شما در حال خواندن درس سطوح تصمیمگیری (استراتژیک، تاکتیکی و عملیاتی) از مجموعه راهنمای تصمیمگیری برای مدیران و مهندسان هستید.
هر تصمیم با چالشها و ملاحظات متفاوتی روبرو است. برای مثال برخی تصمیمها اثرات بلندمدت و چشمگیری دارند و باید ناظر بر افق زمانی طولانیتر و پارامترهای بیشتری اتخاذ شوند، در حالی که برخی تصمیمها جنبهی عملیاتی و اجرایی دارند و تأثیرشان محدود به دورههای کوتاهمدت است. این تفاوتها، نیاز به تقسیمبندی تصمیمها بر اساس معیارهای مختلف را به وضوح نشان میدهند تا بتوان هر تصمیم را متناسب با چالشها و ملاحظات خاص خودش به شیوهای مؤثر و مناسب مدیریت کرد.
به همین دلیل، متخصصان و مدیران معمولاً برای مدیریت بهینه تصمیمها، آنها را به سطوح مختلف تقسیم میکنند. در این میان، یکی از کارآمدترین طبقهبندی تصمیمها، تقسیم آنها به سه سطح استراتژیک، تاکتیکی و عملیاتی است. این طبقهبندی که در مطالعات مدیریت نیز به طور گسترده مورد استفاده قرار میگیرد، کمک میکند تا با دیدی جامعتر به تصمیمهای پیش روی نگاه کنیم و برای هر سطح، رویکرد متناسب با آن را به کار بگیریم. در ادامه، به بررسی دقیق هر یک از این سطوح تصمیمگیری و ویژگیهای خاص آنها خواهیم پرداخت.
۱- سطح استراتژیک
سطح استراتژیک (Strategic Level) نوعی از تصمیمگیری است که مستقیماً بر آینده و جهتگیری بلندمدت اثر میگذارد. تصمیمهای استراتژیک نه تنها در لحظه فعلی بلکه در طولانیمدت نیز تأثیرات گستردهای بر جای میگذارند. این تصمیمات معمولاً با تحلیلهای عمیق و دیدگاهی بلندمدت گرفته میشوند و با داشتن تأثیرات فراوان بر اهداف و برنامههای کلی، به شکلدهی آینده کمک میکنند.
در زندگی شخصی، تصمیمهای استراتژیک میتوانند مواردی از جمله انتخاب شغل یا حرفه، مهاجرت به کشور دیگر، ادامه تحصیل در یک رشته خاص و سرمایهگذاری مالی در املاک، بازار سهام یا کسبوکارها باشند. در حوزه کسبوکار، تصمیمهای استراتژیک ممکن است شامل ورود به بازارهای بینالمللی، تغییر در خط تولید با معرفی محصولات جدید یا توقف تولید محصولات قدیمی، خرید یا ادغام با شرکتهای دیگر، و تغییر سیاستهای کلی شرکت مانند تغییر از اقتصاد دولتی به اقتصاد آزاد باشند. این تصمیمها به دلیل تأثیرات بلندمدت و گستردهای که دارند، استراتژیک هستند.
تصمیمهای استراتژیک دارای ویژگیهایی هستند که آنها را از سایر تصمیمها متمایز میکند:
نخستین ویژگی تصمیمهای استراتژیک این است که معمولاً برای دورههای زمانی طولانیمدت، اغلب چندین سال، برنامهریزی میشوند و بیشتر بر آینده متمرکز هستند تا مسائل روزمره و فوری. در دنیای کسبوکار، افق زمانی این تصمیمها معمولاً بین سه تا پنج سال است، اما این بازه میتواند بسته به نوع صنعت و شرایط محیطی تغییر کند. برای مثال، در صنایع پویا با تغییرات سریع مانند فناوری، این دوره ممکن است به دو سال کاهش یابد، زیرا تغییرات سریعتر رخ میدهند. در مقابل، در صنایع باثباتتر مانند املاک یا تولید، این بازه میتواند تا ده سال نیز افزایش یابد، زیرا تغییرات در این حوزهها کندتر است.
دومین ویژگی مهم تصمیمهای استراتژیک، گستردگی و عمق اثراتی است که میتوانند ایجاد کنند. به دلیل ماهیت بنیادین و زیربنایی، تصمیمهای استراتژیک میتوانند تغییرات گستردهای در مسیر حرکت یک فرد، سازمان یا حتی کل جامعه به وجود آورند. برای مثال، اگر یک شرکت تولیدی تصمیم بگیرد محصولات خود را به بازارهای بینالمللی عرضه کند، این تصمیم میتواند منجر به تغییرات عمیق در ساختار سازمانی شرکت شود. شرکت ممکن است نیاز به ایجاد بخشهای جدید مانند واحد صادرات، استخدام نیروهای متخصص، تطبیق استانداردهای بینالمللی، بازطراحی سیستمهای مالی و حتی تغییر در خط تولید و فرآیندهای کاری داشته باشد. این تغییرات نه تنها بر شرکت تأثیر میگذارند، بلکه میتوانند بر زنجیره تأمین، مشتریان و حتی رقبا نیز اثرات قابل توجهی داشته باشند.
در سطح فردی نیز، تصمیم یک شخص برای مهاجرت به کشور دیگر یک تصمیم استراتژیک است که میتواند تمام جنبههای زندگی او را تحت تأثیر قرار دهد. این تصمیم ممکن است منجر به تغییر در روابط خانوادگی و اجتماعی، نیاز به تطبیق با فرهنگ جدید، یادگیری زبان، یافتن شغل مناسب و حتی تغییر در سبک زندگی و عادات روزمره شود. چنین تصمیمی نه تنها بر زندگی فرد تأثیر میگذارد، بلکه ممکن است بر خانواده، دوستان و جامعهای که فرد به آن مهاجرت میکند نیز تأثیرات عمیقی داشته باشد.
در سطح کلانتر، وقتی یک دولت تصمیم میگیرد سیاستهای اقتصادی خود را از اقتصاد دولتی به سمت اقتصاد آزاد تغییر دهد، این تصمیم استراتژیک میتواند تأثیرات گستردهای بر تمام بخشهای جامعه داشته باشد. این تغییر ممکن است شامل اصلاح قوانین و مقررات، تحول در نظام بانکی، تغییر ساختار مالیاتی، بازتعریف روابط تجاری بینالمللی و حتی تأثیر بر فرهنگ کسبوکار و الگوهای مصرف مردم باشد. چنین تصمیمی میتواند اقتصاد یک کشور را متحول کند و تأثیرات آن برای سالها یا حتی دههها ادامه یابد.
سومین ویژگی مهم تصمیمهای استراتژیک، همراه بودن آنها با سطح بالایی از عدم قطعیت و ریسک است. این ویژگی به این دلیل است که تصمیمهای استراتژیک در محیطهایی پیچیده، پویا و دائماً در حال تغییر گرفته میشوند، و پیشبینی دقیق تمام پیامدها و نتایج آنها تقریباً غیرممکن است. عدم قطعیت در این تصمیمها از منابع مختلفی ناشی میشود. برای مثال، یک شرکت فناوری که تصمیم میگیرد محصول جدیدی را توسعه دهد، با عدم قطعیتهای متعددی مواجه است: آیا فناوریهای جدیدتری ظهور خواهند کرد که محصول را از رده خارج کنند؟ آیا رقبا محصولات مشابه یا حتی بهتری عرضه خواهند کرد؟ آیا تقاضای بازار برای این محصول پایدار خواهد ماند؟ آیا قوانین و مقررات جدیدی وضع خواهند شد که بر کسبوکار تأثیر بگذارند؟ این سؤالات نشان میدهند که حتی با وجود تحقیقات و تحلیلهای دقیق، باز هم نمیتوان به طور کامل از نتایج تصمیمهای استراتژیک اطمینان حاصل کرد.
علاوه بر عدم قطعیت، ریسکهای متعددی نیز این تصمیمها را احاطه میکنند. به عنوان مثال، وقتی یک کارآفرین تصمیم میگیرد سرمایه خود را در یک کسبوکار جدید سرمایهگذاری کند، با انواع ریسکها مواجه میشود. ریسکهای مالی مانند از دست دادن سرمایه، ریسکهای عملیاتی مانند مشکلات در اجرای طرح، ریسکهای بازار مانند عدم استقبال مشتریان، و حتی ریسکهای شهرت و اعتبار که ممکن است در صورت شکست پروژه به وجود آیند. این ریسکها نشان میدهند که تصمیمهای استراتژیک نه تنها نیازمند تحلیل دقیق و برنامهریزی هستند، بلکه مستلزم آمادگی برای مواجهه با پیامدهای غیرمنتظره نیز میباشند.
بنابراین، تصمیمات استراتژیک به دلیل همراه بودن با عدم قطعیت و ریسکهای بالا، نیازمند رویکردی محتاطانه و مبتنی بر تحلیلهای عمیق هستند. مدیران و تصمیمگیرندگان باید توانایی ارزیابی ریسکها، پیشبینی سناریوهای مختلف و آمادهسازی راهحلهای جایگزین را داشته باشند تا بتوانند در مواجهه با چالشهای غیرمنتظره، بهترین تصمیمات را اتخاذ کنند. این ویژگی تصمیمهای استراتژیک را به یکی از چالشبرانگیزترین و در عین حال مهمترین جنبههای مدیریت و رهبری تبدیل میکند.
۲- سطح تاکتیکی (Tactical Level)
سطح تاکتیکی به تصمیمهایی اشاره دارد که برای اجرای برنامهها و دستیابی به اهداف میانمدت اتخاذ میشوند. این تصمیمها همچون پلی میان اهداف بلندمدت و فعالیتهای عملیاتی هستند و به تبدیل ایدههای کلی به اقدامات عملی یاری میرسانند.
در زندگی شخصی، تصمیمهای تاکتیکی میتوانند مواردی مثل مدیریت هزینهها و بودجه خانواده یا تدوین برنامه ورزشی منظم برای ارتقای سلامت باشند. این تصمیمها کمک میکنند با تمرکز بر جزئیات، به اهداف بزرگتر نزدیک شویم. برای مثال، اگر هدف بلندمدت بهبود وضعیت مالی باشد، تصمیمهای تاکتیکی میتوانند شامل تنظیم برنامه پسانداز ماهانه، کاهش هزینهها یا سرمایهگذاری در دورههای آموزشی برای افزایش مهارتهای شغلی باشد.
در حوزه کسبوکار، تصمیمهای تاکتیکی میتوانند شامل برنامهریزی تولید، طراحی کمپینهای بازاریابی هدفمند یا بهبود فرآیندهای استخدام و آموزش کارکنان باشند. این تصمیمها به سازمانها کمک میکنند تا با تمرکز بر جزئیات عملیاتی و تخصیص بهینه منابع، به اهداف استراتژیک دست یابند. برای مثال، اگر هدف بلندمدت افزایش سهم بازار باشد، تصمیمهای تاکتیکی میتوانند شامل افزایش ظرفیت تولید، بهبود فرآیندهای لجستیک یا اجرای کمپینهای تبلیغاتی در رسانههای مناسب باشند.
بنابراین میتوان ادعا کرد یکی از مهمترین ویژگیهای تصمیمهای تاکتیکی، نقش واسط و تفسیرکننده آنها است. این تصمیمها مانند یک مترجم عمل میکنند و اهداف کلان و استراتژیک را به زبانی قابل فهم و اجرا برای سطوح عملیاتی تبدیل میکنند. به بیان سادهتر، تصمیمهای استراتژیک میگویند «به کجا میخواهیم برسیم»، تصمیمهای تاکتیکی مشخص میکنند «از چه مسیرهایی باید برویم»، و تصمیمهای عملیاتی تعیین میکنند «هر روز چه کارهایی باید انجام دهیم».
دومین ویژگی مهم تصمیمهای تاکتیکی، دامنه و گستره تأثیر آنهاست. در یک سازمان، این تصمیمها معمولاً در سطح یک واحد سازمانی مشخص اتخاذ میشوند. برای مثال، مدیر بازاریابی ممکن است تصمیم بگیرد روشهای تبلیغاتی شرکت را تغییر دهد، یا مدیر تولید برنامهای برای بهینهسازی خط تولید طراحی کند.
ویژگی سوم، افق زمانی میانمدت تصمیمهای تاکتیکی است. در حوزه کسبوکار، این تصمیمها معمولاً برای دوره ۶ ماه تا ۲ سال گرفته میشوند. این بازه زمانی به اندازهای طولانی هست که امکان ایجاد تغییرات معنادار را فراهم کند، اما آنقدر کوتاه است که بتوان نتایج را به طور ملموس ارزیابی کرد. این در تقابل با افق بلندمدت تصمیمهای استراتژیک و افق کوتاهمدت تصمیمهای عملیاتی است.
چهارمین ویژگی تصمیمهای تاکتیکی به میزان ساختاریافتگی آنها مربوط میشود. این تصمیمها در حالت میانه یا “نیمهساختاریافته” قرار دارند. به این معنا که اگرچه قواعد و چارچوبهای کلی برای آنها وجود دارد، اما مدیران باید از تجربه، دانش و خلاقیت خود نیز برای اتخاذ بهترین تصمیم استفاده کنند.
یک مثال روشنگر در این زمینه میتواند تصمیمگیری درباره سیستم توزیع محصولات یک شرکت تولیدی باشد. در سطح استراتژیک، شرکت تصمیم میگیرد وارد بازار کشور همسایه شود؛ تصمیمی که کاملاً غیرساختاریافته است و به تحلیلهای پیچیده و قضاوتهای مدیریتی نیاز دارد. در سطح تاکتیکی، مدیر لجستیک باید درباره انتخاب روش حمل و نقل، تعداد انبارها و مسیرهای توزیع تصمیم بگیرد. اگرچه فرمولها و روشهای محاسباتی برای این تصمیمها وجود دارد، اما عوامل متغیری مانند شرایط جادهها، تغییرات آب و هوایی و محدودیتهای قانونی نیز باید در نظر گرفته شوند. در مقابل، در سطح عملیاتی، تصمیمگیری درباره زمانبندی روزانه ارسال کالاها کاملاً ساختاریافته است و میتواند بر اساس دستورالعملهای مشخص انجام شود.
ویژگی پنجم، میزان ریسک و انعطافپذیری این تصمیمهاست. تصمیمهای تاکتیکی ریسک متوسطی دارند و در صورت نیاز قابل اصلاح و تعدیل هستند. این در حالی است که تصمیمهای استراتژیک ریسک بالا و انعطافپذیری کمتری دارند، و تصمیمهای عملیاتی با ریسک پایین و انعطافپذیری بالا مشخص میشوند.
برای مثال تصمیم استراتژیک یک شرکت برای ورود به بازار لوازم خانگی هوشمند، ریسک بالایی دارد و تغییر آن میتواند هزینههای هنگفتی داشته باشد. در سطح تاکتیکی، تصمیم برای راهاندازی خط تولید یخچالهای هوشمند در یک دوره ۱۲ ماهه، ریسک متوسطی دارد و در صورت عدم موفقیت، میتوان با تغییراتی در مشخصات محصول یا استراتژی بازاریابی، مسیر را اصلاح کرد. در مقابل، تصمیمهای عملیاتی روزانه مانند برنامهریزی تولید یا مدیریت موجودی، ریسک پایینی دارند و به راحتی قابل تغییر هستند.
در کل، تصمیمهای تاکتیکی نقش حیاتی در تبدیل اهداف استراتژیک به اقدامات عملی دارند. آنها کمک میکنند تا با برنامهریزی دقیق و مدیریت منابع، گامهای مؤثری برای دستیابی به اهداف بزرگتر برداشته شود. این تصمیمها معمولاً کوتاهمدتتر و عملیاتیتر از تصمیمهای استراتژیک هستند، اما تأثیر مستقیمی بر دستیابی به اهداف بلندمدت دارند.
۳- سطح عملیاتی (Operational Level)
سطح عملیاتی به تصمیمهایی اشاره دارد که برای پیشبرد امور جاری و دستیابی به نتایج کوتاهمدت اتخاذ میشوند. این تصمیمها عموماً بر اجرای وظایف روزانه، حل مسائل فوری و انجام فعالیتهای مشخص تمرکز دارند. در واقع، تصمیمهای عملیاتی مجموعه اقدامات ملموسی هستند که پایه و اساس تحقق برنامههای میانمدت و بلندمدت را تشکیل میدهند.
در زندگی شخصی، تصمیمهای عملیاتی میتوانند شامل برنامهریزی مطالعه روزانه، انتخاب مسیر تردد به محل کار یا تنظیم فعالیتهای روزمره باشند. این تصمیمها کمک میکنند تا گامهای کوچک اما مؤثری برای دستیابی به اهداف بزرگ برداریم. مثلا اگر هدف میانمدت یادگیری یک زبان جدید باشد، تصمیمهای عملیاتی میتواند شامل اختصاص ۳۰ دقیقه مطالعه روزانه، گوش دادن به پادکست در مسیرهای رفت و آمد یا تمرین لغات جدید در فواصل استراحت باشد.
در محیط کارخانه، تصمیمهای عملیاتی میتوانند مواردی از جمله برنامهریزی خط تولید، تنظیم سرعت دستگاهها، یا مدیریت موجودی مواد اولیه باشند. برای مثال، اگر هدف میانمدت افزایش بهرهوری خط تولید باشد، تصمیمهای عملیاتی میتوانند شامل بهینهسازی چیدمان ماشینآلات، آموزش اپراتورها برای کار با تجهیزات جدید، یا پیادهسازی سیستم نگهداری و تعمیرات پیشگیرانه باشد. این اقدامات روزمره به تدریج باعث بهبود عملکرد کارخانه و افزایش کیفیت محصولات میشوند.
نخستین ویژگی تصمیمهای عملیاتی، افق زمانی کوتاهمدت آنها است. این تصمیمها معمولاً برای دورههای زمانی روزانه، هفتگی یا حداکثر ماهانه اتخاذ میشوند و هدف اصلی آنها اجرایی کردن برنامههای میانمدت است.
ویژگی دوم، جزئی و مشخص بودن تصمیمهای عملیاتی است. برخلاف تصمیمهای کلان و میانمدت، تصمیمهای عملیاتی کاملاً دقیق و مشخص هستند و جای ابهام در آنها کم است. این تصمیمها به وضوح تعیین میکنند که چه کاری، چگونه و در چه زمانی باید انجام شود. در واقع، تصمیمهای عملیاتی گامهای کوچک و مشخصی هستند که در مجموع به تحقق اهداف بزرگتر منجر میشوند.
ویژگی سوم، ساختاریافته و تکراری بودن این تصمیمهاست. اکثر موقعیتهای تصمیمگیری در سطح عملیاتی به طور مرتب تکرار میشوند و میتوان از طریق تجربه، راهکارهای مؤثر برای آنها شناسایی کرد. بدین جهت اغلب سازمانها برای این موقعیتهای متداول، رویهها و دستورالعملهای مشخصی تدوین میکنند که به کاهش ریسک خطای انسانی، افزایش سرعت تصمیمگیری و تسهیل آموزش کارکنان جدید کمک میکند.
ویژگی چهارم، قابلیت مشاهده و اندازهگیری سریع نتایج است که امکان اصلاح و بهبود سریع را فراهم میکند. این ویژگی به تصمیمگیرندگان اجازه میدهد تا به سرعت از اثربخشی تصمیمات خود آگاه شوند و در صورت نیاز، تغییرات لازم را اعمال کنند.
مثلاً در یک فروشگاه خردهفروشی، تصمیم برای تغییر چیدمان محصولات یا تغییر ساعات کاری، تأثیر خود در میزان فروش روزانه و رضایت مشتریان را فوراً نشان میدهد. مدیر فروشگاه میتواند با بررسی آمار فروش روزانه و بازخورد مشتریان، اثربخشی این تصمیمها را ارزیابی کرده و در صورت لزوم آنها را اصلاح کند. یا تصمیمهای مربوط به تنظیم خط تولید، تخصیص منابع یا برنامهریزی شیفتهای کاری، نتایج خود را در شاخصهایی مانند میزان تولید، کیفیت محصولات و بهرهوری نیروی کار به صورت روزانه نشان میدهند.
ویژگی پنجم، محدود بودن دامنه تأثیر این تصمیمها است. تصمیمهای عملیاتی معمولاً تنها بر یک بخش یا فرآیند خاص تأثیر میگذارند و گستره تأثیر آنها به سایر بخشها محدود است. این محدودیت در دامنه تأثیر، مزیتهای متعددی دارد. نخست اینکه تصمیمگیری را سادهتر میکند زیرا تصمیمگیرنده نیاز ندارد تأثیرات گسترده بر کل سازمان را در نظر بگیرد. دوم، امکان آزمون و خطا را فراهم میکند، زیرا در صورت نتیجه نامطلوب، خسارت محدود به یک بخش خواهد بود. سوم مدیریت تغییر را سادهتر میکند، زیرا تعداد افراد و فرآیندهای تحت تأثیر محدود است.
ویژگی ششم، نیاز به انعطافپذیری و واکنش سریع در تصمیمهای عملیاتی است. تصمیمهای عملیاتی باید برای پاسخ به تغییرات ناگهانی آماده باشند. مثلاً سرپرست خط تولید باید بتواند در صورت خرابی تجهیزات، کمبود مواد اولیه یا غیبت کارکنان، به سرعت برنامه تولید را تعدیل کند. همچنین در یک شرکت حمل و نقل، راننده باید بتواند در مواجهه با ترافیک غیرمنتظره یا مسدود شدن مسیر، به سرعت مسیر جایگزین را انتخاب کند.
شما درس 4 از مجموعه راهنمای تصمیمگیری برای مدیران و مهندسان را مطالعه کردهاید. درسهای این مجموعه به ترتیب عبارتند از:
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.