرا افراد در شرایط یکسان، تصمیمهای متفاوتی میگیرند؟ برای پاسخ به این سوال، تمرکز خود را از الگوهای عمومی به تفاوتهای فردی معطوف میکنیم. ابتدا به سراغ سبکهای تفکر میرویم و رویکردهای متفاوت افراد در مواجهه با مسائل، از جمله تکیه بر تحلیل منطقی در مقابل شهود و حس درونی را تحلیل میکنیم. سپس به ابعاد شخصیت پرداخته و نشان میدهیم که چگونه ویژگیهای پایداری مانند وظیفهشناسی، گشودگی به تجربه و ریسکپذیری، الگوهای انتخاب ما را شکل میدهند. در نهایت نیز به بررسی نقش سن، جنسیت و هوش در تصمیمگیری میپردازیم تا بدانیم چگونه عواملی چون مراحل رشد و تکامل مغز، تفاوتهای هورمونی و اجتماعی، و تواناییهای شناختی عمومی میتوانند بر نحوه ارزیابی گزینهها و کیفیت نهایی انتخابها مؤثر باشند.
علاوه بر ویژگیهای پایدار شخصیتی، تصمیمهای ما در هر لحظه تحت تأثیر نیروهای درونی و پویایی قرار دارند که میتوانند مسیر منطق را به کلی تغییر دهند. در این راستا، ابتدا با نقش هیجانات و احساسات آشنا میشویم تا ببینیم که چگونه حالات عاطفی قدرتمندی مانند ترس، خشم و شادی میتوانند توجه ما را جهتدهی کرده، ارزیابی از ریسک و پاداش را تغییر داده، و ما را به سمت انتخابهای خاصی سوق دهند. در ادامه نقش انگیزه در تصمیمگیری را میسنجیم و بررسی میکنیم که چگونه اهداف بنیادین، نیازهای روانشناختی و ارزشهای شخصی، چرایی انتخابهای ما را توضیح میدهند. بسیاری از تصمیمهای ما متأثر از الگوهای خودکار ذهنی هستند، به همین دلیل، درسی را به نقش عادتها در تصمیمگیری اختصاص میدهیم و بررسی میکنیم که چگونه رفتارهای آموختهشده، بخش بزرگی از انتخابهای روزمره ما را بدون نیاز به صرف انرژی ذهنی، هدایت میکنند.
تا اینجا، تمرکز ما بر دنیای درونی تصمیمگیرنده بوده است، اما عوامل خارجی نیز نقش مهمی دارند. در ارتباط با عوامل خارجی، ابتدا به نقش عوامل فرهنگی و اجتماعی میپردازیم تا بدانیم که چگونه هنجارها، ارزشهای جامعه، فشار گروه و فرهنگ حاکم، چارچوب انتخابهای ما را تعیین کرده و بر قضاوت فردی ما تأثیر میگذارند. سپس، به حوزه مهم اخلاق در تصمیمگیری وارد میشویم و فرآیندهای روانشناختی درگیر در مواجهه با دوراهیهای اخلاقی، چالشهای قضاوت منصفانه و راهکارهای رسیدن به تصمیمات مبتنی بر ارزشها را تحلیل میکنیم. چالشهای اخلاقی در درون ذهن ما اتفاق میافتند، اما تا حد زیادی از عوامل خارجی تأثیر میپذیرند.
بعد از بررسی همه این مباحث، تلاش میکنیم مسائل روانشناختی تصمیمگیری را با نگاه کاربردیتری بررسی کنیم. در این خصوص ابتدا با دو چالش مهم مواجه میشویم. چالش اول این است که خیلی اوقات با تصمیمهای مکرر، کیفیت تصمیمهای بعدیمان کاهش مییابد. این موضوع را در درس خستگی تصمیمگیری بررسی خواهیم کرد. چالش دیگر این است که خیلی اوقات اطلاعاتمان برای تصمیمگیری دقیق ناقص است و در شرایط عدم قطعیت قرار داریم. پیامدهای این وضعیت و راههای مدیریت چنین شرایطی را نیز در درس عدم قطعیت، ریسک و ابهام بررسی خواهیم کرد.
آشنایی با این چالشها از ما تصمیمگیرندگان بهتری میسازد، اما برای برداشتن گام بلندتری در راستای تقویت مهارت تصمیمگیری، باید به جنبههای دیگری نیز توجه کنیم. از این رو، به موضوع ذهنیت میپردازیم و تأثیر ذهنیت رشد در مقابل ذهنیت ثابت را بر فرآیند یادگیری از شکست و بهبود مستمر در تصمیمگیری نشان میدهیم. کلید اصلی این بهبود خودآگاهی است. ما سازوکارها، موانع و نقش حیاتی توانایی مشاهده و تحلیل الگوهای فکری و هیجانی خود را به عنوان یک ابزار کلیدی برای شناسایی و اصلاح خطاها بررسی میکنیم. در نهایت، بحث را با خلاقیت به پایان میبریم و نقش آن را در شکستن الگوهای ذهنی قدیمی، یافتن راهحلهای نوآورانه و بهبود تصمیمگیری در شرایط پیچیده و غیرمتعارف تحلیل خواهیم کرد.
تمرینهایی برای ورود به مباحث روانشناسی تصمیمگیری
روانشناسی تصمیمگیری ضمن برخورداری از پیچیدگیهای علمی فراوان، بخشی جداییناپذیر از زندگی روزمره همه ماست و تأثیر مستقیم آن بر کیفیت انتخابها، موفقیتها و رضایت ما از زندگی انکارناپذیر است. بسیاری از افراد، تصمیمگیری را صرفاً در چارچوب عقلانیت یا تأثیر احساسات فردی میبینند، در حالیکه این فرایند تحت تأثیر طیف وسیعی از عوامل شخصی، اجتماعی، فرهنگی و حتی زیستی است. تمرینهای این بخش با هدف ایجاد زمینهای برای تأمل، بازنگری و کشف جنبههای کمتر شناختهشده تصمیمگیری تدوین شدهاند تا با رویکردی دقیقتر، آماده ورود به مباحث تخصصیتر این حوزه شوید.
تمرین ۱- موشکافی یکی از تصمیمهای مهم زندگی
یکی از تصمیمهای مهم زندگی خود را در نظر بگیرید. برای مثال، انتخاب رشته دانشگاهی، تغییر شغل، خرید خانه یا ازدواج. اکنون به این سؤالات پاسخ دهید:
۱- دقیقاً چه زمانی و در چه شرایطی این فکر به ذهن شما خطور کرد؟
۲- چه کسانی در شکلگیری این تصمیم نقش داشتند و چگونه شما را تحت تأثیر قرار دادند؟
۳- موقع گرفتن این تصمیم چه احساساتی داشتید؟ ترس؟ هیجان؟ تردید؟ اشتیاق؟
۴- گزینههای دیگری که مد نظر داشتید چه بودند و چرا نهایتاً آنها را کنار گذاشتید؟
۵- این تصمیم بیشتر بر پایه منطق گرفته شد یا احساسات؟ چرا؟
۶- اکنون که به گذشته نگاه میکنید، چه جوانبی از این تصمیم را نادیده گرفته بودید؟
۷- این تصمیم چه تأثیری بر مسیر زندگی شما گذاشته است؟
تمرین ۲- تصمیمگیری با کمک منابع متفاوت
یکی از تصمیمهای مهم زندگی خود را در نظر بگیرید؛ این تصمیم میتواند همانی باشد که در تمرین اول انتخاب کرده بودید. در این تمرین قرار است به گذشته بازگردید و دوباره در مورد آن مساله تصمیمگیری کنید. اما این بار، در هر مرحله فقط از یک منبع مشخص برای تصمیمگیری استفاده میکنید. بر این اساس، به سؤالات زیر پاسخ دهید.
۱- اگر قرار باشد فقط با تکیه بر آمار و اطلاعات قابل اطمینان تصمیمگیری کنید، چه تصمیمی اتخاذ میکنید؟
۲- فرض کنید هیچ اطلاعات عینی یا تجربه شخصی ندارید و فقط میتوانید از توصیههای دیگران استفاده کنید. چه کسانی را برای مشورت انتخاب میکنید؟ توصیههای احتمالی هر کدام چیست؟ با تأکید بر این توصیهها، چه تصمیمی اتخاذ میکنید؟
۳- اطلاعات، منطق و توصیههای دیگران را کنار بگذارید. فقط به ندای درونی خود گوش دهید. چه تصمیمی اتخاذ میکنید؟
۴- فرض کنید برای تصمیمگیری فقط محدود به تجربیات گذشته هستید. چه تجربیات مشابهی داشتهاید؟ از آن تجربیات چه درسهای گرفتهاید؟ بر اساس این تجربیات، چه تصمیمی اتخاذ میکنید؟
۵- اکنون فرض کنید میتوانید از تمام منابع اطلاعاتی قبلی استفاده کنید. چه وزنی به هر منبع میدهید؟ آیا تعارضی بین منابع مختلف وجود دارد؟ تصمیم نهایی شما چیست؟
۶- از میان موارد بالا رکدام روش برای شما راحتبود؟ کدام روش دشوارتر بود؟ آیا تصمیم نهایی در هر پنج روش یکسان بود؟
۷- در زندگی معمولاً برای تصمیمگیری، به کدام منابع اتکا میکنید؟
تمرین ۳- خودکاوی در لایههای ذهن
پنج تصویر زیر را به دقت نگاه کنید. بدون تفکر طولانی و تنها بر اساس واکنش اولیه خود، دو تصویری که بیشترین جذابیت را برای شما دارند، انتخاب کنید. اجازه دهید واکنش غریزی و احساسی شما راهنمای انتخابتان باشد، نه تحلیلهای عقلانی.
اکنون به سؤالات زیر پاسخ دهید:
۱- چه چیزی در تصاویر انتخابی، بیشتر از همه توجه شما را جلب کرد؟
۲- اولین احساس یا فکری که با دیدن این تصاویر در شما شکل گرفت چه بود؟
۳- آیا این تصاویر، شما را به یاد خاطره، شخص یا مکان خاصی میاندازد؟
۴- فضای کلی تصاویر انتخابی، بیشتر آرام و ساکت است یا پرانرژی و پویا؟
۵- آیا تصاویر بیشتر مدرن هستند یا سنتی؟
۶- آیا این تصاویر ارزشهای مهم زندگی شما را منعکس میکنند؟ کدام ارزشها؟
۷- آیا این انتخابها نیازهای برآورده نشدهای را آشکار میکنند؟
۸- آیا ترسها یا نگرانیهای خاصی در این انتخابها منعکس شدهاند؟
۹- آیا امیدها یا آرزوهای خاصی در این انتخابها نمایان هستند؟
۱۰- آیا میتوانید ارتباطی بین این ترجیحات تصویری و سبک تصمیمگیری خود پیدا کنید؟
تمرین ۴- تصمیمگیری در بافت فرهنگی متفاوت
فرض کنید به جای فرهنگ ایرانی، در یکی از قبایل ماسای در کنیا زندگی میکنید، جایی که:
تصمیمهای مهم توسط شورای بزرگان قبیله گرفته میشود
هویت فردی کمتر از هویت قبیلهای اهمیت دارد
ارتباط با طبیعت و حفظ سنتهای کهن بسیار ارزشمند است
داراییهای مادی کمتر از روابط اجتماعی ارزش دارند
مراسم گذر از مراحل زندگی (تولد، بلوغ، ازدواج، مرگ) بسیار مهم هستند
اکنون به سؤالات زیر پاسخ دهید:
۱- اگر در این فرهنگ به سن ازدواج رسیده بودید، فرایند انتخاب همسر چگونه بود؟ معیارهای انتخاب چه تفاوتی با معیارهای فعلی شما داشت؟
۲- اگر میخواستید بین چوپانی (سنتی و مورد احترام) یا کار در شهر نزدیک (با درآمد بیشتر) انتخاب کنید، چه عواملی بر تصمیم شما تأثیر میگذاشت؟
۳- اگر با یکی از اعضای قبیله اختلاف شدیدی پیدا میکردید، چگونه این مسئله را حل میکردید؟ آیا این روش با روش فعلی شما متفاوت است؟
۴- پس از پاسخ، بیندیشید: آیا ارزشهای فرهنگی متفاوت میتوانند به نتایج بهتری در برخی تصمیمها منجر شوند؟ آیا میتوانید برخی عناصر این فرهنگ را در تصمیمگیریهای خود به کار بگیرید؟
شما درس 1 از مجموعه روانشناسی تصمیمگیری را مطالعه کردهاید. درسهای این مجموعه به ترتیب عبارتند از:
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.