شما در حال خواندن درس صنعت چیست و چگونه طبقهبندی میشود؟ از مجموعهی «مفاهیم و اطلاعات اولیهی تولید» هستید.
«صنعت» یا «Industry» واژهای است که در زندگی روزمره و دنیای کسب و کار بسیار میشنویم، اما آیا تا به حال به معنای دقیق و اهمیت آن اندیشیدهایم؟ این مفهوم که ریشه در تاریخ تحولات اقتصادی و اجتماعی بشر دارد، امروزه به یکی از کلیدیترین مفاهیم در اقتصاد، مدیریت و سیاستگذاری تبدیل شده است.
واژه صنعت از ریشه لاتین «industria» به معنای «فعالیت» یا «کوشش» گرفته شده است. این کلمه در طول تاریخ تکامل یافته و از مفهوم اولیه خود که صرفاً به تولید کالا اشاره داشت، فراتر رفته است. امروزه، صنعت به مجموعهای از فعالیتهای اقتصادی اطلاق میشود که در تولید کالا یا ارائه خدمات مشابه درگیر هستند.
اما چرا آشنایی با مفهوم صنعت اهمیت دارد؟ در عصر جهانی شدن و رقابت فزاینده، درک صحیح از ساختار و پویاییهای صنعت میتواند تفاوت بین موفقیت و شکست یک کسب و کار را رقم بزند. برای مدیران و کارآفرینان، این آگاهی امکان تصمیمگیریهای استراتژیک بهتر، شناسایی فرصتهای نوآورانه و پیشبینی روندهای آینده را فراهم میکند. برای سیاستگذاران، فهم دقیق صنایع مختلف، پایهای برای تدوین سیاستهای اقتصادی کارآمد و هدفمند است. حتی برای مصرفکنندگان، آگاهی از ساختار صنایع میتواند به تصمیمگیریهای آگاهانهتر در خرید و مصرف منجر شود.
مفهوم صنعت در طول زمان تکامل یافته است. از انقلاب صنعتی در قرن ۱۸ که تمرکز بر تولید انبوه کالاها بود، تا عصر دیجیتال امروز که شاهد ظهور صنایع نوین مبتنی بر فناوری و داده هستیم، این مفهوم همواره در حال تغییر و گسترش بوده است. امروزه، مرزهای سنتی بین صنایع در حال محو شدن هستند و ما شاهد همگرایی و تداخل بین صنایع مختلف هستیم.
در این درس، ما به کاوش عمیق در مفهوم صنعت میپردازیم و به دنبال پاسخ به سؤالات اساسی زیر خواهیم بود:
صنعت دقیقاً چیست و چگونه تعریف میشود؟
مرزهای یک صنعت کجاست و چگونه تعیین میشود؟
صنایع چگونه طبقهبندی میشوند و این طبقهبندی چه اهمیتی دارد؟
با پاسخ به این سؤالات، نه تنها درک عمیقتری از مفهوم صنعت به دست میآوریم، بلکه مقدمات تحلیل و پیشبینی روندهای آینده در اختیار خواهیم داشت.
صنعت چیست و چه تعاریفی برای آن وجود دارد؟
تصور کنید در یک شهر بزرگ قدم میزنید. در یک خیابان، چندین رستوران مختلف میبینید: از فستفود گرفته تا رستورانهای لوکس. هر کدام از این رستورانها، با وجود تفاوتهایشان، بخشی از یک مجموعه بزرگتر هستند که ما آن را “صنعت رستورانداری” مینامیم. این مثال ساده، ایده اصلی مفهوم صنعت را نشان میدهد: گروهی از کسبوکارها که فعالیتهای مشابهی انجام میدهند و برای ارضای نیاز مشابهی در بازار رقابت میکنند.
اما مفهوم صنعت میتواند بسته به زمینه و کاربرد آن، معانی متفاوتی داشته باشد. برای مثال، یک اقتصاددان ممکن است صنعت را به عنوان مجموعهای از شرکتها که کالاها یا خدمات مشابهی تولید میکنند، تعریف کند. از سوی دیگر، یک سیاستگذار ممکن است صنعت را به عنوان بخشی از اقتصاد که نیاز به قانونگذاری یا حمایت خاص دارد، در نظر بگیرد.
در منابع معتبر، تعاریف مختلفی برای صنعت ارائه شده است:
مایکل پورتر، استاد برجسته دانشگاه هاروارد، صنعت را اینگونه تعریف میکند: “گروهی از شرکتها که محصولات یا خدمات نزدیک به هم را تولید میکنند.” این تعریف بر جنبه رقابتی صنعت تأکید دارد.
از دیدگاه اقتصادی، آلفرد مارشال، اقتصاددان برجسته، صنعت را به عنوان “مجموعهای از بنگاههای اقتصادی که در تولید کالاها یا خدمات مشابه فعالیت میکنند” تعریف کرده است.
سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) صنعت را “گروهی از بنگاهها که در فعالیتهای مشابه یا مرتبط درگیر هستند” تعریف میکند. این تعریف، دیدگاهی گستردهتر ارائه میدهد و ارتباطات بین فعالیتهای مختلف را نیز در نظر میگیرد.
از منظر آماری و طبقهبندی، سیستم طبقهبندی صنعتی آمریکای شمالی (NAICS) صنعت را “گروهی از مؤسسات که در فرآیندهای تولید مشابهی برای تولید کالاها یا خدمات مشابه درگیر هستند” تعریف میکند.
در کل بیشتر تعاریف ارائه شده حول محور مشترکی میچرخد: گروهی از کسبوکارها که فعالیتهای مشابه یا مرتبطی انجام میدهند و برای ارضای نیازهای مشابه در بازار با یکدیگر رقابت میکنند. این مفهوم، ابزاری قدرتمند برای درک ساختار اقتصادی، تحلیل رقابت، و شناسایی فرصتهای کسبوکار است.
مرزهای یک صنعت کجاست و چگونه تعیین میشود؟
تصور کنید در حال بررسی صنعت خودروسازی هستید. آیا شرکتهای سازنده قطعات خودرو را هم باید جزئی از این صنعت در نظر گرفت؟ آیا شرکتهای ارائهدهنده خدمات پس از فروش خودرو نیز در این صنعت جای میگیرند؟ پاسخ به این سؤالات چندان ساده نیست و به همین دلیل است که تعیین مرزهای یک صنعت یکی از چالشبرانگیزترین موضوعات در تحلیل صنعتی است.
مرزهای یک صنعت به طور کلی بر اساس چند عامل کلیدی تعیین میشوند:
محصولات یا خدمات مشابه: اولین و مهمترین عامل در تعیین مرزهای یک صنعت، شباهت محصولات یا خدماتی است که شرکتها ارائه میدهند. شرکتهایی که محصولات یا خدمات مشابه و قابل جایگزینی تولید میکنند، معمولاً در یک صنعت قرار میگیرند. برای مثال، در صنعت نوشابه، شرکتهایی مانند کوکاکولا، پپسی و دکتر پپر همگی نوشیدنیهای گازدار تولید میکنند و بخشی از این صنعت محسوب میشوند. به طور مشابه، در صنعت هواپیمایی، شرکتهای هواپیمایی مانند امریکن ایرلاینز، دلتا و یونایتد ایرلاینز همگی خدمات حمل و نقل هوایی ارائه میدهند و در یک صنعت قرار میگیرند.
فناوری و فرآیندهای تولید: گاهی اوقات، شرکتهایی که از فناوریها یا فرآیندهای تولید مشابهی استفاده میکنند، حتی اگر محصولات نهایی آنها کاملاً یکسان نباشد، در یک صنعت طبقهبندی میشوند. به عنوان نمونه، در صنعت نیمههادی، شرکتهایی مانند اینتل، AMD و کوالکام همگی از فناوریهای مشابهی برای تولید چیپهای کامپیوتری استفاده میکنند، اگرچه محصولات نهایی آنها ممکن است برای کاربردهای متفاوتی طراحی شده باشند. همچنین در صنعت پتروشیمی، شرکتهای مختلف از فرآیندهای مشابهی برای تبدیل نفت خام و گاز طبیعی به محصولات شیمیایی متنوع استفاده میکنند، که این شباهت در فرآیند تولید، آنها را در یک صنعت قرار میدهد.
بازار هدف: شرکتهایی که به دنبال ارضای نیازهای مشابهی در بازار هستند، ممکن است بخشی از یک صنعت واحد در نظر گرفته شوند. برای مثال، در صنعت لوازم آرایشی، شرکتهایی مانند لورآل، مک و میبلین همگی محصولات متنوعی تولید میکنند، اما همه آنها نیاز مشتریان به محصولات زیبایی را هدف قرار میدهند. به طور مشابه، در صنعت خدمات مالی شخصی، بانکها، شرکتهای بیمه و مشاوران مالی ممکن است خدمات متفاوتی ارائه دهند، اما همگی به دنبال برآورده کردن نیازهای مالی افراد هستند و بنابراین میتوانند بخشی از یک صنعت گستردهتر محسوب شوند.
زنجیره ارزش: گاهی اوقات، شرکتهایی که در بخشهای مختلف یک زنجیره ارزش واحد فعالیت میکنند (مثلاً تأمینکنندگان، تولیدکنندگان و توزیعکنندگان) ممکن است به عنوان بخشی از یک صنعت گستردهتر در نظر گرفته شوند. صنعت خودرو مثال خوبی از این مورد است، که میتواند شامل تولیدکنندگان قطعات، کارخانههای مونتاژ خودرو، شرکتهای حمل و نقل و حتی نمایندگیهای فروش باشد. همچنین صنعت مد را میتوان مثال دیگری دانست که شامل تولیدکنندگان پارچه، طراحان لباس، تولیدکنندگان پوشاک، خردهفروشان و حتی مجلات مد میشود، که همگی بخشی از یک زنجیره ارزش گستردهتر هستند.
رقابت: اگر شرکتها به طور مستقیم با یکدیگر رقابت میکنند، احتمالاً در یک صنعت واحد قرار دارند. برای مثال، در صنعت موتورهای جستجوی اینترنتی، گوگل، بینگ و یاهو به طور مستقیم با یکدیگر برای جذب کاربران و تبلیغات رقابت میکنند و بنابراین بخشی از یک صنعت واحد محسوب میشوند. به طور مشابه، در صنعت فست فود، مکدونالد، برگر کینگ و کی اف سی همگی برای جذب مشتریان غذای سریع با یکدیگر رقابت میکنند و در نتیجه در یک صنعت قرار میگیرند.
نکته مهم این است که این عوامل اغلب با یکدیگر همپوشانی دارند و برای تعیین دقیق مرزهای یک صنعت، معمولاً باید ترکیبی از این عوامل را در نظر گرفت. همچنین، با تغییر شرایط بازار، فناوری و قوانین، ممکن است مرزهای صنعت نیز تغییر کنند. به همین دلیل، تحلیلگران و مدیران کسب و کار باید همواره این عوامل را زیر نظر داشته باشند و درک خود از مرزهای صنعت را به روز کنند.
با این حال، تعیین دقیق مرزهای یک صنعت میتواند چالشبرانگیز باشد، زیرا:
همگرایی صنایع: در دنیای امروز، مرزهای بین صنایع مختلف اغلب مبهم میشود. این یعنی گاهی نمیتوانیم به راحتی بگوییم یک شرکت دقیقاً به کدام صنعت تعلق دارد. برای مثال، شرکت اپل را در نظر بگیرید. آیا اپل را باید بخشی از صنعت کامپیوتر دانست؟ یا صنعت تلفن همراه؟ یا شاید صنعت سرگرمی؟ اپل در همه این زمینهها فعالیت میکند و این باعث میشود تعیین دقیق صنعت آن دشوار باشد.
نوآوری: پیشرفتهای فناوری میتوانند مرزهای صنعت را تغییر دهند. به عنوان مثال، ظهور خودروهای الکتریکی را در نظر بگیرید. قبلاً صنعت خودروسازی عمدتاً شامل شرکتهایی بود که خودروهای بنزینی میساختند. اما حالا، شرکتهای تولیدکننده باتری، شرکتهای نرمافزاری و حتی شرکتهای فناوری مثل گوگل نیز وارد این صنعت شدهاند. این نوآوری باعث شده مرز بین صنعت خودروسازی و سایر صنایع مبهمتر شود.
تعاریف قانونی و نظارتی: گاهی اوقات، قوانین و مقررات میتوانند تعریف یک صنعت را شکل دهند، که ممکن است با آنچه ما در بازار میبینیم متفاوت باشد. مثلاً در برخی کشورها، قوانین ممکن است شرکتهای تاکسی اینترنتی مثل اوبر را جزء صنعت حمل و نقل طبقهبندی کنند، در حالی که این شرکتها خود را بیشتر یک پلتفرم فناوری میدانند.
دیدگاه تحلیلگر: بسته به هدف تحلیل، ممکن است مرزهای صنعت به شکلهای مختلفی تعریف شوند. برای مثال، یک تحلیلگر مالی که به دنبال مقایسه عملکرد شرکتهاست، ممکن است صنعت نوشیدنی را به طور کلی در نظر بگیرد. اما یک مدیر بازاریابی ممکن است این صنعت را به زیربخشهای دقیقتری مثل نوشیدنیهای گازدار، آبمیوهها و نوشیدنیهای انرژیزا تقسیم کند.
مایکل پورتر، استاد برجسته مدیریت استراتژیک، در کتاب معروف خود “استراتژی رقابتی” پیشنهاد میکند که برای تعیین مرزهای یک صنعت، باید به دنبال “نقاط گسست” در زنجیره ارزش بود. منظور از نقاط گسست، جاهایی است که تفاوتهای قابل توجهی در محصولات، مشتریان، یا فرآیندهای تولید وجود دارد. این نقاط میتوانند نشاندهنده مرز بین دو صنعت مختلف باشند. برای درک بهتر این مفهوم، چند مثال میزنیم:
صنعت خودرو و قطعهسازی: اگرچه این دو صنعت به هم مرتبط هستند، اما معمولاً به عنوان دو صنعت جداگانه در نظر گرفته میشوند. چرا؟ چون محصولات نهایی (خودرو کامل در مقابل قطعات جداگانه)، مشتریان (مصرفکنندگان نهایی در مقابل کارخانههای خودروسازی) و فرآیندهای تولید آنها متفاوت است.
صنعت رستورانداری و تولید مواد غذایی: این دو صنعت نیز در یک زنجیره ارزش قرار دارند، اما معمولاً جدا از هم در نظر گرفته میشوند. تفاوت در نوع خدمات (تهیه غذای آماده در مقابل تولید مواد اولیه)، مشتریان (مصرفکنندگان نهایی در مقابل رستورانها و فروشگاهها) و فرآیندهای کاری، نقاط گسست بین این دو صنعت را نشان میدهد.
صنعت نرمافزار و سختافزار کامپیوتر: اگرچه این دو صنعت به شدت به هم وابسته هستند، اما معمولاً به عنوان دو صنعت مجزا شناخته میشوند. تفاوت در ماهیت محصول (محصول فیزیکی در مقابل محصول دیجیتال)، فرآیندهای تولید و مهارتهای مورد نیاز، نقاط گسست بین این دو صنعت را مشخص میکند.
درک این نقاط گسست به ما کمک میکند تا مرزهای صنعت را دقیقتر تعیین کنیم. با این حال، همانطور که قبلاً اشاره شد، این مرزها همیشه ثابت نیستند و میتوانند با تغییرات فناوری، بازار و قوانین تغییر کنند.
طبقهبندی صنایع
طبقهبندی صنایع یک فرآیند پیچیده و چند بعدی است که اهمیت زیادی در تحلیلهای اقتصادی، سیاستگذاری و مدیریت کسب و کار دارد. این طبقهبندیها به ما کمک میکنند تا ساختار اقتصادی کشورها را بهتر درک کنیم، روندهای صنعتی را شناسایی کنیم و مقایسههای دقیقتری بین بخشهای مختلف اقتصاد انجام دهیم.
اهمیت وجود طبقهبندیهای متفاوت در این است که هر یک از آنها برای هدف خاصی طراحی شدهاند. برای مثال، یک سیاستگذار دولتی ممکن است به طبقهبندیای نیاز داشته باشد که صنایع را بر اساس میزان اشتغالزایی یا سهم آنها در تولید ناخالص داخلی گروهبندی کند. از طرف دیگر، یک مدیر بازاریابی ممکن است به طبقهبندیای نیاز داشته باشد که صنایع را بر اساس نوع مشتریان یا کانالهای توزیع دستهبندی کند. این تنوع در نیازها باعث میشود که طبقهبندیهای مختلفی از صنایع وجود داشته باشد.
یکی از مهمترین و پرکاربردترین سیستمهای طبقهبندی، طبقهبندی استاندارد بینالمللی صنایع (ISIC) است که توسط سازمان ملل متحد ایجاد شده است. ISIC در سال ۱۹۴۸ معرفی شد و از آن زمان تاکنون چندین بار مورد بازنگری قرار گرفته است تا با تغییرات ساختار اقتصادی جهان همگام شود. این سیستم، صنایع را بر اساس نوع فعالیت اقتصادی طبقهبندی میکند و دارای ساختاری سلسله مراتبی است. منظور از سلسله مراتبی این است که ISIC از بخشهای کلی شروع میشود و به تدریج به زیربخشهای جزئیتر میرسد. برای مثال، میتواند از “صنایع تولیدی” شروع شود، سپس به “تولید مواد غذایی” برسد، و در نهایت به زیربخشهایی مانند “تولید محصولات لبنی” تقسیم شود.
ISIC در مقایسههای بینالمللی و جمعآوری دادههای آماری بسیار مهم است، زیرا یک استاندارد جهانی را فراهم میکند که کشورها میتوانند از آن برای طبقهبندی فعالیتهای اقتصادی خود استفاده کنند. این امر امکان مقایسه دقیق بین کشورها را فراهم میکند و به محققان و سیاستگذاران اجازه میدهد تا روندهای جهانی را بهتر درک کنند. سازمانهای بینالمللی مانند بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) از ISIC برای جمعآوری و تحلیل دادههای اقتصادی استفاده میکنند.
در تصویر زیر عناوین کلی تعیین شده برای صنایع مطابق طبقهبندی استاندارد بینالمللی صنایع (ISIC) را مشاهده میکنید.
سیستم طبقهبندی صنعتی آمریکای شمالی (NAICS) نیز یکی دیگر از سیستمهای مهم است که توسط کانادا، مکزیک و ایالات متحده استفاده میشود. NAICS در مقایسه با ISIC، جزئیات بیشتری در مورد برخی صنایع خاص، به ویژه در بخش خدمات و فناوری اطلاعات ارائه میدهد. برای مثال، NAICS طبقهبندیهای جداگانهای برای “خدمات طراحی سیستمهای کامپیوتری” و “خدمات برنامهنویسی کامپیوتری” دارد، در حالی که ISIC ممکن است این دو را در یک طبقه قرار دهد.
یکی دیگر از روشهای رایج طبقهبندی صنایع، تقسیم آنها به پنج بخش اصلی اقتصادی است: صنایع مواد خام، صنایع ساخت، خدمات، خدمات مبتنی بر اطلاعات و خدمات انسانی. این طبقهبندی بر اساس ماهیت فعالیت اقتصادی و نوع ارزش افزودهای که هر بخش ایجاد میکند، انجام میشود.
صنایع مواد خام شامل فعالیتهایی مانند کشاورزی، جنگلداری، ماهیگیری و استخراج معادن میشود که منابع طبیعی را استخراج یا برداشت میکنند. صنایع ساخت شامل تولید کالاهای فیزیکی مانند خودرو، لوازم خانگی و مبلمان است. بخش خدمات شامل فعالیتهایی مانند خردهفروشی، حمل و نقل و خدمات مالی میشود که محصولات ناملموس ارائه میدهند. خدمات مبتنی بر اطلاعات شامل صنایعی مانند رسانه، ارتباطات و فناوری اطلاعات است که با تولید، پردازش و توزیع اطلاعات سر و کار دارند. در نهایت، خدمات انسانی شامل فعالیتهایی مانند آموزش، بهداشت و مراقبتهای اجتماعی میشود که مستقیماً با رفاه و توسعه انسانی مرتبط هستند.
این نوع طبقهبندی به اقتصاددانان و سیاستگذاران کمک میکند تا تغییرات ساختاری در اقتصاد را بهتر درک کنند. برای مثال، بسیاری از کشورهای توسعه یافته در دهههای اخیر شاهد انتقال از صنایع ساخت به سمت خدمات و خدمات مبتنی بر اطلاعات بودهاند. این طبقهبندی همچنین میتواند در تدوین سیاستهای صنعتی و برنامهریزی برای آینده اقتصادی کشورها مفید باشد.
در عربی صنع یعنی ساختن
تمام صنایع نوعی ساختن هستند؟
یعنی الان سوالم اینه در اصل که صنعت نوعی ساختنه یا تولید یا هیچکدوم؟
سلام سینا
در مورد “صنع” حرفت درسته اما موضوع صنعت ارتباطی با “ساختن” و حتی “تولید کردن” نداره؛ اگر به طبقهبندی آیسیک دقت کنی خیلی از کارهای خدماتی هم صنعت خاص خودشونو دارن (مثل صنعت تفریح و سرگرمی).
ضمناً در انگلیسی به ساختن Manufacturing گفته میشه و به صنعت Industry اما روی عربی زیاد مسلط نیستم و ارتباط صنع و صنعتو نمیدونم.
اگه تحقیق کردی و به جواب رسیدی با در میون بگذار.
سلام علیک / خداییش این درس مهم بود و فایل صوتی لازم داشت / به خدا قصدم غر زدن نیس و فقط میخوام ویکی تولید از خوب به عالی تبدیل بشه وگرنه خیلی هم راضی ام
این رو برای اعلام عمومی نگفتما در حد یک پیشنهاد بود و میدونم منتشر نمیشه
سلام مجدد بر شما … عرض کنم به خدمتتون که ما خودمونم دوست داریم برای همهی مطالب فایل صوتی داشته باشیم اما متاسفانه با محدودیت شدید زمان روبهرو هستیم؛ انشالله به زودی برای این درس هم یک فایل صوتی ضبط میکنم و ممنون که با ارسال بازخورد به ارتقای ویکیتولید کمک میکنی
این پیامو منتشر میکنم تا سایر عزیزان هم با خیال آسوده، نظرات یا خواستههاشونو مطرح کنند.
در عکس سکتورهای اقتصادی یک فلش از پایین به بالا کشیدین و این معنای خاصی داره؟ چون من حس کردم معناش اینه که سکتورها به ترتیبه و اولویت اونها مهمه.
ای کاش این درس هم تمرین داشت ما عادت کردیم به تمرین حل کردن (مزاح)