شما در حال خواندن درس انواع سوگیری شناختی و تمرینهایی برای مقابله با آنها از مجموعه روانشناسی تصمیمگیری هستید.
تا به حال برایتان پیش آمده که با وجود نارضایتی از یک سریال تلویزیونی، صرفاً به این دلیل که چند فصل آن را دیدهاید، به تماشای آن ادامه دهید؟ یا کتابی را که از خواندنش لذت نمیبرید، تنها به این دلیل که نیمی از آن را خواندهاید، تا انتها بخوانید؟ این رفتارهای به ظاهر ساده، نمونههایی از خطاهای سیستماتیک ذهن هستند. ذهن همواره در معرض خطاهای شناختی است. این خطاها که در روانشناسی به آنها «سوگیری» گفته میشود، ناخودآگاه بر پردازش اطلاعات، تصمیمگیریها و قضاوتهای ما تأثیر میگذارند.
این سوگیریها در طول تکامل انسان شکل گرفتهاند و گاهی برای حفظ بقا ضرورت دارند؛ اما همین مکانیسمهای بقا میتوانند به موانعی جدی در مسیر پیشرفت و یادگیری تبدیل شوند. از سوگیری تأییدی که ما را در حباب باورهایمان محصور میکند، تا اثر دانینگ-کروگر که تواناییهای ما را در هالهای از توهم قرار میدهد، هر کدام به شکلی بر کیفیت تصمیمها اثر میگذارند.
در این درس، به بررسی چند سوگیری شناختی کلیدی خواهیم پرداخت. شناخت این سوگیریها و درک چگونگی تأثیرشان بر تصمیمگیریهای، اولین گام در مسیر رهایی از این دامهای ذهنی است.
۱- سوگیری تأییدی
تمایل به جستجو، تفسیر، حمایت و یادآوری اطلاعات به گونهای که مؤید یا پشتیبان باورها و ارزشهای کنونی باشند، سوگیری تأییدی (Confirmation bias) نامیده میشود.
تصور کنید در حال تماشای یک مسابقه فوتبال هستیم. تیم محبوب ما در زمین است و داور یک تصمیم بحثبرانگیز میگیرد. ما و هواداران تیم مقابل، هر دو همان صحنه را میبینیم، اما تفسیرهای متفاوتی از آن داریم. ما با قاطعیت معتقدیم که تصمیم داور اشتباه بوده، در حالی که هواداران تیم مقابل همان صحنه را کاملاً عادلانه میبینند. این اختلاف نظر تا حد زیادی متاثر از سوگیری تاییدی است.
این سوگیری حتی در حوزههای علمی و آکادمیک نیز خود را نشان میدهد. بعضی تحقیقات نشان میدهند که دانشمندان نیز ناخودآگاه تمایل دارند مقالاتی را که با نظریات خودشان همسو است، با دقت بیشتری مطالعه کنند و نقاط قوت آنها را برجستهتر ببینند.
اما شاید عجیبترین جلوه سوگیری تأییدی در حافظه ما نمود پیدا میکند. مغز ما مانند یک فیلمبردار خلاق عمل میکند که گاه صحنههایی را دوباره کارگردانی میکند. برای مثال، کسی که از شغلش ناراضی است، ممکن است پس از استعفا، حتی خاطرات خوب محیط کار را نیز با عینک تیره و تار ببیند و همه تجربیات گذشته را منفی تفسیر کند.
این سوگیری در همهی ما هست و نمیتوانیم آن را کاملاً مهار کنیم، بلکه صرفاً اقداماتی مثل تقویت مهارت یادگیری یا تفکر نقادانه تا حدّی به کنترل آن کمک میکنند. بدین جهت، ناخودآگاه بسیاری از تجربیات گذشته را طوری تفسیر میکنیم که تأثیری در بهبود عملکردمان ندارند و صرفاً مهر تأییدی بر اشتباهات گذشته هستند.
یکی از برجستهترین مثالهای سوگیری تأییدی در تاریخ، واکنش دولت آمریکا به گزارشهای اطلاعاتی پیش از حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ است. دولت جورج بوش پسر با باور قبلی به اینکه صدام حسین دارای سلاحهای کشتار جمعی است، به دنبال شواهدی در تأیید این ادعا بود. آژانسهای اطلاعاتی گزارشهای متفاوتی ارائه میکردند، اما تصمیمگیرندگان دولتی عمدتاً به گزارشهایی توجه میکردند که با باور آنها همخوانی داشت و شواهد مخالف را نادیده میگرفتند یا کماهمیت جلوه میدادند.
بررسیهای بعدی، از جمله گزارش کمیسیون مستقل بررسی تواناییهای اطلاعاتی آمریکا در رابطه با سلاحهای کشتار جمعی در سال ۲۰۰۵، آشکار کرد که تحلیلگران و مقامات دولتی ناخودآگاه اطلاعاتی را که فرضیه وجود سلاحهای کشتار جمعی را تأیید میکرد، پذیرفته و به اطلاعات مخالف توجه کافی نکرده بودند. به عبارت دیگر، آنها قربانی سوگیری تأییدی گروهی شده بودند که در آن، یک گروه تصمیمگیرنده به طور جمعی فقط شواهدی را میپذیرد که باورهای قبلی آنها را تقویت میکند.
این سوگیری تأییدی منجر به تصمیمگیریهای نادرست بر اساس اطلاعات ناقص و تفسیر نادرست از دادهها شد و در نهایت به جنگی انجامید که بر اساس فرضیهای نادرست (وجود سلاحهای کشتار جمعی) آغاز شده بود. این مثال نشان میدهد چگونه سوگیری تأییدی میتواند حتی در سطوح بالای حکومتی و در میان افراد به ظاهر متخصص و آموزشدیده نیز رخ دهد و پیامدهای گستردهای داشته باشد.
۲- لنگر انداختن
تصور کنید در یک رستوران نشستهایم و منو را باز میکنیم. اولین غذایی که میبینید ۸۰۰ هزار تومان قیمت دارد. حالا هر غذای دیگری که قیمتش ۵۰۰ هزار تومان باشد به نظرمان “ارزان” میرسد. این پدیدهای است که روانشناسان به آن لنگر انداختن (Anchoring) میگویند: تمایل ذهن به استفاده از اولین اطلاعات دریافتی به عنوان نقطه مرجع برای قضاوتهای بعدی.
این پدیده در زندگی ما نقش پررنگی دارد. برای مثال، در دنیای فناوری، بسیاری از کاربران اولین نسخههای گوشیهای هوشمند را با امنیت بالا تجربه کردند. حالا، حتی با وجود گزارشهای متعدد از نقض امنیت در نسخههای جدید، همچنان به همان برداشت اولیه چسبیدهاند.
جالبتر آنکه این سوگیری حتی در تصمیمگیریهای حرفهای خود را نشان میدهد. تحقیقات نشان میدهد که قضات دادگاه در تعیین میزان مجازات، ناخودآگاه تحت تأثیر اولین پیشنهاد مطرح شده قرار میگیرند. یا در مذاکرات تجاری، اولین قیمت پیشنهادی، چارچوب کل مذاکره را شکل میدهد.
این سوگیری در یادگیری از تجربیات نیز تأثیرگذار است. فرض کنید در یک پروژه کاری شکست خوردهایم. اولین توضیحی که به ذهنمان میرسد، میتواند چنان ذهن ما را اشغال کند که از دیدن سایر عوامل مهم باز بمانیم.
دانشمندان علوم شناختی معتقدند این سوگیری ریشه در مکانیسم صرفهجویی انرژی مغز دارد. مغز برای کاهش بار پردازش اطلاعات، تمایل دارد از اولین نقطه مرجع در دسترس استفاده کند. اما آگاهی از این سوگیری میتواند به ما کمک کند تا با جمعآوری فعالانه اطلاعات متنوع و به تعویق انداختن قضاوت نهایی، تصمیمهای متوازنتری اتخاذ کنیم.
لنگر انداختن یکی از تکنیکهای قدرتمند در بازاریابی و فروش است که به طور گسترده در دنیای تجارت مورد استفاده قرار میگیرد. یکی از نمونههای کلاسیک و واقعی استفاده از این تکنیک را میتوان در استراتژی قیمتگذاری شرکت اپل مشاهده کرد.
در سال ۲۰۱۷، اپل آیفون X را با قیمت پایه ۹۹۹ دلار معرفی کرد؛ قیمتی که در آن زمان برای یک گوشی هوشمند بیسابقه محسوب میشد. این قیمت به عنوان یک لنگر روانی عمل کرد و مرز جدیدی برای قیمتگذاری گوشیهای هوشمند رده بالا ایجاد نمود. پس از آن، وقتی اپل مدلهای بعدی خود را با قیمتهای مشابه یا حتی بالاتر عرضه کرد، این قیمتها دیگر چندان شوکهکننده به نظر نمیرسیدند، چرا که لنگر قیمتی قبلاً ایجاد شده بود.
نمونه واقعی دیگر را میتوان در استراتژی فروشگاههای آنلاین مانند آمازون مشاهده کرد. این فروشگاهها، خیلی اوقات در رویدادها و جشنوارهها، قیمت اصلی محصول را در کنار قیمت تخفیف خورده نمایش میدهند. برای مثال، یک تلویزیون با قیمت نمایشداده شده ۱۵۰۰ دلار که اکنون با تخفیف ۸۰۰ دلار عرضه میشود. مطالعات نشان داده حتی در مواردی که قیمت اولیه به طور مصنوعی بالا تعیین شده باشد، مشتریان تمایل دارند آن را به عنوان یک نقطه مرجع (لنگر) در نظر بگیرند و در نتیجه، تخفیف را بسیار جذابتر از واقعیت ارزیابی کنند.
۳- آپوفنیا
در یک شب آرام، به آسمان پر ستاره نگاه میکنیم. ناگهان الگوهایی را میبینیم: خرس بزرگ، شکارچی، عقرب. اما آیا این الگوها واقعاً در آسمان وجود دارند؟ یا این ذهن ماست که با کنار هم قرار دادن نقاط درخشان، تصاویری آشنا میسازد؟ این همان پدیدهای است که روانشناسان به آن ارتباط پنداری یا آپوفنیا (Apophenia) میگویند؛ تمایل ذهن به یافتن الگو و معنا در رویدادهای تصادفی و بیارتباط.
پژوهشهای علوم اعصاب نشان میدهد که مغز انسان یک “ماشین الگویاب” قدرتمند است. این توانایی در طول تکامل به ما کمک کرده تا خطرات را پیشبینی کنیم و از تجربیاتمان درس بگیریم. اما گاهی این مکانیسم دچار خطا میشود و ارتباطاتی را میبیند که واقعی نیستند.
در زندگی روزمره، این سوگیری به شکلهای مختلفی خود را نشان میدهد. برای مثال، یک معاملهگر بورس ممکن است باور کند که پوشیدن کت آبیرنگ با موفقیت معاملاتش ارتباط دارد، یا یک ورزشکار تصور کند که انجام یک حرکت خاص قبل از مسابقه، شانس پیروزیاش را افزایش میدهد. مشاهدات نشان میدهند که حتی افراد تحصیلکرده و منطقی نیز از این سوگیری مصون نیستند.
خطرناکترین جنبه آپوفنیا زمانی است که در تحلیل شکستها و موفقیتهایمان دخالت میکند. تصور کنید کارآفرینی که استارتاپش شکست خورده، به جای تحلیل عوامل واقعی مانند مدل کسبوکار نامناسب یا تحلیل نادرست بازار، شکست خود را به “چشم و نظر” یا “انتخاب زمان نامناسب شروع کار” نسبت میدهد. این تفسیر اشتباه نه تنها مانع یادگیری واقعی میشود، بلکه میتواند به تصمیمهای نادرست بعدی منجر شود.
جالب اینجاست که در شرایط عدم قطعیت و استرس، تمایل ما به یافتن الگوهای غیرواقعی افزایش مییابد. این یافته توضیح میدهد چرا در دوران بحران، خرافات و باورهای غیرمنطقی رواج بیشتری مییابند.
مقابله با آپوفنیا یکی از دشوارترین چالشهای ذهن انسان است. این دشواری از آنجا ناشی میشود که الگویابی یک مکانیسم بنیادین مغز ماست که طی میلیونها سال تکامل شکل گرفته است. هنگامی که با این سوگیری شناختی مواجه میشویم، در واقع با بخشی از آنچه ما را انسان میکند، مبارزه میکنیم.
پژوهشگران دانشگاه هاروارد در مطالعهای در سال ۲۰۱۸ نشان دادند که حتی آگاهی از وجود آپوفنیا نیز الزاماً به کاهش تأثیر آن منجر نمیشود. در آزمایشی، به شرکتکنندگان توضیح داده شد که تصاویر تصادفی را خواهند دید، اما ذهن ممکن است به اشتباه الگوهایی را در آنها تشخیص دهد. با وجود این آگاهی قبلی، اکثر شرکتکنندگان همچنان الگوها و اشکال معنادار را در تصاویر کاملاً تصادفی “مشاهده” کردند.
این مقاومت آپوفنیا در برابر آگاهی آگاهانه، یکی از دلایلی است که تئوریهای توطئه با وجود شواهد علمی مخالف، همچنان طرفداران خود را حفظ میکنند. برای مثال، پدیده تحلیل الگوهای بازار مالی را در نظر بگیرید. علیرغم شواهد گسترده آماری که نشان میدهد بسیاری از الگوهای تکنیکال در بازارهای مالی صرفاً نتیجه تصادف هستند، بسیاری از معاملهگران همچنان میلیونها دلار را بر اساس این الگوها سرمایهگذاری میکنند.
آنچه مقابله با آپوفنیا را بهویژه چالشبرانگیز میکند، حس عمیق معناداری است که همراه با “کشف” این الگوها تجربه میشود. هنگامی که فردی الگویی را میبیند (حتی اگر غیرواقعی باشد)، احساس بینش عمیق و رضایت ذهنی خاصی را تجربه میکند که مقاومت در برابر آن بسیار دشوار است. محققان دانشگاه ییل در پژوهشی نشان دادهاند که این احساس بینش، همان مکانیسم عصبیای را فعال میکند که در تجربیات “آهان!” واقعی و درست فعال میشود.
شاید راه مؤثر برای مقابله با آپوفنیا، نه انکار کامل آن، بلکه ایجاد یک فاصله سالم بین مشاهده الگوها و نتیجهگیری قطعی باشد. به جای پرسیدن “آیا این الگو واقعی است؟” شاید بهتر باشد بپرسیم “چه شواهد و روشهای دیگری برای آزمودن واقعی بودن این الگو وجود دارد؟”. این رویکرد، بی آنکه لذت الگویابی ذاتی ذهن را از ما بگیرد، میتواند به تصمیمگیریهای منطقیتر و درک عمیقتری از جهان پیچیده پیرامونمان منجر شود.
۴- سوگیری خودمحوری
تصور کنید در یک پروژه گروهی موفق مشارکت داشتهایم. وقتی از همکارانمان میپرسیم چه کسی بیشترین نقش را در موفقیت پروژه داشته، هر کدام خود را مؤثرترین عضو تیم میدانند. این پدیدهای است که روانشناسان به آن سوگیری خودمحوری (Egocentric bias) میگویند؛ تمایل طبیعی مغز به قرار دادن خود در مرکز روایتها و ارزیابیها.
این سوگیری چنان عمیق است که حتی در خاطرات نفوذ میکند. در یک آزمایش، از زوجهای متأهل خواسته شد درصد مشارکت خود در کارهای خانه را تخمین بزنند. جمع تخمینهای هر زوج به طور میانگین به ۱۳۰ درصد میرسید؛ یعنی هر یک از طرفین سهم خود را بیش از واقعیت ارزیابی میکردند.
این خطای شناختی در محیط کار نمودهای پیچیدهتری دارد. مدیری را تصور کنید که پس از شکست یک پروژه، تمام گزارشهای عملکرد را بررسی میکند، اما ناخودآگاه فقط شواهدی را میبیند که ضعف عملکرد تیم را نشان میدهند و از دیدن نشانههای سوء مدیریت غافل میماند. پژوهشها نشان میدهد که ذهن به طور خودکار اطلاعاتی را فیلتر میکند که با تصویر مطلوب ما از خودمان در تضاد باشند.
این سوگیری میتواند به شکلگیری یک چرخه معیوب منجر شود: هر چه کمتر انتقادپذیر باشیم، کمتر از اشتباهاتمان میآموزیم و در نتیجه، بیشتر به توجیه رفتارهایمان میپردازیم. شکستن این چرخه نیازمند تمرین مداوم خودآگاهی و پذیرش نقد سازنده است.
یکی از مطالعات کلاسیک و جذاب در زمینه سوگیری خودمحوری، پژوهشی است که توسط دکتر روس و سیکولی در مجله معتبر “شخصیت و روانشناسی اجتماعی” منتشر شد. این مطالعه که به “اثر نقش شریک زندگی” معروف شده، به طرز شگفتانگیزی نشان میدهد چگونه انسانها ناخودآگاه خود را در مرکز روایتها قرار میدهند.
در این پژوهش، از ۳۷ زوج متأهل خواسته شد تا به صورت جداگانه فهرستی از مسئولیتهای خود در خانه تهیه کنند و درصد مشارکتشان را در هر فعالیت تخمین بزنند. نتایج به طرز چشمگیری تکاندهنده بود: وقتی درصدهای اعلام شده توسط هر زوج جمع شد، به طور میانگین به ۱۳۵ درصد میرسید. به عبارت دیگر، هر یک از همسران به طور میانگین ادعا میکردند که ۳۵ درصد بیش از آنچه ریاضیوار ممکن است، در کارهای خانه مشارکت دارند.
اما جالبتر اینکه، پژوهشگران یک قدم فراتر رفتند. آنها از زوجها خواستند مشارکت خود در دعواها و اختلافات زناشویی را نیز ارزیابی کنند. نتایج نشان داد که در این مورد نیز، جمع درصدها به طور میانگین به حدود ۸۰ درصد میرسید. یعنی هر یک از همسران ادعا میکردند که “مسئولیت” کمتری در دعواها نسبت به آنچه از نظر ریاضی ممکن است، دارند.
این پژوهش در سالهای بعد در محیطهای کاری نیز تکرار شد. در مطالعهای که در شرکتهای فورچون ۵۰۰ انجام گرفت، از اعضای تیمهای پروژهای خواسته شد تا میزان مشارکت خود در موفقیتها و شکستهای پروژهها را ارزیابی کنند. نتایج مشابه بود: مجموع درصدهای مشارکت در موفقیتها معمولاً بیش از ۱۵۰ درصد بود، در حالی که مجموع درصدهای مسئولیت در شکستها به ندرت از ۷۵ درصد فراتر میرفت.
این مثالها نشان میدهند که سوگیری خودمحوری فراتر از یک پدیده روانشناختی ساده است و میتواند پیامدهای عمیقی داشته باشد. نکته شگفتانگیز این است که این سوگیری حتی در افرادی که به لحاظ تحصیلی و تجربی در بالاترین سطوح قرار دارند نیز دیده میشود. به گفته دکتر دانیل کانمن، برنده جایزه نوبل اقتصاد: «هر یک از ما خود را فردی منطقیتر، اخلاقیتر و بیطرفتر از آنچه واقعاً هستیم، میپنداریم».
آگاهی از این سوگیری شناختی میتواند نقطه آغازی برای توسعه فردی و بهبود روابط باشد. شاید بتوان گفت اولین قدم برای غلبه بر سوگیری خودمحوری، پذیرش این واقعیت ساده اما دشوار است: سهم ما در موفقیتها احتمالاً کمتر و سهم ما در شکستها احتمالاً بیشتر از آن چیزی است که تصور میکنیم.
۵- سوگیری ناشی از اثر باند واگن
اصطلاح باند واگن (Bandwagon) ریشه در تاریخ سیاسی و فرهنگی آمریکای قرن نوزدهم دارد. در آن دوران، باند واگن به معنای واقعی کلمه، واگن بزرگی بود که نوازندگان روی آن مینشستند و در رژهها و کارناوالها موسیقی مینواختند. این واگنهای موسیقی به جاذبههای اصلی رژهها تبدیل میشدند و جمعیت را به خود جلب میکردند.
در سال ۱۸۴۸، فردی به نام دان رایس، یک سیرکدار مشهور آمریکایی، «اصطلاح پریدن روی باند واگن» را رواج داد. او در نمایشهای خود از این عبارت استفاده میکرد تا مردم را تشویق کند به کاروان سیرک او بپیوندند. به مرور زمان، این عبارت وارد فرهنگ سیاسی آمریکا شد.
نقطه عطف کاربرد این اصطلاح در سیاست، به انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۸۸۰ برمیگردد، زمانی که سیاستمداری به نام جیمز گارفیلد از یک باند واگن واقعی در کمپین انتخاباتی خود استفاده کرد. او با این واگن در شهرها گردش میکرد و مردم را دعوت میکرد تا «به باند واگن او بپیوندند» و از او حمایت کنند. گارفیلد در آن انتخابات پیروز شد و از آن پس، اصطلاح «پریدن روی باند واگن» به معنای پیوستن به جریانی شد که به نظر میرسد در حال پیروزی است.
در دهه ۱۹۵۰، پژوهشگران علوم اجتماعی از این اصطلاح برای توصیف پدیدهای روانشناختی استفاده کردند که در آن، افراد تمایل دارند دیدگاهها یا رفتارهایی را اتخاذ کنند که تصور میکنند اکثریت جامعه پذیرفتهاند. پژوهشهای اولیه در این زمینه توسط روانشناسانی چون سولومون آش و موزافر شریف انجام شد که نشان دادند چگونه فشار اجتماعی میتواند بر قضاوتهای فردی تأثیر بگذارد.
امروزه اصطلاح اثر باند واگن (Bandwagon effect) در روانشناسی، علوم سیاسی، بازاریابی و اقتصاد به طور گسترده استفاده میشود تا توضیح دهد چرا مردم گاهی ترجیح میدهند به جای تکیه بر قضاوت مستقل خود، از آنچه تصور میکنند اکثریت انجام میدهند، پیروی کنند.
منظور از اثر بند واگن این است که تمایل زیادی برای پذیرفتن باورها و انجام کارهایی داریم که دیگران قبول دارند و انجام میدهند. تصور کنید در خیابانی شلوغ راه میرویم و متوجه میشویم گروهی از عابران به نقطهای در آسمان خیره شدهاند. بیاختیار ما هم سرمان را بالا میگیریم. این واکنش، نمونهای از اثر باند واگن است. یا وقتی یک پست در شبکههای اجتماعی هزاران لایک دریافت میکند، احتمال اینکه آن را معتبر بدانیم افزایش مییابد، حتی اگر محتوای آن را به دقت بررسی نکرده باشیم. یا در دنیای استارتاپها، وقتی میبینیم اکثر شرکتها به سمت هوش مصنوعی میروند، ناخودآگاه احساس میکنیم که این مسیر باید درست باشد.
این اثر در تصمیمگیریهای حرفهای نیز نفوذ میکند. مدیران اغلب راهحلهایی را انتخاب میکنند که در صنعتشان رایج است، حتی اگر با شرایط خاص سازمانشان تناسب نداشته باشد. مطالعات نشان میدهد که اکثر تصمیمات استراتژیک در کسبوکارها تحت تأثیر عرف صنعت گرفته میشود، نه تحلیلهای مستقل.
۶- سوگیری ناشی از اثر دانینگ کراگر
در سال ۱۹۹۵، یک سارق بانک در پیتسبورگ با اعتماد به نفس کامل وارد دو بانک شد و سرقت کرد. او صورتش را با آب لیمو پوشانده بود، زیرا باور داشت این ماده او را در دوربینهای مداربسته نامرئی میکند. این داستان واقعی که در مجله روانشناسی کرنل منتشر شد، الهامبخش مطالعهای شد که بعدها به کشف اثر دانینگ-کروگر (Dunning-Kruger Effect) انجامید؛ پدیدهای که نشان میدهد چگونه دانش اندک میتواند به اعتماد به نفس کاذب منجر شود.
اثر دانینگ-کروگر حاصل پژوهشهای گسترده دیوید دانینگ و جاستین کروگر، دو روانشناس اجتماعی دانشگاه کرنل است که در سال ۱۹۹۹ نتایج آن را منتشر کردند. آنها در چندین آزمایش مختلف، از شرکتکنندگان خواستند تا مهارت خود در زمینههای متنوعی همچون منطق، گرامر و حتی شوخطبعی را ارزیابی کنند. نتایج نشان داد افرادی که در پایینترین چارک عملکرد قرار داشتند (یعنی ضعیفترین عملکرد را داشتند)، به طور میانگین توانایی خود را در سطح ۶۲ درصدی ارزیابی میکردند. به عبارتی، آنها تصور میکردند بهتر از اکثریت افراد هستند، در حالی که واقعیت چیز دیگری بود.
این سوگیری شناختی از آنجا ناشی میشود که افراد فاقد دانش کافی، نه تنها پاسخهای نادرست میدهند، بلکه اساساً فاقد مهارت لازم برای تشخیص اشتباهات خود هستند. به عبارت سادهتر، آنها نمیدانند که نمیدانند. این چرخه معیوب به تقویت اعتماد به نفس کاذب منجر میشود.
از سوی دیگر، افراد بسیار ماهر اغلب دچار سوگیری معکوس میشوند. آنها تصور میکنند که آنچه برایشان ساده است، برای دیگران نیز آسان است و در نتیجه، تخصص خود را امری عادی و پیش پا افتاده میپندارند. چنین افرادی معمولاً تواناییهای خود را کمتر از حد واقعی ارزیابی میکنند.
این پدیده در تمام حوزههای زندگی رخنه کرده است. تصور کنید برنامهنویسی تازهکار که پس از یادگیری چند دستور پایهای، خود را آماده ساخت نرمافزارهای پیچیده میداند، یا مدیر جوانی که پس از خواندن چند کتاب مدیریتی پرفروش، معتقد است تمام رموز رهبری سازمانی را کشف کرده است.
یکی از تأثیرگذارترین مثالهای واقعی اثر دانینگ-کروگر در تاریخ اقتصاد جهان، بحران مالی سال ۲۰۰۸ است. این بحران که بزرگترین رکود اقتصادی پس از رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰ محسوب میشود، عمیقاً با این سوگیری شناختی در ارتباط بود.
مطالعات گستردهای که پس از بحران توسط کمیسیون تحقیق بحران مالی ایالات متحده (FCIC) انجام شد، نشان داد که مدیران ارشد بسیاری از مؤسسات مالی والاستریت، علیرغم فقدان درک کافی از ابزارهای مالی پیچیدهای که با آنها کار میکردند، اطمینان خاطر فوقالعادهای نسبت به تصمیمات خود داشتند.
به عنوان نمونه، ریچارد فولد، مدیرعامل وقت لمان برادرز (بزرگترین ورشکستگی تاریخ آمریکا)، در کتاب خاطراتش اعتراف کرد که در زمان تصمیمگیریهای کلیدی، اطلاعات بسیار محدودی درباره اوراق بهادار با پشتوانه وامهای رهنی (MBS) و تعهدات بدهی وثیقهدار (CDO) داشته است. با این حال، او و تیمش با اطمینان کامل، میلیاردها دلار سرمایه شرکت را در این ابزارها سرمایهگذاری کردند.
جوزف کسانو، رئیس بخش مدیریت ریسک AIG (بیمهگر بزرگی که دولت مجبور به نجات آن شد)، بعدها در جلسات استماع کنگره اعتراف کرد: «ما محصولاتی را میفروختیم که درک عمیقی از آنها نداشتیم. تصور میکردیم ریسک را به درستی ارزیابی کردهایم، اما در واقع بسیاری از پیچیدگیها از دید ما پنهان مانده بود».
نکته قابل توجه اینجاست که متخصصان واقعی بازار مالی، مانند نسیم طالب و رابرت شیلر، سالها قبل از وقوع بحران، نسبت به خطرات پیش رو هشدار داده بودند. اما آنها به دلیل محتاط بودن و اذعان به ندانستههای خود، اغلب کمتر مورد توجه قرار میگرفتند. در مقابل، افرادی که با اطمینان کامل از ادامه رونق بازار سخن میگفتند، توجه بیشتری را به خود جلب میکردند.
طبق گزارش کمیسیون تحقیق بحران مالی، فرهنگ اعتماد به نفس بیش از حد در موسسات مالی، یکی از عوامل اصلی این فاجعه اقتصادی بود. مدیران ارشد با وجود نشانههای هشداردهنده، همچنان بر درستی مسیر خود پافشاری میکردند و هشدارهای کارشناسان محتاطتر را نادیده میگرفتند.
۷- سوگیری نتیجهنگری
در بعضی موارد، جای این که تمام فرایند تصمیمگیری و عوامل مؤثر بر آن را لحاظ کنیم، صرفاً نتیجهی نهایی تصمیمها را مبنا قرار میدهیم و دچار سوگیری نتیجهگیری (Outcome bias) میشویم؛ حال آن که شاید یک تصمیم کاملاً درست به نتایج نامطلوب و یک تصمیم کاملاً اشتباه به نتایج مطلوب منتهی شود.
سوگیری نتیجهنگری اولین بار توسط بارون و هرشی در سال ۱۹۸۸ مطرح شد. آنها در پژوهشهای خود نشان دادند که افراد در ارزیابی کیفیت تصمیمگیری، وزن بیشتری به نتایج آن تصمیم میدهند تا به اطلاعات در دسترس در زمان تصمیمگیری. این یافتهها بعدها در پژوهشهای گستردهتر در حوزههای مختلف از پزشکی گرفته تا قضاوتهای حقوقی، سیاستگذاری و مدیریت سازمانی تأیید شد.
به عنوان مثال، در یک مطالعه معروف در حوزه پزشکی، از پزشکان خواسته شد تا تصمیم یک همکار را در مورد عدم انجام آزمایشهای بیشتر روی بیماری ارزیابی کنند. هنگامی که نتیجه به بهبودی بیمار انجامیده بود، پزشکان تصمیم همکار خود را منطقیتر ارزیابی میکردند، در مقایسه با زمانی که همان تصمیم به وخامت حال بیمار منجر شده بود. این در حالی بود که مجموعه اطلاعات در دسترس پزشک در زمان تصمیمگیری، در هر دو سناریو کاملاً یکسان بود.
به عنوان مثالی ملموستر، تصور کنید دو راننده در شرایط مشابه تصمیم میگیرند با سرعت غیرمجاز رانندگی کنند. یکی بدون هیچ حادثهای به مقصد میرسد و دیگری تصادف میکند. آیا میتوان گفت تصمیم راننده اول درست بوده است؟ این مثال ساده نشان میدهد چگونه “سوگیری نتیجهنگری” میتواند قضاوت ما را در فرآیند تصمیمگیری مخدوش کند.
ذهن انسان در مسیر تکامل به این سو هدایت شده است که تصمیمها را بر اساس نتیجه آنها بسنجد؛ اما این مکانیسم تکاملی میتواند باعث خطاهای قضاوتی جدی شود.
در دنیای سرمایهگذاری، این پدیده به وضوح قابل مشاهده است. تصور کنید سرمایهگذاری که پس از تحقیقات گسترده و تحلیل دقیق بازار، سهام شرکتی معتبر را میخرد، اما به دلیل یک رویداد غیرقابل پیشبینی مانند همهگیری کرونا، سرمایهاش را از دست میدهد. در مقابل، فردی دیگر بدون هیچ تحلیلی و صرفاً از روی شانس، در خرید رمزارز سود کلانی میکند. سوگیری نتیجهنگری میتواند ما را به این باور برساند که تحلیل و برنامهریزی بیفایده است.
مطالعات نشان میدهند که این سوگیری در محیطهای سازمانی میتواند به فرهنگ تصمیمگیری ناسالم منجر شود. مدیرانی که صرفاً بر اساس نتایج قضاوت میکنند، ممکن است رفتارهای پرریسک و غیراخلاقی را تشویق کنند، تنها به این دلیل که در کوتاهمدت نتیجه دادهاند.
جالبتر آنکه، این سوگیری در قضاوتهای اخلاقی نیز نقش مهمی ایفا میکند. ما معمولاً رفتارهای غیراخلاقی که به نتایج مثبت منجر شدهاند را کمتر سرزنش میکنیم، حتی اگر فرآیند تصمیمگیری کاملاً نادرست بوده باشد.
پژوهشهای اخیر در حوزه علوم اعصاب شناختی، افقهای جدیدی در درک سوگیری نتیجهنگری گشودهاند. مطالعهای که در مجله نیچر نوروساینس در سال ۲۰۲۲ منتشر شد، نشان میدهد که ساختارهای عصبی مرتبط با پاداش، همچون هسته اکومبنس و قشر کورتکس پیشانی میانی، در زمان مواجهه با نتایج مثبت، فعالیت شدیدتری نشان میدهند، حتی اگر این نتایج حاصل فرایندهای تصادفی باشند. این الگوی فعالیت مغزی میتواند توضیح دهد چرا تمایل ما به تکرار رفتارهایی که نتایج مطلوب داشتهاند قدرتمند است، حتی اگر این نتایج کاملاً تصادفی بوده باشند.
تحقیقی دیگر که توسط دانشگاه استنفورد انجام شده و در ژورنال “روانشناسی اقتصادی” منتشر شده است، الگوی جالبی را آشکار میکند: سوگیری نتیجهنگری در تصمیمات مرتبط با دیگران (قضاوت درباره تصمیمات دیگران) شدیدتر از تصمیمات مرتبط با خود (قضاوت درباره تصمیمات خودمان) است. به عبارت دیگر، ما معمولاً هنگام قضاوت درباره تصمیمات خودمان، شرایط و محدودیتهای زمان تصمیمگیری را بیشتر در نظر میگیریم، اما هنگام قضاوت درباره دیگران، بیشتر بر نتایج تمرکز میکنیم.
۸- سوگیری ناشی از هزینههای غیر قابل برگشت
در سال ۱۹۷۶، شرکت هواپیمایی بریتیش ایرویز و ایرفرانس میلیاردها دلار در پروژه هواپیمای مسافربری کنکورد سرمایهگذاری کرده بودند. حتی زمانی که مشخص شد این پروژه از نظر اقتصادی غیرقابل توجیه است، آنها به سرمایهگذاری ادامه دادند. چرا؟ این نمونه کلاسیک از سوگیری هزینههای غیر قابل بازگشت (SUNK COSTS) است؛ تمایل انسان به ادامه مسیری که در آن سرمایهگذاری عاطفی، مالی یا زمانی کرده است، حتی در مواجهه با شواهد روشن شکست.
سوگیری هزینههای غیرقابل بازگشت اولین بار توسط ریچارد تالر، اقتصاددان برجسته و برنده جایزه نوبل اقتصاد، در سال ۱۹۸۰ به صورت رسمی مطرح شد. تالر در پژوهشهای خود نشان داد که تصمیمگیرندگان اغلب هزینههای قبلی را که دیگر قابل بازیابی نیستند، در محاسبات خود وارد میکنند، در حالی که از نظر منطق اقتصادی، چنین هزینههایی نباید در تصمیمات آینده تأثیرگذار باشند.
این سوگیری از نظر روانشناختی بسیار قدرتمند است. در واقع، پژوهشهای حوزه علوم اعصاب نشان میدهد که مغز انسان هنگام مواجهه با ضرر یا زیان، واکنشهای عصبی متفاوتی نسبت به زمان مواجهه با سود نشان میدهد. این پدیده که به گریز از زیان (Loss Aversion) معروف است، یکی از مبانی روانشناختی سوگیری هزینههای غیرقابل بازگشت محسوب میشود.
در دنیای کسبوکار، این پدیده به سندرم پروژههای زامبی معروف است؛ پروژههایی که با وجود شکست آشکار، همچنان منابع سازمانی را میبلعند. مطالعات نشان میدهد که بخش قابل توجهی از پروژههای نرمافزاری که شکست آنها محرز شده، همچنان به دلیل این سوگیری ادامه مییابند.
در زندگی شخصی نیز این الگو خود را نشان میدهد. دانشجویی را تصور کنید که پنج سال از عمرش را صرف تحصیل در رشتهای کرده که نه علاقهای به آن دارد و نه آینده شغلی روشنی. با این حال، به جای تغییر مسیر، تصمیم میگیرد در همان رشته ادامه تحصیل دهد، صرفاً به این دلیل که نمیخواهد این سالها هدر رود.
این سوگیری حتی در روابط عاطفی نیز نقش مهمی ایفا میکند. پژوهشها نشان میدهد زوجهایی که سالها در رابطهای ناکارآمد سرمایهگذاری عاطفی کردهاند، حتی با وجود آگاهی از ناسالم بودن رابطه، تمایل کمتری به پایان دادن آن نشان میدهند.
هواپیمای کنکورد که به عنوان یک شاهکار مهندسی شناخته میشد، در اوایل دهه ۱۹۶۰ به عنوان پروژهای مشترک بین دولتهای فرانسه و بریتانیا آغاز شد. این هواپیما میتوانست با سرعتی بیش از دو برابر سرعت صوت (ماخ ۲.۰۴) پرواز کند و مسیر لندن تا نیویورک را تنها در ۳.۵ ساعت طی کند.
توسعه کنکورد در دهه ۱۹۶۰ میلادی آغاز شد و نخستین پرواز تجاری آن در سال ۱۹۷۶ انجام گرفت. با این حال، از همان ابتدا مشکلات متعددی وجود داشت که در نهایت به توقف این پروژه منجر شد.
هزینه توسعه اولیه کنکورد به طرز چشمگیری از بودجه پیشبینی شده فراتر رفت. هزینه ساخت این هواپیما بیش از ۶ برابر تخمین اولیه بود و در نهایت به حدود ۱.۳ میلیارد پوند (معادل بیش از ۷ میلیارد پوند در ارزش امروزی) رسید. این در حالی بود که تنها ۲۰ فروند از این هواپیما ساخته شد که بازگشت سرمایه را بسیار دشوار میساخت.
مصرف سوخت کنکورد فاجعهبار بود. این هواپیما در مقایسه با هواپیماهای همعصر خود حدود چهار برابر سوخت بیشتری مصرف میکرد. مصرف ۲۰ تن سوخت در ساعت، به معنای آن بود که هر مسافر کنکورد در مقایسه با یک پرواز معمولی، پنج برابر سوخت بیشتری مصرف میکرد. این مسئله بهویژه پس از بحران نفت در سالهای ۱۹۷۳ و ۱۹۷۹ میلادی، به یک چالش جدی تبدیل شد.
ظرفیت محدود مسافر نیز از دیگر معضلات اصلی بود. کنکورد تنها میتوانست ۱۰۰ تا ۱۲۸ مسافر را جابجا کند، در حالی که هواپیماهای بزرگ آن زمان مانند بوئینگ ۷۴۷ قادر به حمل بیش از ۴۰۰ مسافر بودند. این محدودیت ظرفیت، هزینه سرانه هر مسافر را به شدت افزایش میداد.
نکته قابل توجه آن است که مطالعات اقتصادی انجام شده در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ میلادی، پیش از آغاز پروازهای تجاری، به وضوح نشان میداد که کنکورد از نظر اقتصادی به سختی میتواند سودآور باشد. با این وجود، دولتهای بریتانیا و فرانسه تصمیم گرفتند پروژه را ادامه دهند.
در سال ۱۹۷۱، شرکت هواپیمایی پان امریکن که پیشتر سفارش خرید چندین فروند کنکورد داده بود، پس از بررسیهای اقتصادی، سفارش خود را لغو کرد. این اقدام نشانهای آشکار از مشکلات اقتصادی پروژه بود. متعاقباً، تقریباً تمامی شرکتهای هواپیمایی به جز بریتیش ایرویز و ایرفرانس (که تحت فشار دولتهای متبوع خود بودند) از خرید کنکورد صرفنظر کردند.
با وجود این هشدارها، دولتهای بریتانیا و فرانسه به دلایل متعدد از جمله غرور ملی، رقابت با شوروی (که هواپیمای مافوق صوت توپولف-۱۴۴ را توسعه داده بود)، حفظ اشتغال در صنعت هوافضا و البته سوگیری هزینههای غیرقابل بازگشت، تصمیم گرفتند به سرمایهگذاری ادامه دهند.
در نهایت، در ۱۰ آوریل ۲۰۰۳، بریتیش ایرویز و ایرفرانس به طور همزمان اعلام کردند که تا پایان آن سال، تمامی پروازهای کنکورد را متوقف خواهند کرد. تخمین زده میشود که در طول عمر این پروژه، دولتهای بریتانیا و فرانسه و شرکتهای هواپیمایی آنها بیش از ۱۲ میلیارد دلار (به ارزش امروزی) زیان متحمل شدند.
کنکورد نمونهای عالی از پروژهای است که علیرغم شکست اقتصادی آشکار، به دلیل سوگیری هزینههای غیرقابل بازگشت و عوامل روانشناختی و سیاسی دیگر، برای مدتی طولانی ادامه یافت. در حقیقت، این پروژه به عنوان مطالعه موردی کلاسیک در کتابهای مدیریت پروژه و اقتصاد رفتاری مورد استناد قرار میگیرد تا به مدیران و تصمیمگیرندگان هشدار دهد که همواره باید آماده باشند از پروژههای شکستخورده دست بکشند، حتی اگر سرمایهگذاری عظیمی در آنها صورت گرفته باشد.
۹- سوگیری هالهای
سوگیری هالهای از پیچیدهترین خطاهای شناختی ذهن انسان است. زمانی که بدون بررسی دقیق، محصولات مختلف یک برند معروف را خریداری میکنیم یا در مصاحبههای شغلی صرفاً بر اساس ظاهر آراسته و اعتماد به نفس فرد، او را شایسته میپنداریم، در واقع تحت تأثیر این سوگیری قرار گرفتهایم. سوگیری هالهای یا اثر هاله به حالتی اشاره دارد که در آن یک ویژگی برجسته، خواه مثبت یا منفی، همچون هالهای تمامی قضاوتهای ما را تحتالشعاع قرار میدهد و توانایی ارزیابی منصفانه را از ما سلب میکند.
این سوگیری در موقعیتهای متنوعی خود را نشان میدهد. در یک کنفرانس علمی، اگر سخنرانی با بیانی ضعیف ارائه خود را آغاز کند، اغلب حاضران بدون توجه به محتوای علمی ارزشمند، کل ارائه را ضعیف ارزیابی میکنند. در محیطهای آموزشی نیز این پدیده به وفور دیده میشود؛ جایی که معلمان ناخودآگاه دانشآموزان با ظاهری آراستهتر را باهوشتر تصور میکنند و در نتیجه، توجه و فرصتهای بیشتری به آنها اختصاص میدهند. این قضاوتهای غیرمنصفانه میتواند به تبعیضهای ناخواسته و از دست رفتن فرصتهای ارزشمند منجر شود.
در عرصه کسبوکار، سوگیری هالهای پیامدهای عمیقتری دارد. سرمایهگذاران معمولاً به افرادی که از دانشگاههای معتبر فارغالتحصیل شدهاند، اعتماد بیشتری نشان میدهند، حتی اگر طرح کسبوکار آنها ضعفهای اساسی داشته باشد. در ارزیابی عملکرد سازمانی نیز، مدیران ممکن است تحت تأثیر یک موفقیت چشمگیر یک کارمند، سالها عملکرد متوسط یا حتی ضعیف او را نادیده بگیرند و همچنان او را فردی استثنایی بپندارند.
پژوهشهای روانشناختی نشان دادهاند که سوگیری هالهای در تصمیمگیریهای مختلف از انتخاب همسر گرفته تا رأی دادن در انتخابات سیاسی نقش مهمی ایفا میکند. زمانی که با چهرهای جذاب مواجه میشویم، ناخودآگاه ویژگیهای مثبت دیگری همچون هوش، صداقت و مهربانی را نیز به آن شخص نسبت میدهیم. این سوگیری چنان عمیق است که حتی در سیستم قضایی نیز افراد جذابتر معمولاً احکام سبکتری دریافت میکنند.
متخصصان علوم شناختی معتقدند گریز کامل از این سوگیری تقریباً غیرممکن است، زیرا این پدیده بخشی از سازوکار طبیعی مغز برای پردازش سریع اطلاعات و صرفهجویی در انرژی شناختی است. با این حال، آگاهی از وجود این سوگیری و تلاش آگاهانه برای ارزیابی مستقل هر ویژگی، میتواند به ما کمک کند تا تصمیمگیریهای منطقیتر و منصفانهتری داشته باشیم و از دام قضاوتهای سطحی رهایی یابیم.
سوگیری هالهای تأثیرات گستردهای در حوزه سیاستگذاری عمومی و تصمیمگیریهای کلان جامعه دارد که کمتر مورد توجه قرار میگیرد. براساس مطالعات انجام شده در دانشگاه هاروارد و مؤسسه بروکینگز، این سوگیری میتواند منجر به تخصیص نامتوازن منابع ملی و بینالمللی شود.
تحقیقات نشان میدهد سیاستمداران و تصمیمگیرندگان اغلب تحت تأثیر “اعتبار منبع” قرار میگیرند، به طوری که یک گزارش یا پیشنهاد سیاستی یکسان، زمانی که از سوی یک مؤسسه معتبر و شناختهشده ارائه میشود، با احتمال بیشتری مورد پذیرش قرار میگیرد تا زمانی که همان محتوا توسط منبعی کمتر شناختهشده ارائه گردد. مطالعهای که در سال ۲۰۱۸ در مجله Science منتشر شد، نشان داد که حتی متخصصان برجسته علوم سیاسی نیز در ارزیابی کیفیت پژوهشها، تحت تأثیر نام دانشگاه یا مؤسسه انجامدهنده آن قرار میگیرند.
نمونه قابل توجه دیگر در زمینه کمکهای بینالمللی مشاهده میشود. پژوهشی که توسط بانک جهانی انجام شده، نشان میدهد کشورهایی که رهبران کاریزماتیک و سخنرانان توانمندی دارند، حتی با وجود مشکلات ساختاری جدی در برنامههای توسعهای خود، به طور میانگین ۲۷ درصد کمک بیشتری نسبت به کشورهایی با برنامههای بهتر اما رهبری کمتر جذاب دریافت میکنند.
پیامدهای این سوگیری در بحرانهای انسانی نیز چشمگیر است. مطالعه جامعی که در سال ۲۰۲۰ توسط سازمان ملل متحد انجام شد، نشان داد بحرانهایی که پوشش رسانهای بیشتری دارند، صرفنظر از شدت واقعی آنها، تا ۳.۵ برابر کمکهای بشردوستانه بیشتری جذب میکنند. این به معنای آن است که برخی بحرانهای انسانی شدید اما کمتر مشهود، قربانی سوگیری هالهای میشوند.
متخصصان اقتصاد رفتاری پیشنهاد میکنند که برای کاهش اثرات منفی این سوگیری در سیاستگذاری عمومی، فرآیندهای ارزیابی “کورسازی شده” به کار گرفته شود؛ به این معنا که در مراحل اولیه بررسی پیشنهادها و طرحها، اطلاعات مربوط به منبع یا ارائهدهنده آن حذف شود تا ارزیابی صرفاً بر اساس محتوا صورت گیرد. همچنین، استفاده از معیارهای عینی و کمّیسازی شده و تصمیمگیری جمعی به جای فردی میتواند تأثیر این سوگیری را کاهش دهد.
۱۰- سوگیری در دسترسپذیری
ذهن خیلی اوقات برای تسریع در تصمیمگیری و صرفهجویی در منابع، از میانبرهای ذهنی استفاده میکند. یکی از مهمترین این میانبرها که تأثیری عمیق و گسترده بر نحوه قضاوت و تصمیمگیری ما دارد، سوگیری دسترسپذیری است. این سوگیری باعث میشود رویدادها و اطلاعاتی که به سادگی و سرعت در ذهن ما فراخوانی میشوند، به عنوان پدیدههایی مهمتر، رایجتر و احتمالاً خطرناکتر از آنچه واقعاً هستند، ارزیابی کنیم.
هنگامی که اخبار یک سانحه هوایی دلخراش را میشنویم یا میبینیم، تصاویر و جزئیات آن حادثه در روزها و هفتههای پس از آن، به راحتی در ذهن ما قابل دسترس میشوند. در نتیجه، زمان سوار شدن به هواپیما، اضطراب و نگرانی بیشتری را تجربه میکنیم، حتی با وجود اینکه از نظر آماری و واقعی، سفر هوایی یکی از ایمنترین روشهای حمل و نقل محسوب میشود. این واکنش ناشی از دسترسی آسان به خاطره تازه و زنده آن حادثه است که تخمین ما از احتمال وقوع چنین رویدادی را بیش از حد واقعی افزایش میدهد.
مطالعات گسترده روانشناسان شناختی نشان دادهاند که این سوگیری در حوزه تصمیمگیریهای مالی و سرمایهگذاری نقشی اساسی ایفا میکند. سرمایهگذارانی که به تازگی شاهد سقوط ارزش یک بازار یا دارایی خاص بودهاند، معمولاً ریسک سرمایهگذاری مجدد در آن حوزه را بسیار بالاتر از واقعیت ارزیابی میکنند. این در حالی است که همین افراد، پس از مشاهده یک موفقیت اخیر در یک حوزه سرمایهگذاری، احتمال موفقیت آتی در آن حوزه را با خوشبینی غیرواقعبینانهای تخمین میزنند. چنین تصمیماتی میتواند به از دست دادن فرصتهای سودآور یا متحمل شدن زیانهای غیرضروری منجر شود.
در محیط کار و روابط سازمانی، سوگیری دسترسپذیری میتواند پیامدهای مخربی بر ارزیابی عملکرد کارکنان داشته باشد. مدیری که اخیراً شاهد اشتباه یکی از کارمندان خود بوده است، در زمان ارزیابی سالانه عملکرد، ممکن است به آن اشتباه وزن نامتناسبی بدهد و سالها عملکرد مثبت و دستاوردهای ارزشمند همان کارمند را کمرنگ ببیند. این پدیده که در ادبیات روانشناسی سازمانی به «اثر تازگی» شهرت دارد، زیرمجموعهای از سوگیری گستردهتر دسترسپذیری محسوب میشود و میتواند به تصمیمات ناعادلانه در ارتقاء، پاداش یا حتی اخراج کارکنان منجر شود.
رسانههای خبری و شبکههای اجتماعی نقش انکارناپذیری در تشدید این سوگیری ایفا میکنند. پوشش گسترده و تکرارشونده یک رویداد نادر، مانند حمله کوسه به شناگران یا ربوده شدن کودکان، میتواند ترسی غیرمنطقی و بیتناسب با خطر واقعی را در جامعه ایجاد کند. آمارهای دقیق نشان میدهند که احتمال مرگ در اثر حمله کوسه بسیار ناچیز و مثلاً بسیار کمتر از خطرات روزمره مانند تصادفات رانندگی یا مسمومیت غذایی است، اما چون اخبار حملات کوسه به دلیل ماهیت دراماتیک و هیجانانگیز خود جذابتر و به یادماندنیتر هستند، در ذهن ما برجستهتر شده و ارزیابی ما از احتمال وقوع چنین رویدادی را تحریف میکنند.
پژوهشها همچنین نشان دادهاند که این سوگیری حتی در تصمیمگیریهای حیاتی پزشکی نیز نقش دارد. پزشکانی که اخیراً با موردی نادر از بیماری مواجه شدهاند، احتمال بیشتری دارد که این تشخیص را برای بیماران بعدی با علائم مشابه در نظر بگیرند، حتی اگر توضیحات محتملتر دیگری وجود داشته باشد.
سوگیری دسترسپذیری تأثیرات قابل توجهی بر رفتار سرمایهگذاران و عملکرد بازارهای مالی دارد. طبق پژوهشهای انجام شده توسط دانشکده اقتصاد دانشگاه شیکاگو و مؤسسه فناوری ماساچوست (MIT)، این سوگیری یکی از عوامل اصلی شکلگیری حبابهای مالی و رفتارهای گلهای در بازارهای سرمایه است.
مطالعهای که توسط رابرت شیلر، برنده جایزه نوبل اقتصاد، انجام شده نشان میدهد بازدههای اخیر بازار سهام تأثیر نامتناسبی بر انتظارات سرمایهگذاران از بازدههای آینده دارد. زمانی که بازار اخیراً روند صعودی داشته، سرمایهگذاران احتمال ادامه این روند را بسیار بیشتر از آنچه آمار و تحلیلهای منطقی نشان میدهد، تخمین میزنند. این پدیده که به برونیابی روند معروف است، مستقیماً از سوگیری دسترسپذیری نشأت میگیرد.
پدیده جالب دیگری که محققان مالی رفتاری کشف کردهاند، تأثیر شدیدتر این سوگیری در دوران رکود اقتصادی است. مطالعات نشان میدهد سرمایهگذارانی که بحران مالی سال ۲۰۰۸ را تجربه کردهاند، تا سالها پس از آن، ریسکگریزی بیشتری نسبت به سرمایهگذاران جدید نشان دادهاند. این ترس ماندگار، که اثر اسکار نامیده میشود، میتواند منجر به از دست دادن فرصتهای سرمایهگذاری سودآور شود.
بررسیهای بانک مرکزی اروپا نشان میدهد افرادی که در مناطقی با بیکاری بالا زندگی میکنند، حتی اگر خودشان شغل امنی داشته باشند، احتمال بیکاری خود در آینده را بیش از حد تخمین میزنند و در نتیجه، پسانداز احتیاطی بیشتری انجام میدهند و مصرف کمتری دارند. این رفتار میتواند به کاهش تقاضای کل و تشدید رکود اقتصادی منجر شود.
راهکارهای متخصصان مالی برای مقابله با این سوگیری در سرمایهگذاری شامل این موارد است: اول، پیروی از یک استراتژی سرمایهگذاری مستند و مبتنی بر قواعد مشخص به جای تصمیمگیری احساسی بر اساس وقایع اخیر بازار. دوم، متنوعسازی سبد سرمایهگذاری بین داراییهایی که همبستگی کمی با یکدیگر دارند. سوم، استفاده از تکنیک “میانگینگیری قیمتی دلاری” که طی آن، سرمایهگذار به طور منظم و با مبالغ یکسان، بدون توجه به نوسانات بازار، خرید انجام میدهد و بدین ترتیب اثرات احساسات ناشی از نوسانات اخیر بازار را کاهش میدهد.
آگاهی از این سوگیری برای تحلیلگران و مدیران صندوقهای سرمایهگذاری نیز اهمیت ویژهای دارد. مطالعات نشان میدهد تحلیلگرانی که قادرند این سوگیری را در خود شناسایی و کنترل کنند، پیشبینیهای دقیقتری از روندهای بازار ارائه میدهند و در بلندمدت، بازدههای بالاتری کسب میکنند.
۱۱- سوگیری وضع موجود
در طول زندگی، بارها با موقعیتهایی مواجه میشویم که نیاز به تغییر در آنها کاملاً محسوس است، اما به شکلی غیرمنطقی به حفظ و ادامه روال قبلی گرایش پیدا میکنیم. این تمایل قدرتمند ذهنی که در علوم شناختی با عنوان سوگیری وضع موجود شناخته میشود، سبب میگردد حتی زمانی که شواهد روشنی از منافع تغییر وجود دارد، همچنان وضعیت فعلی را ترجیح دهیم و از ایجاد هرگونه دگرگونی در شرایط موجود خودداری کنیم.
این سوگیری قوی، ریشههای عمیقی در ساختار نورولوژیک و زیستی مغز انسان دارد. مطالعات گسترده در حوزه علوم اعصاب نشان دادهاند که مغز به منظور بهینهسازی مصرف انرژی و کاهش سطح استرس، گرایش ذاتی به حفظ وضع موجود دارد. تغییر و حرکت به سمت شرایط جدید، مستلزم صرف انرژی شناختی قابل توجه، پذیرش ریسکهای ناشناخته و مواجهه با عدم قطعیتهایی است که مغز به صورت طبیعی تمایل دارد از آنها اجتناب کند. پژوهشهای نوروساینس نشان میدهند که فعالیت مغز هنگام تصمیمگیری برای تغییر، به طور معناداری بیشتر از زمانی است که در همان مسیر قبلی حرکت میکنیم.
سوگیری وضع موجود تأثیر شگرفی بر برخی از مهمترین تصمیمگیریهای زندگی ما دارد. پژوهشی که در مجله Journal of Risk and Uncertainty منتشر شده، با بررسی تصمیمات مالی بیش از ۵۰,۰۰۰ خانوار در طول دو دهه، نشان داده است که ۶۸ درصد افراد هرگز برنامه بازنشستگی خود را تغییر نمیدهند، حتی زمانی که شواهد روشنی از ناکارآمدی آن وجود دارد.
این سوگیری در انتخاب شغل نیز به شدت عمل میکند. طبق گزارش موسسه گالوپ، حدود ۷۰ درصد کارمندانی که از شغل خود ناراضی هستند، همچنان به ماندن در همان شغل ادامه میدهند. دلیل جالب توجهی که محققان برای این پدیده ذکر میکنند این است که مغز انسان شیطان شناخته شده را به فرشته ناشناخته ترجیح میدهد. به عبارت دیگر، ماندن در یک وضعیت نامطلوب اما آشنا، برای بسیاری از افراد قابل تحملتر از پذیرش ریسکهای ناشی از تغییر است.
در حوزه روابط عاطفی، تحقیقات دانشگاه استنفورد نشان میدهد زوجهایی که در روابط ناخرسندکننده باقی میمانند، اغلب قربانی سوگیری وضع موجود هستند. آنها نه به خاطر عشق یا تعهد، بلکه به دلیل ترس از تنهایی و عدم اطمینان نسبت به آینده در رابطه میمانند. جالب اینجاست که ۸۳ درصد افرادی که پس از مدتها تردید، نهایتاً تصمیم به پایان دادن به یک رابطه ناسالم گرفتهاند، اظهار داشتهاند که تنها پشیمانیشان این است که این تصمیم را زودتر نگرفتهاند.
نکته قابل تأمل آن است که بسیاری از شرکتهای بزرگ و موفق، از شناخت عمیق خود نسبت به این سوگیری برای طراحی استراتژیهای بازاریابی و حفظ مشتریان بهره میبرند. برای مثال، ارائهدهندگان خدمات اشتراکی مانند شرکتهای بیمه، پلتفرمهای پخش محتوا یا ارائهدهندگان خدمات اینترنتی، معمولاً گزینه تمدید خودکار قرارداد را به عنوان تنظیم پیشفرض در نظر میگیرند. آنها به خوبی آگاهند که اکثریت قریب به اتفاق مشتریان، حتی با وجود افزایش قیمتها یا ظهور گزینههای مطلوبتر در بازار، به سبب سوگیری وضع موجود، همچنان به استفاده از خدمات آنها ادامه خواهند داد. پژوهشها نشان میدهد بیش از ۸۰ درصد مشترکان خدمات آنلاین، حتی پس از افزایش ۱۵ تا ۲۰ درصدی قیمتها، به دلیل همین سوگیری به استفاده از سرویس قبلی ادامه میدهند.
البته سوگیری وضع موجود همواره منفی و مضر نیست. در شرایطی که با کمبود اطلاعات معتبر مواجه هستیم یا ریسکهای بزرگ و غیرقابل پیشبینی در میان است، حفظ وضع موجود میتواند استراتژی محتاطانه و عاقلانهای باشد که از آسیبهای احتمالی جلوگیری میکند. به عبارتی، همانطور که تغییرات بیمورد و شتابزده میتواند زیانبار باشد، اصرار بیش از حد بر حفظ شرایط موجود نیز میتواند به از دست رفتن فرصتها و تحمیل هزینههای فرصت منجر شود. تعادل میان این دو و تصمیمگیری آگاهانه که بر پایه تحلیل دقیق شرایط و نه صرفاً گرایش ذهنی به حفظ وضع موجود باشد، کلید موفقیت در مواجهه با این سوگیری شناختی است.
۱۲- سوگیری خوشبینی بیش از حد
سوگیری خوشبینی بیش از حد، توهمی فریبنده در ذهن بشر است که باعث میشود احتمال رخداد اتفاقات مثبت را برای خودمان بیشتر و احتمال وقوع رویدادهای منفی را کمتر از واقعیت تخمین بزنیم. این سوگیری چنان قدرتمند است که حتی آگاهی از وجود آن نیز لزوماً باعث رهایی از دام آن نمیشود. روانشناسان شناختی این پدیده را توهم فراخوشبینی نیز مینامند، زیرا فراتر از امید معقول، در ما توهمی از برتری و مصونیت ایجاد میکند.
این سوگیری در ساختار نورولوژیک مغز ما ریشه دارد. مطالعات تصویربرداری عصبی نشان دادهاند که هنگام تفکر درباره آینده، بخشی از مغز به نام قشر سینگولیت قدامی فعال میشود. این ناحیه در پردازش اطلاعات خوشایند نقش اساسی دارد و به طور قابل توجهی، اطلاعات منفی را کمتر مورد توجه قرار میدهد. جالب اینجاست که حتی افرادی که خود را کاملاً واقعبین و منطقی میدانند نیز در برابر این سوگیری آسیبپذیر هستند، زیرا این الگوی پردازش اطلاعات در سطحی عمیقتر از آگاهی هشیار رخ میدهد.
آنچه این سوگیری را خطرناک میسازد، تأثیر عمیق آن بر تصمیمات کلیدی زندگی است. در حوزه کسبوکار، کارآفرینان اغلب احتمال موفقیت خود را بسیار بالاتر از آمارهای واقعی میدانند. دادههای اقتصادی نشان میدهند که حدود ۸۰ درصد کسبوکارهای نوپا در پنج سال اول با شکست مواجه میشوند، اما نکته حیرتانگیز اینجاست که نزدیک به ۹۵ درصد بنیانگذاران در زمان شروع کار، اطمینان داشتند که کسبوکار آنها جزو اقلیت موفق خواهد بود.
در زمینه سلامت، خوشبینی غیرواقعی میتواند پیامدهای جبرانناپذیری به همراه داشته باشد. مطالعات گسترده نشان دادهاند که افراد سیگاری، علیرغم آگاهی از خطرات سیگار، به طور متوسط احتمال ابتلای خود به سرطان ریه را ۳۰ درصد کمتر از احتمال واقعی تخمین میزنند. پژوهشگران دانشگاه هاروارد دریافتهاند که حتی پس از تشخیص بیماریهای جدی مانند فشار خون بالا یا دیابت، تنها ۶۰ درصد بیماران به توصیههای پزشکی پایبند میمانند، زیرا بسیاری از آنها معتقدند عوارض جدی این بیماریها برای آنها اتفاق نخواهد افتاد.
سوگیری خوشبینی بیش از حد نقش مهمی در بحرانهای اقتصادی جهانی داشته است. قبل از فروپاشی بازار مسکن آمریکا در سال ۲۰۰۸، اکثر سرمایهگذاران، بانکها و حتی نهادهای نظارتی، احتمال سقوط بازار را ناچیز میپنداشتند. علیرغم هشدارهای کارشناسان اقتصادی مبنی بر ناپایداری این بازار، سرمایهگذاریهای پرخطر همچنان ادامه یافت. این خوشبینی افراطی در نهایت به بحرانی جهانی منجر شد که هزینهای بالغ بر ۲۲ تریلیون دلار بر اقتصاد جهانی تحمیل کرد و میلیونها نفر خانههای خود را از دست دادند.
فاجعه شاتل فضایی چلنجر در سال ۱۹۸۶ یکی از دردناکترین نمونههای تاریخی سوگیری خوشبینی بیش از حد است که به مرگ هفت فضانورد انجامید. این رویداد هنگامی اتفاق افتاد که مدیران ناسا و شرکت سازنده قطعات اورینگ (حلقههای آببندی) با وجود هشدارهای جدی مهندسان، تصمیم به پرتاب در شرایط دمای بسیار پایین گرفتند.
مهندسان شرکت مورتون تیوکول، سازنده موشکهای تقویتکننده جامد شاتل، شب قبل از پرتاب هشدار داده بودند که در دمای زیر ۵۳ درجه فارنهایت، اورینگهای لاستیکی انعطافپذیری خود را از دست میدهند و خطر نشتی و انفجار وجود دارد. با این حال، مدیران ناسا و مدیران ارشد تیوکول، تحت فشار برنامه زمانی و موفقیتهای قبلی، این هشدارها را نادیده گرفتند.
راجر بویسجولی، یکی از مهندسان ارشد تیوکول، در خاطراتش نوشته است: «مدیران ما میگفتند: ما ۲۴ پرواز موفق داشتهایم، چرا فکر میکنید این بار مشکلی پیش خواهد آمد؟» این دقیقاً همان سوگیری خوشبینی بیش از حد است؛ استدلالی که میگوید: تاکنون اتفاق بدی نیفتاده، پس این بار هم نخواهد افتاد.
در روز پرتاب، دمای هوا در کیپ کاناورال به ۳۶ درجه فارنهایت رسیده بود؛ بسیار سردتر از هر پرتاب قبلی. با این حال، مدیران ناسا و تیوکول، با وجود شواهد علمی مستند درباره خطر، تصمیم به ادامه پرتاب گرفتند. آنها به طور غیرواقعبینانهای باور داشتند که «این بار هم مثل دفعات قبل، همه چیز خوب پیش خواهد رفت».
تنها ۷۳ ثانیه پس از پرتاب، دقیقاً همان فاجعهای که مهندسان پیشبینی کرده بودند، رخ داد. اورینگها در دمای پایین سخت شدند و نتوانستند آببندی لازم را انجام دهند. گازهای داغ از محل اتصال نشت کردند و به مخزن سوخت اصلی رسیدند. چلنجر در برابر چشمان میلیونها بیننده تلویزیونی منفجر شد و همه سرنشینان آن جان باختند.
کمیسیون تحقیق ریاست جمهوری، به ریاست فیزیکدان برجسته ریچارد فاینمن، به وضوح این مسئله را مستند کرد. فاینمن در گزارش نهایی نوشت: «مدیریت ناسا بهتدریج با تجربه هر پرواز موفق، خطر را کمتر تخمین میزد، در حالی که از نظر علمی، خطر همچنان ثابت بود». او این پدیده را تخمین خطر وارونه نامید؛ هرچه موفقیتها بیشتر میشدند، برآورد ذهنی از خطر کمتر میشد، بدون اینکه واقعیت علمی تغییر کرده باشد.
دیان فوون، روانشناس شناختی، در تحلیل این فاجعه میگوید: «این یک نمونه کلاسیک از خوشبینی بیش از حد سازمانی است. مدیران ناسا و تیوکول، آنقدر به تواناییهای خود و تاریخچه موفقیتهایشان مطمئن بودند که حتی در مواجهه با دادههای علمی متقن، خطر را بسیار کمتر از واقعیت تخمین زدند».
فاجعه چلنجر یادآوری تلخی است از اینکه حتی سازمانهای علمی پیشرفته مانند ناسا نیز در برابر سوگیری خوشبینی بیش از حد آسیبپذیر هستند. این رویداد نشان داد که چگونه خوشبینی غیرواقعی میتواند منجر به تصمیماتی شود که هزینه آن به قیمت جان انسانها تمام میشود.
۱- شناسایی و تحلیل سوگیری تأییدی
سوگیری تأییدی باعث میشود که ناخودآگاه تمایل داشته باشیم اطلاعاتی را جستجو، تفسیر و به خاطر بسپاریم که با باورها یا فرضیات پیشین همخوانی داشته باشند. در این تمرین فرصت خواهید داشت به صورت عملی سوگیری تأییدی را در رفتار خود مشاهده و تحلیل کنید.
یک باور قوی یا نظر عمیق درباره موضوعی بحثبرانگیز را انتخاب کنید. این موضوع میتواند در حوزههای مختلف مانند سیاست، اقتصاد، محیط زیست، تغذیه، پزشکی، مذهب یا هر موضوع چالشبرانگیز دیگری باشد که نسبت به آن احساس قوی دارید. باور یا نظر خود را به صورت دقیق و روشن بنویسید.
به مدت دقیقاً پانزده دقیقه با استفاده از اینترنت، به جستجوی اطلاعات درباره آن موضوع بپردازید. در حین جستجو، تمام منابعی را که بررسی میکنید، به همراه عنوان یا موضوع آنها یادداشت کنید. این منابع میتواند شامل مقالات علمی، وبلاگها، پستهای شبکههای اجتماعی، ویدیوها، پادکستها و غیره باشد.
نکته مهم: قبل از پایان این جستجوی پانزده دقیقهای، بخش بعدی تمرین را مطالعه نکنید. به عبارت دیگر، ابتدا جستجو را به طور کامل انجام دهید و سپس به مرحله بعدی بروید.
پس از اتمام جستجو، با تأمل عمیق در فرآیند و نتایج آن، به این پرسشهای پاسخ دهید:
۱- آیا بیشتر به دنبال منابعی بودید که باور اولیه شما را تقویت و تأیید میکردند؟ به عبارت دیگر، آیا به طور ناخودآگاه کلیدواژههایی را برای جستجو انتخاب کردید که احتمالاً به نتایج موافق با دیدگاهتان منجر میشود؟
۲- چند منبع مخالف با دیدگاه خود را مرور و ارزیابی کردید؟ آیا وقت یکسانی را صرف بررسی منابع موافق و مخالف کردید؟
۳- هنگام برخورد با اطلاعات مخالف با باورتان، چه احساسی داشتید؟ آیا تمایل داشتید سریعتر از آن منبع رد شوید یا نقاط ضعف آن را برجسته کنید؟
۴- آیا معیارهای متفاوتی برای ارزیابی اعتبار منابع موافق و مخالف با دیدگاهتان داشتید؟ به عنوان مثال، آیا از منابع موافق با کمترین مدرک قانع میشدید، اما برای منابع مخالف، مدارک بسیار قوی طلب میکردید؟
پاسخ به این پرسشها میتواند روشن کند که تا چه حد تفکر شما تحت تأثیر سوگیری تأییدی قرار میگیرد و به شما کمک میکند تا در آینده، جستجوهای متعادلتری انجام دهید.
۲- آزمایش سوگیری لنگر انداختن
سوگیری لنگر انداختن باعث میشود که به اولین اطلاعاتی که دریافت کردهایم، بیش از حد تکیه کنیم. این تمرین به شما کمک میکند تا تأثیر قدرتمند لنگر انداختن را به صورت عملی مشاهده کنید و درک بهتری از چگونگی شکلگیری قضاوتها و تصمیمگیریهای اقتصادی خود به دست آورید.
برای این تمرین به دو همکار نیاز دارید. یک کالای نسبتاً گرانقیمت مانند لپتاپ، تلویزیون، تلفن همراه هوشمند، دوربین عکاسی حرفهای یا حتی یک اتومبیل انتخاب کنید. به صورت جداگانه با هر یک از شرکتکنندگان صحبت کنید تا پاسخ یکی بر دیگری تأثیر نگذارد. از فرد اول بپرسید: «آیا فکر میکنید این محصول بیش از ۲۰ میلیون تومان قیمت دارد؟» و از فرد دوم بپرسید: «آیا فکر میکنید این محصول بیش از ۵ میلیون تومان قیمت دارد؟»
پس از طرح این سؤال اولیه، از هر دو نفر بخواهید تا تخمین دقیقی از قیمت واقعی محصول ارائه دهند. پاسخهای آنها را بدون اینکه به یکدیگر اطلاع دهند، یادداشت کنید.
پس از جمعآوری پاسخها، به دقت آنها را بررسی کنید:
۱- آیا تخمین فردی که با عدد بالاتر (۲۰ میلیون تومان) مواجه شده بود، به طور معناداری بیشتر از تخمین فرد دیگر است؟
۲- چه میزان اختلاف بین دو تخمین وجود دارد و این اختلاف تا چه حد میتواند ناشی از لنگر اولیه باشد؟
۳- آیا شرکتکنندگان خود متوجه تأثیر سؤال اولیه بر تخمین نهاییشان بودند؟
۴- علاوه بر لنگر اولیه، چه عوامل دیگری ممکن است بر تخمین قیمت تأثیر گذاشته باشند؟ (مانند تجربه قبلی، دانش تخصصی، تبلیغات اخیر و غیره)
۳- تمرین برای تفکیک آپوفنیا از روابط معنادار
آپوفنیا به گرایش ذهن انسان برای یافتن ارتباطات و الگوها در دادههای تصادفی اشاره دارد. این تمرین به شما کمک میکند تا با روشی عملی، تمایل ذهن برای یافتن الگوهای کاذب را تجربه کنید و بین روابط واقعی و تصادفی تمایز قائل شوید.
ابتدا یک دفترچه یادداشت تهیه کنید و یا از یک اپلیکیشن یادداشتبرداری در تلفن همراه یا رایانه خود استفاده کنید. سپس یکی از موارد زیر را برای ثبت و پیگیری روزانه (به مدت یک هفته) انتخاب نمایید:
دمای هوا در ساعات مشخصی از روز (مثلاً هر سه ساعت یکبار)
تغییرات قیمت یک سهام خاص در بازار بورس
شماره اتوبوسها یا تاکسیهایی که در مسیر روزانه خود میبینید
آخرین رقم پلاک خودروهای پارک شده در محله یا خیابان محل زندگی یا کار
نتایج یک رویداد ورزشی مانند تعداد گلها در مسابقات فوتبال
مدت زمان خواب شبانه خود
در طول این هفته، به صورت منظم و دقیق، اطلاعات مربوط به موضوع انتخابی خود را ثبت کنید. در کنار ثبت دادهها، به ذهن خود اجازه دهید تا آزادانه به جستجوی الگوها و روابط در این اعداد بپردازد. هر الگو یا ارتباطی که به نظرتان میرسد، حتی اگر غیرمنطقی به نظر میآید، در دفترچه یادداشت کنید. الگوها ممکن است چنین مواردی باشند:
هر زمان که دما از ۲۴ درجه بالاتر میرود، روز بعد حتماً کاهش مییابد.
اعداد زوج بیشتر از اعداد فرد تکرار میشوند.
پس از هر سه روز افزایش قیمت سهام، یک روز کاهش رخ میدهد.
در روزهایی که خواب کمتر از ۶ ساعت دارم، مصرف انرژیام بیشتر است.
پس از پایان هفته، با الگوهایی که یافتهاید، رویدادهای روز یا هفته بعد را پیشبینی کنید. این پیشبینیها باید دقیق، مشخص و قابل اندازهگیری باشند. به عنوان مثال:
فردا بین ساعت ۲ تا ۴ بعدازظهر، دما حداقل ۳ درجه کاهش خواهد یافت.
در بازی فوتبال فردا، تعداد گلها زوج خواهد بود.
قیمت سهام شرکت در روز دوشنبه حداقل ۲ درصد افزایش خواهد یافت.
این پیشبینیها را به طور دقیق یادداشت کنید و منتظر بمانید تا زمان مورد نظر فرا برسد. نتایج واقعی را ثبت کرده و با پیشبینیهای خود مقایسه کنید. پس از مقایسه نتایج واقعی با پیشبینیها، به پرسشهای زیر پاسخ دهید:
۱- چند درصد از پیشبینیها درست بود؟ آیا این میزان از صحت، بیشتر از مقداری بود که با شانس و تصادف قابل دستیابی است؟
۲- آیا الگوهایی که کشف کرده بودید، واقعاً قدرت پیشبینیکنندگی داشتند یا صرفاً تفسیرهای ذهنی شما از دادههای تصادفی بودند؟
۳- در کدام نوع دادهها (مثلاً دما، قیمت سهام، و غیره) تشخیص الگوهای واقعی دشوارتر بود؟ چرا؟
۴- آیا متوجه شدید که در بعضی موارد، با وجود شکست الگو در پیشبینی نتایج آینده، همچنان تمایل دارید به صحت آن باور داشته باشید؟ چرا چنین اتفاقی میافتد؟
۵. چگونه میتوانید بین الگوهای واقعی (که قدرت پیشبینی دارند) و الگوهای کاذب (که ناشی از آپوفنیا هستند) تمایز قائل شوید؟
۴- تمرین برای کاهش سوگیری خودمحوری
سوگیری خودمحوری سبب میشود تمایل داشته باشیم رفتار دیگران را به ویژگیهای شخصیتی و درونی آنها، اما رفتار خودمان را به شرایط و موقعیتهای بیرونی ارتباط دهیم.
به یک موقعیت اخیر از زندگی خود فکر کنید که در آن از رفتار شخص دیگری دلخور، ناراحت یا عصبانی شدهاید. این موقعیت میتواند شامل مواردی مانند: لغو یک قرار ملاقات توسط یک دوست، بیپاسخ ماندن ایمیل یا پیام شما از طرف همکار یا آشنا، بیتوجهی یا نادیده گرفته شدن در یک گفتگو یا جمع، انجام ندادن کاری که از کسی درخواست کرده بودید، دریافت انتقاد یا بازخورد منفی غیرمنتظره باشد.
موقعیت انتخابی خود را به طور مختصر یادداشت کنید و سعی کنید جزئیات آنچه اتفاق افتاده را به یاد آورید. در این مرحله، تنها به توصیف عینی رویداد بپردازید و از قضاوت یا نتیجهگیری خودداری کنید.
سپس یک برگه کاغذ را به دو قسمت مساوی تقسیم کنید. در بالای سمت راست «تفسیر بر اساس شخصیت» و در بالای سمت چپ «تفسیر بر اساس موقعیت» بنویسید.
در ستون سمت راست، تمامی تفسیرهایی که در لحظه حادثه یا پس از آن درباره شخصیت فرد مقابل داشتهاید را یادداشت کنید. این تفسیرها معمولاً به ویژگیهای پایدار و درونی فرد اشاره دارند، مانند: «او آدم بیملاحظهای است»، «او به من اهمیت نمیدهد»، «او خودخواه است و تنها به منافع خودش فکر میکند»، «او آدم غیرقابل اعتمادی است» و «او به قول و قرارهایش پایبند نیست».
در ستون سمت چپ، تلاش کنید خود را در موقعیت فرد مقابل قرار دهید و دلایل احتمالی یا شرایط محیطی و بیرونی که ممکن است باعث رفتار او شده باشند را یادداشت کنید. به عنوان مثال: «شاید گرفتار کار فوری و مهمی شده که نتوانسته پاسخ دهد»، «ممکن است با مشکل شخصی یا خانوادگی مواجه بوده که من از آن بیاطلاعم»، «احتمالاً پیام من را ندیده یا فراموش کرده است»، «شاید تحت فشار روانی یا استرس زیادی بوده که نتوانسته تمرکز کافی داشته باشد» یا «ممکن است با یک موقعیت اضطراری مواجه شده باشد».
پس از تکمیل هر دو ستون، آنها مقایسه کنید و به پرسشهای زیر پاسخ دهید:
۱- آیا واکنش و قضاوت اولیه شما بیشتر متمایل به ستون «شخصیت» بود یا «موقعیت»؟
۲- کدام یک از توضیحات ستون «موقعیت» واقعبینانهتر و منطقیتر به نظر میرسند؟
۳- اگر شما در موقعیت مشابهی رفتار مشابهی از خود نشان میدادید، آیا تمایل داشتید آن را به شخصیت خود نسبت دهید یا به شرایط و عوامل محیطی؟
۴- آیا میتوانید با فرد مقابل تماس بگیرید تا بفهمید چه عواملی واقعاً در رفتار او نقش داشتهاند؟ (البته این مرحله اختیاری است و به شرایط و نوع رابطه شما با آن فرد بستگی دارد.)
۵- آیا تفکر درباره توضیحات موقعیتی، دیدگاهتان نسبت به آن فرد یا رفتارش را تغییر داده است؟
۵- تمرین برای شناسایی و غلبه بر اثر باندواگن
اثر باندواگن یا همرنگی با جماعت باعث میشود از گروهها و اکثریت پیروی کنیم، حتی اگر این پیروی با قضاوت و ترجیحات شخصیمان در تعارض باشد. این تمرین به شما کمک میکند تا اثر باندواگن را در زندگی روزمره خود شناسایی کنید و میزان تأثیرپذیری خود از نظرات و رفتارهای دیگران را دریابید.
یک دفترچه یادداشت یا اپلیکیشن یادداشتبرداری در تلفن همراه خود آماده کنید. این دفترچه را به مدت یک هفته کامل همراه داشته باشید. در طول هفته، هر تصمیمی که میگیرید، از موارد به ظاهر پیش پا افتاده (مانند انتخاب غذا در رستوران، انتخاب فیلم برای تماشا، خرید یک محصول یا لباس، انتخاب مسیر برای رفتن به محل کار) تا تصمیمهای مهمتر (مانند شرکت در یک دوره آموزشی یا پذیرفتن یک دعوت) را ثبت کنید.
برای هر تصمیم، این اطلاعات را یادداشت کنید: تاریخ و زمان تصمیمگیری، موقعیت و محیط (تنها بودید یا در جمع؟ چه کسانی حضور داشتند؟)، ماهیت تصمیم (چه چیزی را انتخاب کردید؟)، گزینههای موجود (چه انتخابهای دیگری داشتید؟)
همچنین برای هر تصمیم ثبتشده، از خود بپرسید و پاسخ را یادداشت کنید:
۱- آیا قبل از تصمیمگیری، نظر دیگران را جویا شدم؟
۲- آیا متوجه شدم که دیگران چه انتخابی کردهاند و این آگاهی در تصمیم من تأثیر داشت؟
۳- آیا به خاطر اینکه میخواستم با گروه همرنگ شوم یا از انتقاد دیگران اجتناب کنم، گزینهای را انتخاب کردم؟
۴- میزان تأثیر دیگران بر این تصمیم را در مقیاس ۱ تا ۱۰ چگونه ارزیابی میکنم؟ (۱: بدون تأثیر، ۱۰: کاملاً تحت تأثیر)
اکنون برای هر تصمیم، این سؤال را بپرسید و پاسخ را یادداشت کنید: اگر کاملاً تنها بودم و هیچ فشار اجتماعی یا تأثیری از سوی دیگران وجود نداشت، آیا باز هم همین انتخاب را میکردم؟ در صورت پاسخ منفی، بنویسید:
۱- احتمالاً چه انتخاب متفاوتی داشتم؟
۲- چرا فکر میکنم آن انتخاب با ترجیحات واقعی من سازگارتر بود؟
۳- چه عواملی باعث شد تا ترجیح واقعی خود را نادیده بگیرم؟
در پایان هفته، همه یادداشتهای را مرور کنید و به دنبال الگوهای تکرارشونده باشید:
۱- در کدام تصمیمها بیشتر تحت تأثیر دیگران قرار میگیرید؟
۲- چه افرادی بیشترین تأثیر را بر تصمیمات شما دارند؟
۳- آیا در محیطهای خاصی (مثلاً محل کار، جمع دوستان، خانواده) بیشتر تمایل به همرنگی دارید؟
آیا موضوعات خاصی هست که در آنها بیشتر مستعد پیروی از گروه هستید؟ (مثلاً مد، فناوری، سیاست، سرگرمی)
۶- بررسی اثر دانینگ کروگر در تخمین قابلیتها
اثر دانینگ-کروگر باعث میشود افراد تمایل داشته باشند مهارتهای خود را بیشتر یا کمتر از واقعیت برآورد کنند.این تمرین به شما کمک میکند تا با مقایسه خودارزیابی و ارزیابی واقعی، به درک عمیقتری از این سوگیری دست یابید.
ک مهارت را انتخاب کنید که فکر میکنید در آن نسبتاً خوب هستید. این میتواند هر چیزی باشد: آشپزی، عکاسی، نواختن ساز موسیقی، صحبت به زبان خارجی، برنامهنویسی، یک ورزش خاص، نقاشی، یا هر مهارت دیگری که تجربهای در آن دارید. سعی کنید مهارتی را انتخاب کنید که بتوان آن را به شکلی عینی ارزیابی کرد.
پس از انتخاب مهارت، قبل از هرگونه آزمون یا ارزیابی بیرونی، به خود نمرهای از ۱ تا ۱۰ بدهید که نشاندهنده سطح تبحر شما در این مهارت است. در این مقیاس، ۱ به معنای مبتدی کامل و ۱۰ به معنای استاد خبره است. این نمره را یادداشت کنید. همچنین، دلایل خود برای این نمرهدهی را نیز بنویسید. چه تجربیات، آموزشها یا بازخوردهایی در گذشته داشتهاید که شما را به این ارزیابی از خود رسانده است؟
در مرحله بعدی، باید از توانایی خود در این مهارت یک ارزیابی واقعی به دست آورید. برای این کار چند راه وجود دارد:
میتوانید یک آزمون استاندارد در آن زمینه پیدا کنید. برای مثال، اگر مهارت شما یک زبان خارجی است، آزمونهای استاندارد زبان وجود دارد؛ یا اگر برنامهنویسی است، سایتهای مختلفی آزمونهای عملی ارائه میدهند. در صورت امکان، آزمونی را انتخاب کنید که سطوح مختلف مهارت را بسنجد.
میتوانید از یک متخصص شناختهشده در آن حوزه بخواهید عملکرد شما را ارزیابی کند. مثلاً اگر مهارت شما آشپزی است، میتوانید از یک سرآشپز یا مدرس آشپزی بخواهید غذای شما را امتحان کند و بازخورد بدهد. یا اگر مهارت شما عکاسی است، از یک عکاس حرفهای بخواهید پورتفولیوی شما را بررسی کند.
میتوانید در یک کلاس یا کارگاه آموزشی پیشرفته در آن زمینه شرکت کنید و ببینید آیا میتوانید به راحتی با مطالب پیش بروید یا خیر. بازخورد مدرس در این شرایط میتواند بسیار ارزشمند باشد.
میتوانید خود را در موقعیتی قرار دهید که مهارتتان به چالش کشیده شود. مثلاً اگر فکر میکنید در تنیس خوب هستید، با بازیکنان مختلف در سطوح متفاوت بازی کنید و نتایج را ثبت کنید.
پس از دریافت این ارزیابی بیرونی، نتایج را با ارزیابی اولیه خود مقایسه کنید. به طور دقیق یادداشت کنید که آیا ارزیابی بیرونی بالاتر، پایینتر یا مطابق با ارزیابی شخصی شما بود. در صورت وجود تفاوت قابل توجه، عمیقاً به این پرسشها فکر کنید:
۱- آیا در ابتدا توانایی خود را بیشبرآورد کرده بودید؟ چرا؟ آیا به دلیل محدود بودن دانشتان درباره عمق و پیچیدگی آن مهارت بود؟
۲- آیا در ابتدا توانایی خود را کمتر از حد واقعی ارزیابی کرده بودید؟ آیا این به دلیل اضطراب، فروتنی یا عدم اطمینان به خود بود؟
۳- آیا قبلاً بازخورد دقیق و صادقانهای درباره این مهارت دریافت کرده بودید یا بیشتر در محیطی بودهاید که بازخورد واقعی کمی دریافت کردهاید؟
۷- تمرین برای تفکیک فرایند تصمیمگیری از پیامدهای آن
سوگیری نتیجهگیری باعث میشود کیفیت یک تصمیم را صرفاً بر اساس نتیجه آن ارزیابی میکنیم، نه بر اساس فرآیند تصمیمگیری.
یک تصمیم مهم اخیر خود را که نتیجه نامطلوبی داشته، به یاد آورید و یادداشت کنید. این میتواند یک تصمیم شغلی، مالی، تحصیلی، شخصی یا هر زمینه دیگری باشد.
فرآیند تصمیمگیری خود را به طور دقیق توصیف کنید: چه اطلاعاتی در آن زمان داشتید؟ چه گزینههایی را بررسی کردید؟ چگونه این گزینهها را ارزیابی کردید؟ چه محدودیتهای زمانی یا منابعی داشتید؟ آیا از مشورت دیگران استفاده کردید؟
بعد از پاسخ به سوالات بالا، به این پرسشهای کلیدی پاسخ دهید:
۱- اگر همان اطلاعات را داشتید و به زمان تصمیمگیری بازمیگشتید، آیا دوباره همان تصمیم را میگرفتید؟
۲- آیا این تصمیم را “بد” میدانید فقط به خاطر نتیجهاش، یا فرآیند تصمیمگیری واقعاً نادرست بود؟
۳- چه عوامل غیرقابل پیشبینی یا خارج از کنترل شما بر نتیجه تأثیر گذاشتند؟
۴- آیا شانس یا عوامل تصادفی نقش مهمی در شکست این تصمیم داشتند؟
اکنون فارغ از پیامدهای تصمیم، کیفیت آن تصمیم را با پاسخ به سوالات زیر ارزیابی کنید:
۱- آیا همه اطلاعات موجود و قابل دسترس را جمعآوری کردید؟
۲- آیا روشهای منطقی برای ارزیابی گزینهها استفاده کردید؟
۳- آیا سوگیریهای شناختی در تصمیم شما تأثیر داشتند؟
۴- آیا زمان کافی برای تفکر و بررسی صرف کردید؟
در پایان به یک تصمیم دیگر فکر کنید که فرآیند تصمیمگیری ضعیفی داشت اما به طور اتفاقی به نتیجه خوبی منتهی شد. آیا این تصمیم را “خوب” میدانید فقط به خاطر نتیجهاش؟
۸- تمرین کاهش سوگیری هزینههای غیرقابل بازگشت
سوگیری هزینههای غرقشده یا سانک کاست باعث میشود به دلیل منابعی که قبلاً صرف کردهایم، به اموری ادامه میدهیم که دیگر سودمند نیستند. این تمرین میکند تا با تفکیک هزینههای غرقشده از منافع آینده، تصمیمهای عقلانیتری بگیرید و از هدر رفتن بیشتر منابع ارزشمندتان جلوگیری کنید.
پروژه، فعالیت یا حتی رابطهای را که در حال حاضر وقت، انرژی یا منابع مالی قابل توجهی صرف آن میکنید انتخاب نمایید. این میتواند شغل فعلیتان، یک کسب و کار جانبی، یک دوره آموزشی، یک رابطه شخصی، یک ماشین قدیمی که مرتب تعمیر میکنید، یا هر چیزی باشد که منابع شما را مصرف میکند.
تمام منابعی که تاکنون صرف این موضوع کردهاید را به طور دقیق و با جزئیات یادداشت کنید:
زمان: چند ساعت، روز، ماه یا سال صرف این پروژه کردهاید؟
پول: چه میزان سرمایهگذاری مستقیم و غیرمستقیم (هزینههای جانبی مانند سفر، ابزار، آموزش) داشتهاید؟
انرژی روانی و جسمی: چه میزان تلاش ذهنی و فیزیکی صرف کردهاید؟ آیا استرس و فشار روانی قابل توجهی را متحمل شدهاید؟
فرصتهای از دست رفته: چه فرصتهای دیگری را به دلیل تمرکز بر این پروژه از دست دادهاید؟
سرمایه اجتماعی: آیا روابط، شبکهها یا اعتبار اجتماعی خود را درگیر این پروژه کردهاید؟
پس از تکمیل این فهرست، در کنار آن با حروف درشت بنویسید: “این هزینهها دیگر قابل بازگشت نیستند.” چند لحظه به معنای عمیق این جمله فکر کنید. این منابع، فارغ از تصمیم شما برای ادامه یا توقف موضوع، دیگر بازنخواهند گشت.
اکنون از خود بپرسید: «اگر امروز از صفر شروع میکردم، بدون در نظر گرفتن تمام آنچه تاکنون هزینه کردهام، آیا باز هم این پروژه را انتخاب میکردم؟»
برای پاسخ دقیق به این پرسش، منافع آینده احتمالی این پروژه را به تفکیک فهرست کنید:
منافع مالی: آیا این پروژه در آینده سود مالی قابل توجهی خواهد داشت؟
رضایت شخصی: آیا ادامه این پروژه به شما احساس رضایت یا دستاورد میدهد؟
توسعه مهارتها: آیا مهارتهای ارزشمندی را توسعه میدهید که در آینده مفید خواهند بود؟
فرصتهای آینده: آیا ادامه این پروژه درهای جدیدی به روی شما میگشاید؟
تأثیر بر دیگران: آیا این پروژه برای دیگران سودمند است یا تأثیر مثبتی بر جامعه دارد؟
با توجه به پاسخهای خود، دلایل منطقی برای ادامه یا رها کردن پروژه را بنویسید. نکته کلیدی این است که تنها بر منافع آینده و شرایط کنونی تمرکز کنید، نه بر آنچه در گذشته هزینه کردهاید.
از خود بپرسید: آیا منابعی که از این لحظه به بعد صرف خواهم کرد، ارزش منافع آتی را دارند؟
در این ارزیابی، علاوه بر منطق، به احساسات و ارزشهای شخصی خود نیز توجه کنید. گاهی پروژهها ارزشهای غیرمادی دارند که صرفاً با معیارهای اقتصادی قابل سنجش نیستند.
۹- تمرین برای بررسی سوگیری هالهای
سوگیری هالهای سبب میشود یک ویژگی مثبت (یا منفی) برجسته، ارزیابی ما را از تمام جنبههای دیگر تحت تأثیر قرار دهد. این تمرین به شما کمک میکند تا به صورت عملی، قدرت سوگیری هالهای را در قضاوتهای اجتماعی و حرفهای مشاهده کنید و نسبت به آن آگاهی بیشتری به دست آورید.
ابتدا دو رزومه فرضی تهیه کنید. سعی کنید این رزومهها را برای یک موقعیت شغلی مشخص مانند مدیر پروژه، مهندس نرمافزار، حسابدار یا هر شغل دیگری که با آن آشنایی دارید، طراحی کنید. هر دو رزومه باید از نظر سطح تحصیلات، سابقه کاری، مهارتهای تخصصی و دستاوردها تقریباً یکسان باشند. مشخصات اولیه مانند سن، جنسیت و موقعیت جغرافیایی را نیز مشابه در نظر بگیرید. نامهای خنثی انتخاب کنید که احتمال سوگیریهای دیگر را کاهش دهد.
حالا تفاوت اصلی را ایجاد کنید. برای یکی از رزومهها، یک «ویژگی برجسته» اضافه کنید. این ویژگی میتواند تحصیل در یک دانشگاه بسیار معتبر مانند هاروارد، استنفورد یا دانشگاه صنعتی شریف باشد. یا میتوانید یک جایزه یا دستاورد چشمگیر در صنعت مربوطه، همکاری با یک شرکت بزرگ و معتبر، یا یک مقاله علمی منتشر شده در یک ژورنال معتبر به آن اضافه کنید. مطمئن شوید این ویژگی برجسته به اندازه کافی نمایان است، اما سایر بخشهای رزومه همچنان مشابه باقی بمانند.
برای اینکه آزمایش دقیقتر باشد، در رزومه دوم نیز یک دستاورد قرار دهید، اما نه به اندازه رزومه اول چشمگیر. مثلاً اگر در رزومه اول تحصیل در هاروارد را قرار دادهاید، در رزومه دوم یک دانشگاه خوب اما کمتر شناخته شده بگذارید.
گروهی متشکل از ۵ تا ۱۰ نفر از دوستان، همکاران یا اعضای خانواده خود را با تنوع سنی و تحصیلی انتخاب کنید. از آنها بخواهید هر دو رزومه را ارزیابی کرده و به هر کاندیدا در چند معیار مختلف، نمرهای بین ۱ تا ۱۰ بدهند. معیارها میتوانند موارد زیر باشند:
صلاحیت کلی برای موقعیت شغلی
هوش و تواناییهای شناختی
مهارتهای ارتباطی و کار تیمی
قابلیت اعتماد و مسئولیتپذیری
از شرکتکنندگان بخواهید توضیح مختصری درباره دلایل نمرهدهی خود ارائه دهند. این توضیحات اطلاعات ارزشمندی درباره تأثیر سوگیری هالهای فراهم میکند و به شما کمک میکند الگوهای پنهان در استدلالهای آنها را شناسایی کنید.
پس از جمعآوری تمام ارزیابیها، به تحلیل نتایج بپردازید. میانگین نمرات هر رزومه را در هر مقیاس محاسبه کنید و تفاوت نمرات بین دو رزومه را در هر مقیاس بررسی نمایید. به این نکته توجه کنید که آیا رزومهای با “ویژگی برجسته” در تمام مقیاسها، حتی مقیاسهایی که ارتباط مستقیمی با آن ویژگی ندارند، نمرات بالاتری کسب کرده است یا خیر. این الگو میتواند نشاندهنده قدرت سوگیری هالهای باشد.
یک نشست گروهی با شرکتکنندگان برگزار کنید و درباره نتایج صحبت کنید:
۱- آیا از تأثیر آن ویژگی برجسته بر قضاوتهای کلی خود آگاه بودند؟
۲- توضیح دهند چرا فکر میکنند این اتفاق افتاده است.
۳- آیا در زندگی حرفهای یا شخصی خود، موارد مشابه دیگری از این سوگیری را تجربه کردهاند؟
۱۰- تمرین برای بررسی تأثیر سوگیری در دسترس پذیری
سوگیری در دسترسپذیری سبب میشود که احتمال وقوع رویدادها را نه بر اساس آمار واقعی، بلکه بر مبنای اینکه چقدر راحت مصادیقی از آن رویداد به ذهنمان میرسد، برآورد میکنیم. این تمرین کمک میکند تا فاصله بین تخمینهای ذهنی و واقعیتهای آماری را درک کنید.
بدون مراجعه به اینترنت یا هر منبع اطلاعاتی دیگر، به این دو پرسش پاسخ دهید:
۱- به نظر شما سالانه چند نفر در ایران بر اثر تصادفات رانندگی جان خود را از دست میدهند؟
۲- سالانه چند نفر در ایران بر اثر سوانح هوایی (سقوط هواپیما) فوت میکنند؟
تخمینهای خود را با صداقت کامل یادداشت کنید، حتی اگر احساس میکنید ممکن است کاملاً نادرست باشند.
پس از ثبت تخمینها، به عمق ذهن خود مراجعه کنید و دلایل این برآوردها را بنویسید:
۱- چه تصاویر ذهنی، اخبار یا روایتهایی باعث شد به این اعداد برسید؟
۲- آیا تجربه شخصی، اخبار اخیر، فیلمها یا داستانهای شنیده شده از دوستان در این تخمینها نقش داشتهاند؟
۳- چقدر به صحت تخمینهای خود اطمینان دارید؟
چند منبع خبری معتبر را انتخاب کرده و در آرشیو یک سال گذشته آنها جستجو کنید:
۱- چه میزان از اخبار به تصادفات رانندگی اختصاص داشته است؟
۲- چه میزان به سوانح هوایی پرداخته شده است؟
۳- نحوه پوشش این رویدادها چگونه بوده است؟
به این نکته توجه کنید: آیا یک سانحه هوایی منفرد با تعداد قربانیان محدود، پوشش خبری بیشتری نسبت به صدها تصادف روزانه با مجموع قربانیان بیشتر دریافت میکند؟
ارتباط بین پوشش رسانهای و تخمینهای اولیه خود را تحلیل کنید:
۱- آیا متوجه شدید که رویدادهای با پوشش رسانهای گستردهتر (مانند سوانح هوایی) را محتملتر و خطرناکتر از رویدادهای معمولی اما در واقع مرگبارتر (مانند تصادفات رانندگی) تخمین زدهاید؟
۲- این تورش چگونه میتواند بر تصمیمگیریهای روزمره شما تأثیر بگذارد؟
این تمرین را میتوانید به سایر حوزههای زندگی تعمیم دهید:
۱- آیا از برخی بیماریهایی که پوشش رسانهای بیشتری دارند (مانند برخی سرطانها) بیشتر میترسید، در حالی که خطرات شایعتر اما کمتر مطرح شده (مانند بیماریهای قلبی-عروقی) را کمتر جدی میگیرید؟
۲- آیا در سرمایهگذاری مالی، تحت تأثیر موفقیتها یا شکستهای اخیر و برجسته قرار میگیرید، بدون توجه به روندهای بلندمدت و آمار واقعی؟
۳- آیا در ارزیابی امنیت مکانها، بیشتر متأثر از اخبار حوادث هستید تا آمار واقعی جرم و جنایت؟
۱۱- تمرین برای غلبه بر مقاومت بیمورد در برابر تغییر
سوگیری وضع موجود یکی از قدرتمندترین سوگیریهای ذهنی است که سبب میشود ترجیح دهیم شرایط فعلی را حفظ کرده و در برابر تغییر مقاومت نشان دهیم، حتی زمانی که تغییر میتواند منافع بیشتری نسبت به ادامه وضعیت کنونی داشته باشد. این تمرین به شما کمک میکند تا الگوهای سوگیری وضع موجود را در زندگی خود شناسایی کنید و با آگاهی بیشتر، تصمیمهای بهتری برای آینده خود بگیرید.
چند دقیقه به چند سال گذشته فکر کنید و موقعیتهایی را به یاد آورید که در آنها فرصت تغییر یا تصمیمگیری مهمی داشتید، اما نهایتاً همه چیز را به همان شکل قبلی ادامه دادید. این موقعیتها میتوانند شامل: فرصت تغییر شغل یا موقعیت کاری، تصمیم برای تغییر محل زندگی، آغاز یک عادت جدید سلامتمحور (ورزش منظم، تغییر رژیم غذایی)، یادگیری مهارت جدید، تغییر در روابط شخصی و تغییر سبک زندگی باشند.
هر یک از این موارد را با جزئیات یادداشت کنید: چه تغییری میتوانستید ایجاد کنید؟ چه زمانی به این تغییر فکر کردید؟ چه دلایلی برای عدم تغییر داشتید؟ سعی کنید تمام دلایلی که در آن زمان برای حفظ وضع موجود به ذهنتان رسیده را به یاد بیاورید و یادداشت کنید.
هر یک از دلایلی که برای عدم تغییر ذکر کردهاید را با دقت بیشتری بررسی کنید. در کنار هر دلیل، مشخص کنید که آیا این دلیل بیشتر مربوط به کدام یک از این موارد است: ترس از تغییر یا ناشناختهها، خودداری از زحمت و تلاش بیشتر، فقدان اطلاعات، فشارهای دیگران، یا شاید هم واقعاً حفظ وضعیت موجود مزایای قابل دفاعی داشته است.
اکنون به هر یک از تصمیمها نگاه کنید و بررسی کنید که اگر دلایل مربوط به ترس از تغییر، اجتناب از تلاش یا احساس تعهد به گذشته را کنار میگذاشتید، آیا باز همان تصمیم را میگرفتید؟
برای هر تصمیم به این سؤالات پاسخ دهید:
۱- آیا بیشتر دلایل من برای حفظ وضع موجود، احساسی و غیرمنطقی بود یا منطقی و مبتنی بر واقعیت؟
۲- اگر یک دوست در موقعیت مشابه از من مشورت میخواست، چه توصیهای به او میکردم؟
۳- آیا اکنون که از آن تصمیم فاصله گرفتهام، هنوز همان دلایل را منطقی میدانم؟
۴- اگر به گذشته برمیگشتم، همان تصمیم را میگرفتم یا متفاوت عمل میکردم؟
۱۲- تمرین برای کاهش سوگیری خوشبینی در برآوردها
سوگیری خوشبینی باعث میشود که احتمال موفقیت خود را بیشتر از حد و احتمال شکست را کمتر از آنچه که واقعیت دارد، ارزیابی کنیم. این تمرین به درک اثرات سوگیری خوشبینی و چگونگی کاهش آنها کمک میکند.
یک پروژه در دست اقدام یا در حال برنامهریزی را انتخاب کنید. این میتواند پروژهای کاری مانند تدوین گزارش سالانه، طراحی محصول جدید یا راهاندازی وبسایت باشد؛ یا پروژهای شخصی مانند نوشتن کتاب، بازسازی خانه یا یادگیری مهارت جدید. مهم است که پروژهای را انتخاب کنید که برای شما اهمیت داشته و نیازمند برنامهریزی باشد.
پس از انتخاب پروژه با دقت به تخمین زمان و هزینههای مورد نیاز بپردازید. این برآورد اولیه را بر اساس تجربه، دانش و شهود خود انجام دهید. برای مثال، مشخص کنید که تکمیل کل پروژه چقدر طول میکشد، هر مرحله چه مدت زمانی نیاز دارد، و چه هزینههایی (مادی یا غیرمادی) بر آن مترتب است. این تخمینها را با جزئیات یادداشت کنید.
در قدم بعدی، به سراغ تجربیات گذشته بروید. پروژههای مشابهی که قبلاً انجام دادهاید را به خاطر آورید. دقیقاً چقدر طول کشیدند؟ چقدر هزینه داشتند؟ آیا طبق برنامه پیش رفتند یا با تأخیر و افزایش هزینه مواجه شدند؟ اگر خودتان تجربه مشابهی ندارید، از دوستان، همکاران یا منابع اطلاعاتی معتبر کمک بگیرید. مثلاً اگر قصد بازسازی آشپزخانه را دارید، با افرادی که اخیراً این کار را انجام دادهاند صحبت کنید یا اگر در حال برنامهریزی برای نوشتن پایاننامه هستید، از دانشجویان سالهای بالاتر درباره زمان واقعی صرف شده بپرسید.
تمام این اطلاعات را جمعآوری کرده و کنار برآوردهای اولیه خود یادداشت کنید. احتمالاً متوجه خواهید شد که زمان و هزینه واقعی در پروژههای مشابه قبلی، بیشتر از آن چیزی بوده که در ابتدا تخمین زده شده است.
اکنون تمام عواملی که ممکن است روند پروژه شما را با چالش مواجه کنند، فهرست نمایید. سعی کنید خلاقانه و جامع فکر کنید:
مشکلات فنی که ممکن است رخ دهد
تغییرات احتمالی در شرایط محیطی یا بازار
بیماری یا مشکلات شخصی که ممکن است پیش بیاید
تغییرات احتمالی در اولویتها یا نیازهای شما
تأخیر از سوی افراد یا سازمانهای دیگر
محدودیتهای منابع یا تجهیزات
نیاز به یادگیری مهارتهای جدید در حین کار
در آخرین مرحله، بازگردید و تخمینهای اولیه خود را بازنگری کنید. با توجه به تجربیات گذشته و عوامل غیرمنتظره شناسایی شده، برآوردهای خود را اصلاح نمایید.
شما درس 4 از مجموعه روانشناسی تصمیمگیری را مطالعه کردهاید. درسهای این مجموعه به ترتیب عبارتند از:
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.