شما در حال خواندن رایج‌ترین انگیزه‌های شروع کسب‌وکار  از مجموعه‌ی آیا می‌توانم تولیدکننده باشم؟ هستید.

رایج‌ترین انگیزه‌های شروع کسب‌وکار؛ درسی از ویکی‌تولید برای تصمیم‌گیری در مورد داشتن یک کسب‌وکار

قبل از برنامه‌ریزی برای ایجاد کسب‌وکار، لازم است بدانیم که کدام انگیزه‌های فردی ما را به این کار سوق می‌دهند؟ در این خصوص، اولین پاسخی که به ذهن می‌رسد «افزایش ثروت» است، اما دلیل موجهی به نظر نمی‌رسد. ویژگی مشترک تمام مشاغل، ایجاد ثروت است و اگر به آمار قائل باشیم، بسیاری از آن‌ها مطمئن‌تر، سریع‌تر و آسان‌تر از تاسیس کسب‌وکار هستند. بنابراین، علاوه بر «افزایش ثروت» که یک انگیزه‌ی عمومی در فعالیت‌های اقتصادی است، باید انگیزه‌های دیگری هم برای ورود به این عرصه‌ داشته باشیم.

یکی از دلایلی که شناسایی انگیزه‌هایمان را توجیه می‌کند، فرایند طولانی توسعه‌ی کسب‌‌وکار است که به صرف وقت و هزینه‌ی قابل توجهی نیاز دارد. ناهماهنگی این مسیر با انگیزه‌هایمان، باعث می‌شود که از کارمان لذت نبریم، فشار بیشتری تحمل کنیم، زودتر خسته شویم و توفیق کمتری در پیمودن مسیر داشته باشیم. از طرفی، تأسیس کسب‌وکار مثل ثبت‌نام در یک دوره‌ی آموزشی نیست که در صورت پشیمانی، از ادامه‌ی آن صرفنظر کنیم و هزینه‌ها را نادیده بگیریم؛ بلکه تأسیس کسب‌وکارها معمولاً با مسئولیت‌ها و تعهداتی همراه است که خروج را دشوار و پرهزینه می‌کنند. به عنوان مثال، معمولاً بخشی از منابع مالی کسب‌وکار از طریق دریافت وام تأمین می‌شود که لازمه‌ی بازپرداخت آن، ادامه دادن فعالیت‌‌ها و کسب درآمد است. همچنین، بسیاری از کسب‌وکارها در پروژه‌های مختلف درگیر می‌شوند و برای ایفای تعهدات‌شان، چاره‌ای جز ادامه‌ دادن ندارند. علاوه بر این، تعهدات کسب‌وکار به کارگران، ارائه‌ی خدمات پس از فروش به مشتریان یا خرید کالا از تأمین‌کنندگان، با تعطیلی کسب‌وکار ساقط نمی‌شود.

در این درس، رایج‌ترین انگیزه‌های تاسیس کسب‌وکار را مرور می‌کنیم تا بدانیم که این کار تا چه اندازه انتظارات‌مان را برآورده می‌کند. البته اگر‌ واقع‌بین باشیم، تنوع زیاد کسب‌وکارها و ویژگی‌های متفاوت‌شان باعث می‌شود که نتوانیم به نتایج قطعی برسیم. اما تلاش خواهیم کرد که با کمی اغماض و کلی‌گویی، نگاه دقیق‌تری به «آن چه کسب‌وکار به ما می‌دهد» و «آن چه از کسب‌وکار می‌خواهیم» داشته باشیم.

معمولاً در مورد دلایل شکست کسب‌وکارها به مواردی مثل فقدان تجربه و دانش، عملکرد و اجرای ضعیف، کمبود نقدینگی، رکود اقتصادی و کوچک بودن مقیاس اشاره می‌شود، اما گاهی بعضی کسب‌وکارها با وجود همه‌ی این مشکلات به فعالیت‌شان ادامه می‌دهند و موفق می‌شوند. کلید اصلی موفقیت این کسب‌وکارها، انگیزه‌ها و دلایل محکم‌ صاحبان‌شان است که آن‌ها را به ادامه دادن تشویق می‌کند. از آن جایی که همه‌ی کسب‌وکارها در مراحل استارتاپ و رشد، با چالش‌ها و مسائل مختلف روبه‌رو می‌شوند، باید حساب ویژه‌ای برای عنصر «انگیزه‌» قائل باشیم. 

معمولاً در مورد دلایل شکست کسب‌وکارها به مواردی مثل فقدان تجربه و دانش، عملکرد و اجرای ضعیف، کمبود نقدینگی، رکود اقتصادی و کوچک بودن مقیاس اشاره می‌شود، اما گاهی بعضی کسب‌وکارها با وجود همه‌ی این مشکلات به فعالیت‌شان ادامه می‌دهند و موفق می‌شوند. کلید اصلی موفقیت این کسب‌وکارها، انگیزه‌ها و دلایل محکم‌ صاحبان‌شان است که آن‌ها را به ادامه دادن تشویق می‌کند. از آن جایی که همه‌ی کسب‌وکارها در مراحل استارتاپ و رشد، با چالش‌ها و مسائل مختلف روبه‌رو می‌شوند، باید حساب ویژه‌ای برای عنصر «انگیزه‌» قائل باشیم. 

چرا می‌خواهیم صاحب کسب‌وکار باشیم؟

با الگوبرداری از «کولین بارو» در کتاب «شروع یک کسب‌وکار به زمان آدمیزاد»، تمام انگیزه‌هایی که باعث شروع کسب‌وکار می‌شوند را می‌توانیم به دو گروه زیر تقسیم کنیم:

۱- انگیزه‌هایی که برای کسب رضایت شخصی هستند

۲-  انگیزه‌هایی که برای کسب ثروت انجام می‌شوند

البته بارو، طبقه‌بندی بالا را با این توضیح تکمیل می‌کند که: گاهی تأسیس کسب‌وکار به واسطه‌ی انگیزه‌های معنوی و با هدف ساختن جهانی بهتر است. شاید این گفته‌ی بارو کمی اغراق‌آمیز به نظر برسد، اما واقعیت این است که افراد معمولاً با مجموعه‌ای از انگیزه‌های مختلف -و نه فقط یک انگیزه- به  تأسیس کسب‌وکار اقدام می‌کنند و دور از ذهن نیست که تعدادی از آن‌ها جنبه‌ی معنوی و انسان‌دوستانه داشته باشند. با این حال، باید قبول کنیم که معمولاً کسب‌وکار با انگیزه‌های مادی تأسیس می‌شود. به همین علت، در این درس از ارائه‌ی انگیزه‌های معنوی -که اتفاقاً می‌توانند مؤثر و قدرتمند باشند- خودداری می‌کنیم.

از آن جایی که موضوع صحبت‌مان در این درس علمی نیست و روش‌های متفاوتی برای ارائه‌ی آن وجود دارد، ترجیح دادیم که جای پیروی از نظرات و سلایق شخصی، فهرست انگیزه‌ها را از منبع دیگری انتخاب کنیم. به این منظور، از کتابی با عنوان «راهنمای کارآفرینان برای ایجاد یک کسب‌وکار موفق» از «جوناتان اسکات» کمک گرفتیم که نسخه‌ی الکترونیکی آن را می‌توانید از این لینک (Researchgate) دانلود کنید. در این کتاب، دلایل شروع کسب‌وکار به دو دسته‌ی خوب و ضعیف تقسیم شده‌اند که آن‌ها را با کمی دست‌کاری و توضیحات تکمیلی، در قالب انگیزه‌های خوب و ضعیف ارائه می‌کنیم.

انگیزه‌های خوب برای شروع کسب‌وکار

نمی‌توانیم انگیزه‌ها را مطلقاً خوب یا بد بدانیم. با این حال، بعضی انگیزه‌ها تأثیرگذاری و پایداری بیشتری دارند و بعضی‌های دیگر ضعیف و زودگذر هستند. طبیعتاً انگیزه‌های ناپایدار و ضعیف، حتی اگر باعث تأسیس کسب‌وکار شوند، به زودی فروکش می‌کنند. در نتیجه، منطقی‌تر است که تحت تأثیر انگیزه‌های موقت، برای فعالیت‌های بلند مدت -مثل تأسیس کسب‌وکار- برنامه‌ریزی نکنیم. همچنین، انگیزه‌هایی که به عنوان «خوب» از آن‌ها یاد می‌کنیم، قرار نیست برای همه به یک اندازه پایدار و مؤثر باشند، بلکه باید شخصاً تأثیرشان در رفتارهایمان را پیش‌بینی کنیم و در مورد «مثبت» یا «خنثی» بودن آن‌ها به جمع‌بندی برسیم.

رئیس بودن و مسئولیت داشتن

به ندرت کسی ریاست و نظارت دیگران را دوست دارد و اکثراً ترجیح می‌دهند که خودشان در مورد کارها و برنامه‌هایشان تصمیم‌گیری کنند، اما این تمایل در بعضی افراد قوی‌تر است و از ساختار سلسله‌مراتبی سازمان‌ها رنج می‌کشند. این افراد، تحمّل پیروی از سیاست‌ها و تصمیم‌های سازمان، گزارش دادن کارها، جلب رضایت مدیران و محدود بودن اختیارات‌شان را ندارند و ترجیح می‌دهند که با قبول مسئولیت‌های سنگین‌تر، خودشان ریاست و هدایت کارها را به عهده بگیرند. برای این افراد، راه‌اندازی کسب‌وکار می‌تواند به مثابه ریاست بر جهانی باشد که عناصر، ساختار، سیاست‌ها، مقررات و ساکنان آن، تماماً بر اساس خواسته‌ها و تصمیم‌هایشان تعیین می‌شوند. البته نباید از این نکته غافل شویم که صاحبان کسب‌وکار تحت نظارت و تابعیت نهادهای حاکمیتی (مثل قانون‌گذاران و متولیان صدور مجوز) و کارفرمایان (در خصوص کارهای پروژه‌ای) و سرمایه‌گذاران (مثل سهام‌داران در شرکت‌های سهامی) هستند و ریاست‌شان تمام و کمال نیست.

فراموش نکنیم که وقتی از کسب‌وکار صحبت می‌کنیم، منظورمان تأسیس شرکت و انجام فعالیت‌های گروهی نیست. کسب‌وکار می‌تواند یک نفره و بدون ثبت شخصیت حقوقی باشد، مثلاً بسیاری از وکیلان یا طراحان سایت، انفرادی کار می‌کنند و صاحب کسب‌وکار هستند. این نکته با تعریفی که قبلاً از کسب‌وکار ارائه کردیم (درس تعریف کسب‌وکار) هماهنگ است و مطابق تعریف، هیچ الزامی برای گروهی بودن کسب‌وکار وجود ندارد. بر این اساس وقتی می‌گوییم تأسیس کسب‌وکار برای علاقمندان ریاست مناسب است، این کسب‌وکار می‌تواند در قالب خود اشتغالی یا یک فعالیت‌ جمعی باشد.

رئیس خود بودن قشنگ است، می‌توانی انتخاب کنی که کدام 18 ساعت روز را کار کنی.

رویارویی با چالش‌های جدید و خودداری از یکنواختی و تکرار

حتماً افرادی را دیده‌اید که علاقه‌ی زیادی به سقوط آزاد، رانندگی در مسیرهای ناهموار، فعالیت‌های رقابتی و سفرهای ماجراجویانه دارند. در حوزه‌ی اشتغال نیز بعضی افراد از کارهای روتین و یکنواخت لذت نمی‌برند و به کارهای چالشی و هیجان‌انگیز علاقه دارند، طوری که درگیر نبودن با فعالیت‌های روتین به یکی از انگیزه‌های شغلی‌شان تبدیل می‌شود. در پاسخ به این انگیزه، تأسیس کسب‌وکارهای خلاقانه، کسب‌وکارهای رقابتی و استارتا‌پ‌ها و همچنین همکاری با این قبیل کسب‌وکارها در قالب مشاغلی مثل مشاور، طراح یا بازاریاب، گزینه‌های مناسبی به نظر می‌رسند. این در حالی است که در سازمان‌های سنتی و غیررقابتی -مثل بسیاری از سازمان‌های دولتی- نه تنها پاسخ مناسبی به این انگیزه‌ها داده نمی‌شود، که گاهاً رفتارهای خلاقانه‌ی این افراد را بی‌نظمی و ناتوانی آن‌ها در هماهنگ شدن با چهارچوب‌های سازمان قلمداد می‌کنند.

چالش‌ها زندگی را جذاب و معنادار می‌کنند.

برخورداری از استقلال بیشتر

وقتی برای دیگران کار می‌کنیم، مجبوریم بسیاری از فعالیت‌ها و برنامه‌های شخصی‌مان را متناسب با خواسته‌ها و برنامه‌های سازمان یا کارفرما تنظیم کنیم. مثلاً شاید کارفرما با ادامه تحصیل کارگران موافق نباشد و با اطلاع از قبولی‌مان در دانشگاه، از تمدید قرارداد خودداری کند. یا شاید بخواهیم در خارج از سازمان، در یک پروژه‌ی جذاب مشارکت داشته باشیم، اما فشردگی ساعات کاری مانع از حضور مؤثرمان باشد. همین محدودیت‌ها تا حدی برای کارفرمایان و صاحبان کسب‌وکارها هم وجود دارد و مسئولیت‌ها و تعهدات‌شان، روی برنامه‌ها و علایق‌شان تأثیر می‌گذارد. اما نباید این نکته را نادیده بگیریم که تمام این محدودیت‌ها و سختی‌ها، با هدف تحقق انتظارات صاحبان کسب‌وکار هستند. ضمن این که صاحبان کسب‌وکار، با وجود محدودیت‌هایشان در زندگی غیرحرفه‌ای، مسیر شغلی خود را به دلخواه و صلاحدید خود ترسیم می‌کنند و آزادی عمل بیشتری برای هدف‌گذاری و برنامه‌ریزی دارند.

برخورداری از استقلال بیشتر با تأسیس کسب‌وکار

مواجهه با تغییرات اساسی در زندگی

گاهاً اتفاقاتی مثل اخراج از کار، ورشکستگی، وضعیت بد مالی، طلاق و اعتیاد باعث تغییرات مهمی در زندگی می‌شوند. در مواجهه با این تغییرات، دایر کردن کسب‌وکار می‌تواند ارزش‌های مثبت و سازنده‌ای ایجاد کند، بهانه‌ی خوبی برای شکل‌گیری افکار مثبت باشد و به ترمیم وضعیت سابق و ساختن آینده‌ای روشن کمک کند. البته در این شرایط، باید مراقب رفتارهای هیجانی باشیم و حتی‌المقدور تصمیم‌‌های مهم (از جمله دایر کردن کسب‌وکار) را به زمانی موکول کنیم که ذهن‌مان در شرایط آرام‌تر و پایدارتری است. مخصوصاً که تأسیس کسب‌وکار، تنها راه مواجهه با این تغییرات نیست و متناسب با شرایط، راهکارهای دیگری هم می‌توانند مؤثر باشند.

کسب‌وکار به عنوان راهی برای رویارویی با تغییر و تحولات بزرگ زندگی

بهره‌برداری از ایده‌‌ها، دانش فنی و تجهیزات

ممکن است به ایده‌‌ی خلاقانه‌ای در مورد یک محصول، دانش فنی (مثل روش تولید یک ماده‌ی خاص)، یا منابعی مثل مواد اولیه و تجهیزات کمیاب دسترسی داشته باشیم و بخواهیم از آن‌ها بهره‌برداری کنیم. تاسیس کسب‌وکار می‌تواند بستر مناسبی برای به کارگیری این فرصت‌ها باشد، اما باید به دو نکته توجه کنیم. اولاً خیلی وقت‌ها بهره‌برداری از این فرصت‌ها توجیه‌پذیر نیست و انتظارات‌مان را برآورده نمی‌کند. دوماً تأسیس کسب‌وکار، تنها روش بهره‌برداری از این فرصت‌ها نیست و باید سایر گزینه‌ها را هم در نظر داشته باشیم. به عنوان مثال، گاهی صاحبان یک گواهی ثبت اختراع (پتنت یا Patent) به منابع مالی کافی برای تجاری‌سازی آن دسترسی ندارند و با واگذاری امتیاز استفاده از آن به دیگران، درآمدزایی می‌کنند. (برای مطالعه‌ی بیشتر می‌توانید به مجموعه‌ی حقوق مالکیت فکری مراجعه کنید)

ز

تاسیس کسب‌وکار راهی برای استفاده از دانش، تجربیان و امکانات در دسترس است

بهره‌برداری از فرصت‌های محیطی

منظور از فرصت‌های محیطی، ظرفیت‌ها و پتانسیل‌هایی است که گاهی به صورت کلان در یک جامعه (مثلاً یک کشور یا منطقه) و گاهی در بعضی صنعت‌های خاص (مثل صنعت خرده‌فروشی در بازار تهران) به وجود می‌آیند و شرایط را برای کسب منفعت فراهم می‌کنند. به عنوان مثال، ممکن است مجوزی که قبلاً در انحصار گروه خاصی بوده است، حالا به سهولت برای تمام متقاضیان صادر شود یا کالایی که قبلاً از کشورهای دیگر تأمین می‌شد، حالا به دلایل سیاسی وارد نشود. اگر این فرصت‌ها به درستی شناسایی شده باشند، دایر کردن کسب‌وکار با انگیزه‌ی بهره‌برداری از آن‌ها کاملاً منطقی است. (برای مطالعه‌ی بیشتر در مورد محیط کلان و محیط نزدیک به درس محیط کسب‌وکار مراجعه کنید)

به جریان انداختن سرمایه برای کسب سود بیشتر

علاوه بر اقداماتی مثل سپرده‌گذاری در بانک یا خرید خودرو و مسکن که رایج‌ترین روش‌‌های سرمایه‌گذاری هستند، تأسیس کسب‌وکار هم نوعی سرمایه‌گذاری است. در مورد بسیاری از کسب‌وکارها، ریسک سرمایه‌گذاری بالاتر از اقداماتی مثل سپرده‌گذاری در بانک یا خرید طلا است، اما بازدهی زیاد بعضی کسب‌وکارها می‌تواند آن را توجیه کند. برای تشخیص توجیه‌پذیر بودن سرمایه‌گذاری روی یک کسب‌وکار، به مطالعات اختصاصی در مورد همان کسب‌وکار و پیش‌بینی ارقامی مثل «سرمایه‌ی مورد نیاز» یا «نرخ سود» در بازه‌های زمانی مختلف یا «زمان رسیدن به نقطه‌ی سربه‌سر» نیاز داریم. از این رو، اظهار نظر قطعی و دقیق در مورد توجیه‌پذیر بودن سرمایه‌گذاری روی کسب‌‌وکارها امکان‌پذیر نیست. اما به صورت کلّی می‌توان گفت که اگر قصد دستیابی به سود زیاد در کوتاه‌مدت را نداشته باشیم، انگیزه‌ی به جریان انداختن منابع مالی در کسب‌وکار منطقی است.

هیچ ایده ساده‌ای برای کسب‌ و کار وجود ندارد، به قول رابرت آرنود: در سرمایه‌گذاری آن چه راحت است معمولاً سودآور نیست.

انگیزه‌های ضعیف برای شروع کسب‌وکار

انگیزه‌هایی که در این قسمت فهرست می‌کنیم، به دو گروه تقسیم می‌شوند. گروه اول انگیزه‌های ناپایدار هستند که با فرایند طولانی توسعه‌ی کسب‌کار، تناسب ندارند. گروه دوم انگیزه‌هایی هستند که کسب‌وکار نمی‌تواند پاسخگوی آن‌ها باشد و اشتباهاً افراد را به این عرصه سوق می‌دهند.

نا اُمیدی (انگیزه‌های متأثر از هیجانات)

در کتاب اسکات به این موضوع اشاره شده است که نا اُمیدی به عنوان یک محرک قدرتمند، می‌تواند باعث قضاوت اشتباه، تصمیم‌های عجولانه و اقدامات غیرمنطقی شود و از این رو، دلیل مناسبی برای دایر کردن کسب‌وکار نیست. توضیحات اسکات را می‌توانیم به این شکل تکمیل کنیم که وقتی شرایط ذهنی‌مان مناسب نیست و هیجانات بر منطق‌مان چیره شده‌اند،‌ بهتر است از تصمیم‌های مهم اجتناب کنیم.‌ بر این اساس، مثبت یا منفی بودن هیجانات‌مان مهم نیست و منشاء آن‌ها می‌تواند هر چیزی مثل ناامیدی، اضطراب، شادی یا خشم‌ باشد.

زندگی ساده‌تر

ساده‌تر زندگی کردن یک مفهوم نسبی است و هر کسی آن را با معیارهای متفاوتی می‌سنجد. اما اگر زندگی ساده‌تر را داشتن وقت بیشتر، اضطراب کم‌تر، امنیت مالی، خیال آسوده، پایداری، منظم بودن، قابلیت برنامه‌ریزی و مسئولیت کمتر معنا کنیم، تأسیس کسب‌وکار معمولاً باعث ساده‌تر شدن زندگی‌مان نمی‌شود. البته شکی نیست که موفقیت یک کسب‌وکار، نهایتاً باعث رفاه بیشتر صاحبانش می‌شود، اما فاصله‌ی «تأسیس کسب‌وکار» تا «موفقیت کسب‌وکار» طولانی است و آن چه در این فاصله اتفاق می‌افتد، در تضاد با انگیزه‌ی «زندگی ساده‌تر» است.

داشتن شغل

تأسیس و اداره‌ی کسب‌وکار، به نسبت بسیاری از فعالیت‌های دیگر، دشوار است و‌ به مهارت‌ و امکانات بیشتری نیاز دارد. اگر تنها انگیزه‌‌مان داشتن شغل باشد، «دایر کردن کسب‌وکار» از «پیدا کردن شغل» دشوارتر است و ورود به این عرصه، منطقی به نظر نمی‌رسد.

دستیابی به پول زیاد

ثروتمند شدن در انحصار صاحبان کسب‌وکار نیست و آن چه در فیلم‌ها و شبکه‌های اجتماعی می‌بینیم، با واقعیت‌های موجود انطباق ندارد. اکثر کسب‌وکارها در همان سال‌های اول، تعطیل می‌شوند و از میان آن‌هایی که به حیات‌شان ادامه می‌دهند، اکثراً سود زیادی ندارند و در حدّ امرار معاش صاحبان‌شان هستند.

خودداری از تعامل با دیگران

در کتاب جوناتان اسکات «ناتوانی در کار کردن با دیگران» به عنوان یکی از دلایل نامناسب برای کارآفرینی معرفی شده است. احتمالاً نویسنده، این انگیزه را ناظر بر کسب‌وکارهایی از جنس «شرکت» نوشته و توجهی به فعالیت‌های فردی نداشته است. حال آن که اگر فعالیت‌های انفرادی را کسب‌وکار بدانیم (که می‌دانیم)، پاره‌ای از آن‌ها نیاز چندانی به تعامل و همکاری با دیگران ندارند. اما با فرض گروهی بودن کسب‌وکار و فعالیت آن در فضای رقابتی، اولاً صاحبان آن باید برای تصمیم‌های مهم (مثل تعیین مدیر عامل و افزایش یا کاهش سرمایه) با هم ارتباط داشته باشند و دوماً لازم است تعامل مؤثری با مشتریان، کارفرمایان، رقیبان، تأمین‌کنندگان، نهادهای دولتی، ممیزان مالیاتی، بازرسان و افراد دیگر برقرار شود. مطابق محاسبات سرانگشتی اسکات معمولاً مدیرعامل یک کسب‌وکار کوچک یا متوسط، ۷۲ درصد از ۸ ساعت کار خود را به ارتباطات شفاهی اختصاص می‌دهد که با وجود دقیق نبودن، دور از واقعیت نیست. از این رو، انگیزه‌ی تنها کار کردن و تعامل نداشتن با دیگران نمی‌تواند با تأسیس شرکت محقق شود.

تمرین

اگر به توسعه‌ی کسب‌وکار علاقمند دارید، اقدامات زیر را به ترتیب انجام دهید و به سؤالات طرح شده پاسخ دهید:

۱- حدأقل یک انگیزه‌ی خوب و یک انگیزه‌ی ضعیف به فهرست اضافه کنید.

۲- چه انگیزه‌هایی شما را به تأسیس کسب‌وکار علاقمند کرده است؟ مهم‌ترین آن‌ها را فهرست کنید.

۳- انگیزه‌هایی که در فهرست‌تان نوشته‌اید را با معیار «تأثیرگذاری» از قوی به ضعیف مرتب کنید.

۴- در مورد «تأثیرگذارترین» انگیزه‌تان، بررسی کنید که علاوه بر تأسیس کسب‌وکار، چه راهکارهای دیگری وجود دارد؟

۵- در محدوده‌ی فهرست انگیزه‌هایتان و بدون اشاره به دلایل دیگر، پاسخ دهید که چرا «کارمندی» برای شما مناسب نیست؟

۶- به نظرتان پنج سال دیگر، مهم‌ترین انگیزه‌هایتان برای ادامه دادن کسب‌وکار چیست؟ حدأقل به دو انگیزه اشاره کنید.

31 پاسخ
  1. مریم طالبی گفته:

    سلام و روز بخیر
    خیلی درس مفیدی بود ممنونم

    دلایل قابل قبول: کمک به دیگران
    گاهی پیش میاد که کسی هم تخصص و هم سرمایه رو داره و درصورت شروع کار تولید میتونه برای خیلی ها کار بوجود بیاره و به خانواده های زیادی کمک کنه یا با تولید یک محصول خاص که نیازش بین مردم حس میشه اون محصول رو در اخیار مردم قرار بده این دلیل در طول راه تولید هم با دیدن کسانی که از این کارخانه سود میبرن انگیزه برای ادامه راه بوجود میاد.

    دلیل غیرقابل قبول: خودنمایی
    بعضا پیش میاد که کسی صرفا برای این که اسم تولیدکننده براش دهن پر کن به نظر میاد، برای پرستیژ و سطح اجتماعی این شغل وارد این کار میشه اما به احتمال زیاد نمیتونه سختی های کار رو تحمل کنه و این دلیل برای ادامه کار دلیل پایداری نیست.

    درقسمت دلایل غیرقابل قبول فرمودید سه دلیل رو بررسی میکنید اما دو دلیل بررسی شده.
    ممنون از وقتی که میذارید

    • میلاد اسمعیلی گفته:

      سلام، خوشحالم که در کمپین پاییز هستید.

      در مورد دلایل ناپایدار، از سه موضوع ناچاری و بی‌پولی و نداشتن وقت کافی صحبت کردم اما چون زمانِ بخش اول (ناچاری) کوتاه بود فکر کردین که فقط به دو مورد اشاره شده؛

      یک سوال از شما دارم، البته دوستان دیگه هم می‌تونن مشارکت کنن، به نظرتون فرق خودنمایی (به‌عنوان یک دلیل ناپایدار) با اثباتِ خودمون (به‌عنوان یک دلیل پایدار) چی می‌تونه باشه؟

      پیام شمارو پین می‌کنم تا بقیه هم مشارکت کنن و انشالله فردا غروب (۱۰ مهر) جواب‌ها رو می‌بینیم.

      ممنون از مشارکت شما در تمرین‌ها.

    • ali gohari گفته:

      خود نمایی نوعی اثبات خودمان از نوع منفی هست اما فکر می کنم این هم میتواند دلیل خوب و ماندگاری برای شروع باشد با اینکه به نفع بقیه نیست

    • علی جابز گفته:

      خودنمایی یعنی از بقیه بهتر باشیم.
      دنبال این باشیم بگیم ما از همه بهتریم.

      اثبات کردن یعنی به اندازه ی استعدادمون رشد کنیم و حتی اگه از همه بهتریم باز هم ادامه بدیم تا به کمال برسیم.

      پس منم مثل خانوم طالبی نظرم این هس که خودنمایی منطقی نیست اما اثبات توان مندی هامون حتی به بقیه منطقیه.

    • پدرام نوذری گفته:

      البته کشف استعدادها و نقطه ی کمال بسیار دشوار و یکی از چالش های جدی من در سالهای اخیر بوده است و اگر جواب دقیقی برای آن داشتم احتمالا بهترین مسیر را پیدا کرده بودم

    • مریم طالبی گفته:

      ممنونم از توجه شما و سایر دوستان

      درمورد دلایل بله درست می فرمایید متوجه شدم ممنون

      و برای سوالتون همون طور که در متن درس فرمودید«پایدارترین نوعِ آن(اثبات خود) زمانی است که شخص به دنبال رضایت درونی باشد، چون تحت تاثیر افراد و عوامل خارجی قرار نمی‌گیرد.» من فکر میکنم در خودنمایی فرد دقیقا به دنبال رضایت بیرونی و تحسین افراد دیگه هست و کاملا تحت تاثیر افراد و عوامل خارجی قرار میگیرد، این کار نمیتونه بهش آرامش بده چون همیشه کسانی هستن که از اون بالا تر باشن و این حتی باعث از بین رفتن آرامش او میشه. در حالی که وقتی شخصی به دنبال اثبات خودش باشه هر عملی بیش از هرچیز با رضایت خودش همراه هست و این آرامش و رضایت درونی محرک مناسبی برای ادامه راه هست.

    • میلاد اسمعیلی گفته:

      بسیار عالی، از نظر من هم نگاه شما درست و دقیق و آموزنده‌ بود.

    • پورداود گفته:

      ناامنی مهمترین عاملی هست که پشت خودنمایی وجودداره فرد خودنما فقط زمانی خودنمایی میکنه که احساس میکنه به اون احتیاج داره دقیقا وقتی که فکر می‌کنه بقیه اون روبه حساب نمیارن یا اون رو فرد مهمی تلقی نمی‌کنن پس فرد خودنما اینجاست که تلاش می‌کنه خودش رو مهم جلوه بده ولی اثبات خود اینطورنیست عاملش ناامنی نیست ما میخوایم توانایی هامون رو به دیگران اثبات کنیم که البته تلاش برای اثبات خودمون به دیگران هم خیلی جالب نیست

    • نازنین بردبار گفته:

      دقیقا و چقدر جالب، با توجه به زیاد شدن علاقه به خودنمایی در مردم کشورمان میتوانیم نتیجه بگیریم که در درجه اول احساس امنیتشان خدشه دار شده و حتی وقتی به خودم فکر میکنم علت تمایلم به خودنمایی همین بوده: ترس از طرد شدن، تنها ماندن، تایید نشدن و …

    • بابک سارانی گفته:

      خودنمایی یه جور شوآف هست که طرف چیزهایی که نداره و چیزهایی که نیست رو بیشتر نشون میده و افراد خودنما برای دیده شدن دوست دارن چیزهایی که طرف مقابل دوست داره رو نشون بدن مثلا طرف مقابل افراد پولدار رو دوست داره آدم خودنما خودش رو پولدار نشون میده طرف مقابل آدم باسواد دوست داره آدم مقابل خودش رو با سواد نشون میده و چون افراد خودنما مدام با افراد در ارتباطن یا باید همش در حال شوآف باشن که بالاخره یجا یا لو میرن یا خسته میشن..
      از طرفی اثبات خودمون زمانی اتفاق می افته که ما می دونیم از پس این کار بر میایم یا این استعداد رو داریم یعنی به خودمون ایمان داریم پس شوآف نیست و چون به خودمون ایمان داریم انقدر میجنگی تا پیروز بشیم

    • مهدی وفایی پور گفته:

      در اثبات خودمون به نظر دیگران اهمیت نمیدیم اما در خود نمایی جلب توجه دیگران مهم میشه.

    • رضا بیگ‌زادگان گفته:

      اثبات کردن خودمون میتونه دلایل مختلفی داشته باشه – وقتی میخوایم خودمونو به بقیه اثبات کنیم احتمالا همون خودنماییه چون وگرنه دلیلی نداره چنین کاری انجام بدیم
      اما وقتی به خودمون قراره ثابت بشیم کاملا مفهومش فرق میکنه

      ضمنا با ایشون موافقم که خیلی ها برای پرستیز به کارافرینی علاقه دارن از فضای مجازیمون و ترندها مشخص هست

  2. ساره ساره گفته:

    سلام

    من اعتقاد دارم که برای دلایل پایدار باید حتما از برطرف کردن نیازها هم صحبت میکردین …
    اگر نیازی داشته باشیم و برای ما جدی باشه، برطرف کردن اون نیاز انگیزه قدرتمندی خواهد بود

    دلیل غیر پایدار زیاده اما من دوستم به ذهنم رسید که هر بار یک کارافرین جایی میدید دوست داشت مثل اون باشه و هیچوقت نشد (تقلید)

    • میلاد اسمعیلی گفته:

      سلام ساره …

      اگر در شرایط فعلی نیازی وجود داره، برای برطرف کردنِ اون باید شرایطو تغییر بدیم.
      مثلاً فارغ‌التحصیلان دانشگاهی به شغل نیاز دارند، چجوری می‌تونیم این نیازو بدون تغییرات برآورده کنیم؟

      پس حرف شما درسته، انگیزه‌ی پاسخ به نیازها یک دلیل پایداره اما زیرمجموعه‌ی تغییرات محسوب میشه.

      نظرتون در مورد تقلید خوب بود، البته ما کلی تکنیک داریم برای تقلید از کسب‌و‌کارها که در بحث مدل کسب‌وکار بهشون می‌رسیم با این حال تقلید از اشخاص معمولاً پایدار نیست.

  3. امیر رضا باقری گفته:

    (خط فقر ۱۸ میلیون تومنو خوب اومدین، هفته بعد میاد رو این عدد)

    انگیزه مثبت ۱ = عاشق یک ایده بودن یا رویا داشتن
    انگیره مثبت ۲= استانداردسازی فرایندها و محصولات در شغلی که الان داریم

    انگیزه منفی ۱= اینکه بگیم اینکارو فعلا شروع کنم یه پولی دربیاد با پولش یه کار بهتر کنم
    انگیزه منفی ۲= چون دوستامون دارن یه کاریو میکنن ما هم تصمیم بگیریم در اون کار وارد بشیم (خودم با این انگیزه یکبار شکست خوردم)

    • میلاد اسمعیلی گفته:

      خدا نکنه امیر رضا، من سعی می‌کنم عددهای خیلی دور از دسترس بگم تا حرف‌هام باعث سوگیری نشه؛
      امیدوارم این عدد ۱۸ میلیون تومان هم دور از دسترس بمونه

  4. کارآفرین جوان گفته:

    سلام و ممنون از امتیازاتی که دوستان برای تمرین درس قبلی به بنده دادند

    (پایدار)

    – علاقه به خودشکوفایی و تبدیل شدن به بهترین نسخه ای که میتوانیم باشیم

    (ناپایدار)

    – اعتبار خریدن از بقیه

    در این حالت به اعتبار ما اضافه میشود اما باید از ارزوها و خواسته های شخصی خودمان هزینه کنیم و به همین علت چندان دوام نمیاورد و تصمیم میگیریم آن را کنار بگذاریم.

  5. Nooshin Nakhjavani گفته:

    آخر نفر اول را مشخص نکردید و هنوز بر این مدعا هستم که اولین نفر بودم.
    در حال حاضر فروشگاه کوچکی دارم که اوضاع آن با وجود کورونا و رکود اقتصادی بد نیست و تنها انگیزه ام اثبات
    خودم به خودم بود و زمانی که آن را به عنوان یک دلیل منطقی دیدم احساس خوبی داشتم که پایدار میماند.

    به نظرم بر عکس چیزی که در متن تمرین عنوان شد به اکثر دلایل منطقی اشاره کردید و بقیه به نوعی زیرمجموعه آنها هستند و کنجکاوم که جواب سایر دوستان را ببینم.

    اما غیرمنطقی ترین دلیلی که میتوان داشت این است که جامعه بهتری داشته باشیم! چون زمانی بر این باور بودم و هر وقت که آزاری میدیدم سریعا آن انگیزه جای خود را به نفرت میداد.

    متشکرم

  6. سینا فرخ زاد گفته:

    شاید باز امتیاز منفی بدین اما واقعا هر چقدر عقده ها و کمبودهای عمیقتری داشته باشیم انگیزه هامون قدرتمندتر و موندگارتره
    هیتلر با چه انگیزه ای کل دنیارو گرفت؟
    ترامپ چرا انقدر داره دست و پا میزنه برای رییس جمهور شدن؟
    برای انگیزه موقت هم این روزا زیاد میبینیم که ادما جوگیر میشن!! میرن تو اینستا یه عکس میبینن و چند روز به این فکر میکنن که هر جوری شده منم باید پولدار بشم و کارافرینی کنم

  7. ali gohari گفته:

    برای من اشتغال زایی و این که کمک کنم یه تعداد تشکیل خانواده بدن و جلو زن و بچه خجالت زده نشن مهمترین انگیزه است
    این که کار کنیم تا جبران کمبودهای عاطفی باشه هم یک منطق غلط برای شروع کار هست

    ممنون از برگزارکننده های کمپین
    ایمیل که فرستادید خیلی ساده و جالب بود

  8. علی جابز گفته:

    سلام سلام

    منطقی ترین دلیل اینه که فقط به خاطر میل و علاقه و اعتقاد و دل خودمون باشه نه حرف مردم و دوست داشتن مردم و خانواده / غیر منطقی ترین دلیل اینه که بی دلیل باشه و فقط از سر جوگیری، مثل اتفاقی که در مورد بورس افتاد و بعضیا چون بقیه رفتن سهام خریدن گفتن از قافله عقب نمونیم و اقدام کردن

  9. Sami Manufacturing گفته:

    سلام و ممنون از تیم ویکی تولید و استاد عزیز

    من همیشه عاشق قدرت بودم ! بیشتر از پول و هرچیزی به داشتن قدرت و امپراتوری علاقه دارم! شاید مسخره باشه اما همین باعث شد که دنبال کارافرینی باشم تا حتی اگر ناچیز و کم ارزش هست باز هم متعلق به خود من باشه و حس میکنم دلیلی هس که میمونه

    دلیل غلط فقط همین مواردی که بقیه گفتند به ذهن من هم خطور کرد! گویا بیشتر دلایل منطقی هستند تا غیرمنطقی

  10. پدرام نوذری گفته:

    درود بر جویندگان دانش. به گمان بنده برای هر شخص متناسب با ساختارهای ذهنی و ویژگی های شخصیتی و حتی سن و سال ممکن است جای دلایل منطقی و غیرمنطقی عوض شود.
    شخصا زمان زیادی را مترصد اثبات توانمندیهایم به اطرافیان بودم اما به مرور و با بیشتر شدن سن و سال و احتمالا پختگی، این رویه تغییر کرد و امروز تقریبا هیچ نیازی به این موضوع احساس نمیکنم. پس اگر زمانی با این نیت و منظور کاری را شروع می کردم، امروز انگیزه ادامه دادن نداشتم.

  11. نازنین بردبار گفته:

    سلام… با سایت شما یاد و خاطره متمم برایم زنده شد هرچند روش و موضوع متفاوت است. من بارها برای کارافرینی اقدام کردم و جالب است که روی دلایلم فکر نکرده بودم.

    خط کش اصلی من همیشه پول بوده و هست. در میان دلایل غیرمنطقی فرمودید که برای فرار از شرایط بی پولی نباید به کسب و کار پناه ببریم اما در دلایل منطقی به گمان من پولدارتر شدن (نه برای فرار از بی پولی) میتواند انگیزه محکمی باشد. با نظر خانم مریم طالبی هم شدیدا موافق هستم که خودنمایی یک دلیل اشتباه برای کارآفرینی است و متاسفانه امروزه بیشتر از هر زمان دیگری محوریت دارد.

  12. میترا محسنی گفته:

    بله خوب نیست آدم از سر ناچاری بره دنبال کارافرینی و به قول شما ارزش افرینی! ولی نمیتونیم چون چاره ای نداریم و کارم نیست بیکار بمونیم و به آینده فکر نکنیم.
    الان خود من فقط از سر ناچاری دنبال یه کار پردرامدم تا شاید یه روزی بتونم جای اجاره نشینی خونه خودمو داشته باشم! استخدامم میکنن اما با ماهی ۲٫۵ یا شرایط سخت و بیگاری کشیدن و با این پول من هیچ وقت به چیزهایی که میخوام نمیرسم
    واقعا این انگیزه قوی نیست؟ اتفاقا ادم چاره نداشته باشه انگیزش خیلی قوی میشه

    • میلاد اسمعیلی گفته:

      هست. خیلی هم قدرتمنده اما ماندگار نیست مگر این‌که هیچ‌وقت به هدفتون نرسید و همیشه برقرار بمونه که امیدوارم برای شما این‌طوری نباشه.
      دوست دارم یک نکته‌ی ساده‌ی ریاضیو یادآوری کنم؛ انتخاب زمانی معنا میده که شما چند تا راه‌حل مختلف داشته باشید اما وقتی فقط یک راهکار هست دیگه نیازی به فکر کردن ندارید، انجامش بدین!

  13. بابک سارانی گفته:

    سلام
    من فکر میکنم شکست میتونه یه دلیل پایدار برای ادامه باشه حالا این شکست خودش تقسیم میشه: واسه یه نفر ترس از شکست، واسه یه نفر شکست های کوچیکی که قبلا تحمل کرده و … “چیزی که نکشتت قویترت میکنه”
    از دلایل ناپایدار هم میشه به راضی نگه داشتن اطرافیان اشاره کرد، شخصی که بخواد همه رو راضی نگه داره و به خاطر حرف دیگران مدام خودش رو اذیت میکنه کارهایی رو شروع میکنه که خیلی زود تسلیم میشه

  14. مهدی وفایی پور گفته:

    سلام
    یکی از دلایل برای شروع یک کسب و کار میتونه مهارت باشه مثلا فردی یک مهارتی داره و با اون مهارت داره برای کسی دیگری کار میکنه اما تصمیم میگیره کسب کار خودشو داشته باشه چون مهارتشو داره.
    علاقه هم در اون کسب وکار مهم هست.
    از دلایل ناپایدار به یک شبه پولدار شدن میتونه باشه.
    یکی از موارد دلایل پایدار اثبات توانمندی ها به دیگران بود که از نظر من جزو موارد ناپایدار هست چونکه درانصورت تصمیمات ما بسمتی میره که دیگران تایید کنند که مارو از مسیر اصلی جدا میکنه.

  15. محمدجواد گفته:

    سلام.
    به نظرم نمیشه یک نسخه‌ی کلی پیچید که این انگیزه ها پایدار و این انگیزه ها ناپایدار اند،چون میتونند فرد به فرد متفاوت باشند و به همین دلیل بیشتر انگیزه‌ها خاکستری اند.
    مثلا فردی که انگیزه‌اش درامد بیشتر داشتن یا پول بیشتری در اوردن باشه تا یه جایی این انگیزه کمکش میکنه و حتی ممکنه به اون پول بیشتر هم برسه ولی از یه جایی به بعد چون دیگه اون پول بیشتر رو داره دچار بی‌انگیزه‌گی میشه.
    در مورد رییس بودن این رو در نظر بگیرید که فردی علاقه‌ای نداره که برای فرد دیگه ای کار کنه و به خاطر همین تصمیم میگیره که کسب و کار خودش رو شروع کنه ولی چون مهارت های مدیریتی، راه های درست ارتباط با زیردستان و … رو نمیدونه و اگه انگیزه‌اش از شروع کسب و کار رییس بودن باشه و نتونه این حس رو به دلیل عدم مهارت کافی توی خودش ارضا کنه دچار ناامیدی میشه درحالی که اگه انگیزه‌اش چیز دیگه ای باشه و احساس رضایت بهش دست بده و بتونه به کارش ادامه بده.
    ممنون.

  16. kazem گفته:

    سلام آقای اسمعیلی،
    نظرتون چیه که مهمتر از انگیزه ها اینه که کار درستو و سودآور را انجام بدیم، حتی اگر انگیزه کافی نداریم. به قول خود شما در زمانه ای هستیم که خیلی حرفهای انگیزشی زیادن و شاید اشتباهی انگیزه ای را اصیل بدانیم که موضوعیت ندارد.

    ممنون از زحمتتاتون

    • میلاد اسمعیلی گفته:

      سلام،
      خواسته‌ها، رفتارها و تصمیم‌های ما از نیازهایمان نشأت می‌گیرند. کار درست را چگونه تشخیص می‌دهید؟ کاری درست‌‌تر است که پولساز باشد یا ذهن‌مان را آرام نگاه دارد و آرامش‌بخش باشد؟ پاسخ واحد و دقیقی برای این سوالات وجود ندارد و همه چیز به نیازها و به تبع آن انگیزه‌هایتان بستگی دارد. اگر کاری را مناسب می‌دانید که سودآوری بیشتری دارد، پس انگیزه‌های مالی شما پررنگ‌تر هستند. اگر انگیزه‌هایمان را شناسایی نکنیم، عملا امکان برنامه‌ریزی در مورد مسیر شغلی‌مان وجود نخواهد داشت.

      درست است که بسیاری از انگیزه‌های ما تحت تاثیر رسانه‌ها هستند و از نیازهای واقعی‌مان نشات نگرفته‌اند، اما این باعث نمی‌شود که از شناسایی نیازها و انگیزه‌های واقعی‌مان غفلت کنیم.

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید