شما در حال خواندن درس طرحواره شناختی و نقش آن در تصمیمگیری از مجموعه روانشناسی تصمیمگیری هستید.
از کودکی جمله «گریه کردن نشانه ضعف است» را بارها شنیدهایم. این آموزه چنان در ذهن ما ریشه دوانده که حتی امروز، با وجود آگاهی از نادرستی آن، هنگام گریستن احساس شرمساری میکنیم. چرا باورهای دوران کودکی چنین تأثیر ماندگاری بر ما دارند؟
روانشناسان این ساختارهای شناختی پایدار را که در دوران کودکی و نوجوانی شکل میگیرند و تا بزرگسالی ماندگار میشوند، «طرحواره» مینامند. طرحوارهها همچون نقشههای ذهنی عمل میکنند که دنیای پیرامون ما را معنادار میسازند و نقشی اساسی در تصمیمگیریهای روزمره ما ایفا میکنند. شناخت این الگوهای ذهنی عمیق، کلیدی برای درک بهتر رفتارها و واکنشهای احساسی ماست.
در این درس، به کاوش مفهوم طرحواره و گونههای متنوع آن خواهیم پرداخت. همچنین بررسی خواهیم کرد که این الگوهای ذهنی چگونه فرایند تصمیمگیری ما را شکل میدهند و گاه محدود میکنند. با شناسایی این ساختارهای پنهان ذهن، میتوانیم راهکارهایی کارآمد برای اصلاح و مدیریت طرحوارههای ناسازگار بیابیم و در مسیر بهبود تصمیمگیریهای خود گامهای مؤثری برداریم.
طرحواره چیست؟
طرحوارهها ساختارهای شناختی نسبتاً پایداری هستند که اغلب در دوران حساس کودکی و نوجوانی شکل میگیرند و تا بزرگسالی تداوم مییابند. این ساختارها به عنوان الگوهای عمیق ادراکی عمل میکنند که در نحوه تفسیر جهان پیرامون و تجارب شخصی موثرند. این مفهوم ابتدا توسط روانشناس برجسته جین پیاژه معرفی شد و بعدها توسط محققانی چون آرون بک در حوزه شناخت درمانی و جفری یانگ در طرحواره درمانی، توسعه و گسترش یافت.
نفوذ طرحوارهها در ساختار شناختی چنان عمیق است که به سخنی میتوانیم آنها را تغییر دهیم. مثلا اگر در کودکی طرحواره «من دوستداشتنی نیستم» در ذهنمان شکل گرفته باشد، ممکن است حتی با وجود روابط سالم و محبتآمیز در بزرگسالی، همچنان با احساس عدم امنیت عاطفی دست و پنجه نرم کنیم.
اما این به معنای تغییرناپذیری مطلق طرحوارهها نیست؛ بلکه خوشبختانه این ساختارهای عمیق ذهنی میتوانند تحت تأثیر تجارب جدید و متعدد، به تدریج و آهسته تغییر کنند. هر چند معمولاً این تغییر نیازمند تجارب متعدد و مداومی است که در مخالفت با آن طرحواره باشند، و اغلب سالها طول میکشد.
ویژگی مهم دیگر طرحوارهها، توانایی آنها در خودکارسازی پردازش اطلاعات است. این خاصیت باعث میشود که در بسیاری موارد بدون تفکر آگاهانه و عمیق، به موقعیتهای مختلف واکنش نشان دهیم. برای مثال، اگر از کودکی طرحواره «احترام به فضای شخصی دیگران» در ذهنمان رسوخ کرده باشد، در محیطهای اجتماعی بدون نیاز به تفکر آگاهانه، به طور خودکار و بینیاز از پردازش عمیق، فاصله مناسب را با دیگران حفظ میکنیم.
طرحوارههای سازگار و ناسازگار
بسیاری از طرحوارهها مفید و سازگارند. برای مثال اگر در خانوادهای با ارتباطات صمیمی و امن بزرگ شده باشیم، احتمالا طرحواره «امنیت و اعتماد» در ذهنمان نقش بسته است. این طرحواره اجازه میدهد تا در بزرگسالی، به شکلی خودکار و بدون نیاز به تحلیل عمیق شناختی، در روابط خود به دیگران اعتماد کنیم و احساس امنیت داشته باشیم.
اما در نقطه مقابل، بسیاری از طرحوارهها ناسازگارند. طرحوارههای ناسازگار اولیه در اثر تجارب منفی و آسیبزای دوران کودکی شکل میگیرند و به عنوان چارچوبهای ذهنی ناکارآمد، نحوه تفسیر و واکنش ما به رویدادها را تحت تأثیر قرار میدهند.
برای درک بهتر این مفهوم، میتوان به حالتی اشاره کرد که در خانوادهای بزرگ شدهایم که در آن هر موفقیت با این جمله پاسخ داده میشد: «میتوانستی بهتر از این باشی». این تجربه مکرر میتواند به شکلگیری طرحواره «نقص و شرم» منجر شود، جایی که همیشه احساس میکنیم به اندازه کافی خوب نیستیم. در این حالت، حتی در بزرگسالی با وجود دستاوردهای قابل توجه، همواره خود را ناکافی میدانیم و دچار اضطراب مزمن و خودانتقادگری شدید میشویم.
انواع رایج طرحوارههای ناسازگار
طرحوارههای ناسازگار بسیار متنوع هستند، با این حال متخصصان تلاش کردهاند که طرحوارهها را در چند حوزه مشترک طبقهبندی کنند، طوری که هر حوزه شامل چندین طرحواره با ویژگیها و منشأ مشترک باشد. این رویکرد برای شناسایی و درک بهتر الگوهای ناسازگار مفید است و همچنین به متخصصان کمک میکند تا به جای پرداختن به یک طرحواره مشخص، رویکردهای درمانی مشابهی برای مجموعهای از طرحوارههای مشابه ارائه کنند.
در ادامه به معرفی این حوزهها و تعدادی از شایعترین طرحوارههای ناسازگار اولیه خواهیم پرداخت. بیان این نکته ضروری است که اصولا در ذهن هر فرد، ترکیبی از چندین طرحواره مختلف نقش بسته و منطقی نیست تمام رفتارهای او را بر اساس یک طرحواره خاص تفسیر کنیم.
۱- حوزه بریدگی و طرد
طرحوارههای این حوزه مربوط به افرادی است که نتوانستهاند دلبستگیهای ایمن و رضایتبخشی با دیگران تجربه کنند. این افراد معتقدند که نیازهای آنها به ثبات، امنیت، محبت و تعلق برآورده نخواهد شد. معمولاً جامعه پیرامون این افراد در کودکی، رفتارهایی طردکننده، خشن، منزویکننده و غیرقابل پیشبینی داشتهاند. در ادامه، به بررسی چند طرحواره رایج در این حوزه میپردازیم.
طرحواره رها شدگی: افرادی که طرحواره رهاشدگی دارند، همواره با این ترس زندگی میکنند که افراد مهم زندگیشان آنها را ترک خواهند کرد. این ترس چنان عمیق است که حتی کوچکترین نشانههای جدایی میتواند واکنشهای هیجانی شدیدی در آنها ایجاد کند. مثلاً تصور کنید فردی در کودکی شاهد جدایی والدینش بوده است. این تجربه میتواند چنان تأثیر عمیقی بر او بگذارد که حتی در بزرگسالی و در یک رابطه پایدار، همواره نگران ترک شدن باشد.
طرحواره بیاعتمادی: در طرحواره بیاعتمادی، فرد دنیا را مکانی خطرناک میبیند که در آن دیگران همواره در پی آسیب رساندن، سوءاستفاده یا فریب دادن هستند. این طرحواره باعث میشود فرد در روابط خود، محتاط و بدگمان باشد. این طرحواره معمولاً در کودکانی شکل میگیرد که مورد سوءاستفاده، بدرفتاری یا فریب توسط والدین، خواهر و برادرها یا همسالان خود قرار گرفتهاند. در بزرگسالی، این افراد ممکن است برای محافظت از خود، دیگران را از خود دور نگه دارند یا در روابط خود بسیار محتاط و کنترلکننده باشند.
طرحواره محرومیت هیجانی: طرحواره محرومیت هیجانی با این باور عمیق همراه است که هیچکس هرگز نمیتواند نیازهای عاطفی فرد را به طور کامل درک و برآورده کند. این طرحواره میتواند به تجربهای دردناک منجر شود، زیرا فرد حتی در گرمترین و صمیمیترین جمعها نیز احساس تنهایی عمیقی میکند. تصور کنید فردی با این طرحواره در یک دورهمی خانوادگی گرم و صمیمی حضور دارد. علیرغم این که همه اعضای خانواده به او توجه میکنند و محبت نشان میدهند، او همچنان احساس میکند که دیواری نامرئی او را از دیگران جدا کرده است.
۲- حوزه خودگردانی و عملکرد مختل
حوزه خودگردانی و عملکرد مختل، به مجموعهای از طرحوارهها اشاره دارد که با توانایی فرد برای عملکرد مستقل و کارآمد در تعارض هستند. این طرحوارهها معمولاً در محیطهایی شکل میگیرند که والدین یا مراقبان، استقلال و اعتماد به نفس کودک را تضعیف کردهاند. این تضعیف میتواند به دو صورت متضاد رخ دهد: یا والدین بیش از حد محافظتکننده و کنترلگر بودهاند، یا برعکس، بیتوجه و غایب بودهاند و حمایت لازم برای پرورش اعتماد به نفس و مهارتهای استقلال کودک را فراهم نکردهاند.
افرادی که طرحوارههای این حوزه را دارند، معمولاً در توانایی خود برای زندگی مستقل، تصمیمگیری مناسب، و مقابله موفق با چالشهای زندگی تردید دارند. آنها ممکن است احساس کنند که برای ادامه زندگی به کمک دیگران نیاز دارند یا اینکه در معرض خطرات و تهدیدهای بزرگی قرار دارند. در ادامه، دو طرحواره مهم از این حوزه را به طور دقیقتر بررسی میکنیم.
طرحواره وابستگی: طرحواره وابستگی زمانی شکل میگیرد که فرد به این باور میرسد که بدون کمک دیگران قادر به اداره زندگی نیست. در بزرگسالی، افراد با طرحواره وابستگی ممکن است برای تصمیمات کوچک و بزرگ زندگی به دیگران متکی باشند. آنها اغلب در روابطی قرار میگیرند که طرف مقابل نقش حمایتکننده و تصمیمگیرنده را بر عهده میگیرد. برای مثال، شخصی که طرحواره وابستگی دارد، ممکن است با همسری زندگی کند که تمام تصمیمات مالی، اجتماعی و حتی شخصی او را کنترل میکند.
طرحواره آسیبپذیری نسبت به ضرر یا بیماری: این طرحواره با ترس اغراقآمیز از فاجعه قریبالوقوع مشخص میشود. افرادی که این طرحواره را دارند، همواره نگران وقوع فاجعههای پزشکی، طبیعی یا جنایی هستند. ریشههای این طرحواره معمولاً به دوران کودکی برمیگردد، زمانی که والدین بیش از حد نگران و محافظ بودهاند. والدینی که دائماً درباره خطرات دنیا هشدار میدهند و کودک را از تجربههای جدید باز میدارند، میتوانند این پیام را منتقل کنند که «دنیا مکانی خطرناک است و تو آسیبپذیر هستی». گاهی اوقات، این طرحواره میتواند پس از یک تجربه تروماتیک مانند تصادف، بیماری جدی، یا قربانی جرم شدن نیز شکل بگیرد. در بزرگسالی، افراد با طرحواره آسیبپذیری ممکن است از فعالیتهایی که دیگران به راحتی انجام میدهند، اجتناب کنند. برای مثال، ممکن است از سفر هوایی، رانندگی، یا حتی بیرون رفتن در شب ترس داشته باشند.
۳- حوزه محدودیتهای مختل
حوزه محدودیتهای مختل به مجموعهای از طرحوارهها اشاره دارد که در آن افراد در تشخیص و رعایت مرزهای مناسب در روابط، مسئولیتپذیری و خودکنترلی دچار مشکل هستند. این طرحوارهها معمولاً در محیطهایی شکل میگیرند که یا بیش از حد آزادی وجود داشته، یا محدودیتهای منطقی و انضباط کافی اعمال نشده است.
از منظر روانشناختی، محدودیتهای سالم و مناسب برای رشد روانی کودک ضروری هستند. زمانی که والدین مرزهای مشخصی تعیین نمیکنند یا بیش از حد سهلگیر هستند، کودک نمیآموزد که همه انسانها باید محدودیتهای خاصی را رعایت کنند. همچنین، وقتی والدین با رفتارهای نامناسب کودک مقابله نمیکنند، او فرصت یادگیری مهارتهای خودنظمبخشی را از دست میدهد.
در ادامه به دو طرحواره مهم از این حوزه میپردازیم.
طرحواره استحقاق: طرحواره استحقاق در افرادی شکل میگیرد که باور به برتر بودن خود نسبت به دیگران دارند. این افراد خود را فراتر از قوانین و مقررات معمول میدانند و انتظار دارند که خواستههایشان بدون در نظر گرفتن نیازها و حقوق دیگران برآورده شود. این طرحواره اغلب در کودکانی شکل میگیرد که والدین آنها بیش از حد اجازهدهنده بوده و محدودیتهای کمی برای آنها قائل شدهاند. در برخی موارد، والدین ممکن است خودشان نیز دارای ویژگیهای خودمحوری بوده و این رفتارها را به فرزندان خود منتقل کرده باشند. در بزرگسالی، افراد با طرحواره استحقاق ممکن است رفتارهای کنترلگرانه داشته باشند، به سختی همدلی کنند و انتظارات غیرواقعبینانهای از دیگران داشته باشند.
طرحواره خویشتنداری ناکافی: این طرحواره با ناتوانی در کنترل تکانهها و تحمل ناکامی مشخص میشود. افراد با این طرحواره معمولاً در پیگیری اهداف بلندمدت مشکل دارند، زیرا نمیتوانند در برابر وسوسههای کوتاهمدت مقاومت کنند. این طرحواره معمولاً در محیطهایی شکل میگیرد که والدین به کودک کمک نکردهاند تا مهارتهای خودکنترلی را بیاموزد. همچنین ممکن است والدین خودشان نیز در کنترل تکانهها مشکل داشته باشند، یا اینکه آنها بیش از حد سهلگیر بوده و به کودک اجازه دادهاند همیشه به دنبال لذت فوری باشد. افراد مبتلا ممکن است در مدیریت زمان، پایبندی به تعهدات و مسئولیتهای شغلی و شخصی، و حفظ سلامت جسمی و روانی خود با چالشهای جدی روبرو شوند.
۴- حوزه دیگرجهتمندی
حوزه دیگرجهتمندی به مجموعهای از طرحوارهها اشاره دارد که در آن فرد به طور افراطی بر نیازها، احساسات و واکنشهای دیگران تمرکز میکند، در حالی که نیازها و تمایلات خود را نادیده میگیرد. این طرحوارهها معمولاً در محیطهایی شکل میگیرند که در آن پذیرش و محبت مشروط به نادیده گرفتن نیازهای خود و برآورده کردن نیازهای دیگران بوده است.
در چنین محیطهایی، کودک میآموزد که برای دریافت تأیید و محبت، باید خواستهها و احساسات خود را سرکوب کند و خود را با انتظارات و خواستههای دیگران هماهنگ سازد. به مرور زمان، این الگو در ذهن کودک نهادینه میشود و به صورت یک طرحواره درمیآید که حتی در بزرگسالی، زمانی که دیگر آن محیط اولیه وجود ندارد، همچنان به حیات خود ادامه میدهد.
طرحوارههای این حوزه، گرچه در کوتاه مدت ممکن است به پذیرش اجتماعی و تأیید دیگران منجر شوند، در درازمدت میتوانند به نارضایتی عمیق، خشم سرکوب شده، و احساس خستگی و تهی بودن بینجامند. در ادامه، دو طرحواره اصلی این حوزه را به تفصیل بررسی میکنیم.
طرحواره اطاعت: طرحواره اطاعت زمانی شکل میگیرد که فرد به این باور میرسد که باید کنترل زندگی خود را به دیگران واگذار کند. این افراد معمولاً از ترس طرد شدن، مورد خشم قرار گرفتن یا تنبیه شدن، خواستهها و نیازهای خود را سرکوب میکنند و تسلیم خواستههای دیگران میشوند. ریشههای این طرحواره معمولاً به دوران کودکی برمیگردد، زمانی که والدین یا مراقبان کودک، او را برای ابراز نظرات، احساسات یا نیازهایش تنبیه یا سرزنش کردهاند. در برخی موارد، والدین ممکن است به شدت کنترلگر بوده و خواستههای خود را بر کودک تحمیل کرده باشند. در بزرگسالی، این افراد اغلب احساس میکنند که حق انتخاب ندارند و باید تسلیم خواستههای دیگران شوند، حتی اگر این خواستهها با منافع یا ارزشهای آنها در تعارض باشد.
طرحواره ایثار افراطی: طرحواره ایثار با تمایل شدید به برآورده کردن نیازهای دیگران، حتی به قیمت نادیده گرفتن نیازهای خود، مشخص میشود. افرادی که این طرحواره را دارند، اغلب خود را مسئول شادی و رفاه دیگران میدانند و از کمک کردن به دیگران احساس رضایت عمیقی میکنند. ریشههای این طرحواره اغلب در تجارب کودکی نهفته است. در برخی خانوادهها، از کودک انتظار میرود که نیازها و احساسات والدین یا دیگر اعضای خانواده را بر نیازهای خود اولویت دهد. در موارد دیگر، کودک ممکن است یک والد افسرده، بیمار یا ناتوان داشته باشد و احساس کند باید از او مراقبت کند. در بزرگسالی، افراد با طرحواره ایثار ممکن است به نقش “نجاتدهنده” یا “مراقب” در روابط خود عادت کنند. آنها اغلب به سمت افرادی جذب میشوند که نیازهای زیادی دارند یا به نوعی آسیبپذیر هستند.
۵- حوزه گوشبهزنگی بیش از حد و بازداری
حوزه گوشبهزنگی بیش از حد و بازداری به مجموعهای از طرحوارهها اشاره دارد که در آن افراد به طور افراطی بر کنترل احساسات، تکانهها و رفتارهای خودانگیخته تمرکز میکنند. این طرحوارهها معمولاً در محیطهایی شکل میگیرند که در آن ابراز احساسات و خودانگیختگی تشویق نشده یا حتی تنبیه شده است.
در چنین محیطهایی، کودک میآموزد که نشان دادن احساسات، شادی، خشم یا غم، میتواند پیامدهای منفی داشته باشد. والدین یا مراقبان ممکن است با عباراتی مانند «پسرها گریه نمیکنند»، «اینقدر احساساتی نباش»، یا «همیشه باید آماده بدترین شرایط باشی»، کودک را به سمت کنترل شدید احساسات و هوشیاری دائمی سوق دهند. در نتیجه، کودک به تدریج توانایی لذت بردن از لحظات خوشایند و ابراز آزادانه احساسات را از دست میدهد.
در ادامه به دو طرحواره مهم این حوزه میپردازیم.
طرحواره منفیگرایی: طرحواره منفیگرایی (یا بدبینی) زمانی شکل میگیرد که فرد به طور مداوم بر جنبههای منفی زندگی تمرکز میکند و همواره انتظار دارد که اتفاقات بد رخ دهند. این افراد حتی در شرایط مثبت و موفقیتآمیز نیز نمیتوانند احساس امنیت و آرامش کنند، زیرا همیشه منتظر وقوع فاجعه هستند. کودکانی که در خانوادههایی با والدین بدبین، نگران یا اضطرابی رشد میکنند، بیشتر مستعد ابتلا به این طرحواره هستند. همچنین، تجربه رویدادهای تروماتیک مانند از دست دادن یکی از والدین، بیماریهای جدی، یا مشکلات مالی شدید در دوران کودکی میتواند به شکلگیری این طرحواره کمک کند. در بزرگسالی، افراد با طرحواره منفیگرایی ممکن است در برنامهریزی برای آینده مشکل داشته باشند و از خطر کردن، نوآوری یا ایجاد تغییرات مثبت در زندگی خود اجتناب کنند.
طرحواره بازداری هیجانی: طرحواره بازداری هیجانی با تلاش مداوم برای کنترل و محدود کردن ابراز احساسات و رفتارهای خودانگیخته مشخص میشود. افرادی که این طرحواره را دارند، معمولاً احساسات خود را به شدت سرکوب میکنند، زیرا نشان دادن هیجانات را نشانه ضعف یا آسیبپذیری میدانند. ریشههای این طرحواره معمولاً در محیطهایی نهفته است که در آن ابراز احساسات به عنوان نشانه ضعف یا ناپختگی تلقی میشود. والدینی که خودشان احساسات خود را سرکوب میکنند یا به فرزندانشان میآموزند که “قوی باشند” و احساسات خود را نشان ندهند، میتوانند به شکلگیری این طرحواره کمک کنند. همچنین، در برخی فرهنگها یا خانوادهها، ابراز برخی احساسات مانند خشم، غم یا حتی شادی بیش از حد ممکن است ناپسند تلقی شود. در بزرگسالی، افراد با طرحواره بازداری هیجانی ممکن است در ایجاد روابط صمیمی و عمیق مشکل داشته باشند و از ابراز عشق، محبت یا دلتنگی اجتناب کنند.
شیوه های رایج واکنش به طرحوارههای ناسازگار
انسانها در مواجهه با طرحوارههای ناسازگار، سه واکنش اصلی نشان میدهند: تسلیم، اجتناب و جبران افراطی. اگرچه این واکنشها ممکن است در کوتاهمدت اضطراب را کاهش دهند، اما در درازمدت به تقویت طرحوارهها میانجامند. افراد معمولاً ترکیبی از این سبکهای مقابلهای را در موقعیتهای مختلف به کار میگیرند؛ مثلاً فردی با طرحواره “طرد” ممکن است در رابطه عاطفی تسلیم شود، در محیط کار اجتناب کند و در رابطه با فرزندانش به جبران افراطی روی آورد. علاوه بر این، با تغییر شرایط زندگی و فشارهای محیطی، این الگوهای مقابلهای نیز تحول مییابند و ممکن است فرد از یک سبک به سبک دیگر تغییر رویکرد دهد. در ادامه، به بررسی دقیقتر هر یک از این واکنشها خواهیم پرداخت.
۱- تسلیم به طرحواره
تسلیم به طرحواره حالتی است که در آن فرد کاملاً باورهای منفی یا ناکارآمد خود را میپذیرد و آنها را حقایقی غیرقابل تغییر میداند. در این وضعیت، شخص نه تنها طرحواره را باور میکند، بلکه طوری رفتار میکند که گویی این باورها کاملاً درست هستند.
برای مثال، دانشجویی با طرحواره شکست چنین استدلال میکند: «من در امتحانات همیشه شکست میخورم، پس چرا اصلاً تلاش کنم؟» این فرد به جای مطالعه، وقت خود را صرف فعالیتهای دیگر میکند و در نهایت در امتحان نمره پایینی میگیرد. این نتیجه برای او تأییدی بر درستی باورش میشود: «میدانستم که شکست میخورم». اما نکته این است که خود این رفتار تسلیمگرایانه باعث تحقق پیشبینی شده است.
مثال دیگر، شخصی با طرحواره استحقاق است که باور دارد قوانین فقط برای دیگران است. این فرد ممکن است قوانین محل کار را نادیده بگیرد، در جلسات با تأخیر حاضر شود، یا انتظار داشته باشد همیشه در اولویت قرار گیرد. چنین رفتارهایی به تدریج به از دست دادن موقعیتهای شغلی یا روابط مهم منجر میشود، اما او به جای بازنگری در رفتارش، دیگران را مقصر میداند.
افرادی که به طرحوارههای خود تسلیم میشوند، معمولاً جملاتی مانند این را تکرار میکنند: «من نمیتوانم تغییر کنم»، «این طبیعت من است» یا «همیشه همین بودهام». این نگرش تسلیمگرایانه با گذشت زمان منجر به احساس ناتوانی، کاهش اعتماد به نفس و حتی افسردگی میشود.
۲- اجتناب از طرحواره
اجتناب از طرحواره روشی است که در آن فرد آگاهانه از موقعیتهایی که میتوانند باورهای منفی و دردناکش را فعال کنند، دوری میکند. این استراتژی دفاعی شامل طیف وسیعی از رفتارهاست که همگی یک هدف مشترک دارند: جلوگیری از تجربه احساسات ناخوشایند مرتبط با طرحواره.
فردی که طرحواره رهاشدگی دارد، از ترس اینکه دوباره طرد شود، از شکلگیری هرگونه رابطه عاطفی عمیق خودداری میکند. او ممکن است روابط سطحی متعددی داشته باشد، اما به محض اینکه احساس کند رابطه در حال عمیقتر شدن است، عقبنشینی میکند یا بهانهای برای پایان دادن به آن مییابد. این فرد با اجتناب از نزدیکی عاطفی، در لحظه از اضطراب رهایی مییابد، اما به مرور زمان، خود را در تنهایی عمیق مییابد و از گرمای روابط صمیمی محروم میماند.
شخصی با طرحواره نقص و شرم نیز الگوی مشابهی را نشان میدهد. او مطمئن است که اگر دیگران به خود واقعی او پی ببرند، او را طرد خواهند کرد. بنابراین از هر موقعیتی که در آن ممکن است مورد ارزیابی قرار گیرد، اجتناب میکند. این فرد ممکن است از پذیرش مسئولیتهای جدید در محل کار سر باز زند، در جلسات ساکت بماند، یا از حضور در گردهماییهای اجتماعی خودداری کند. در نتیجه، فرصتهای پیشرفت شغلی را از دست میدهد و شبکه ارتباطی محدودی خواهد داشت.
اجتناب فقط به دوری فیزیکی از موقعیتها محدود نمیشود. بسیاری از افراد به روشهای اجتناب هیجانی روی میآورند: مصرف الکل یا مواد مخدر برای کرخت کردن احساسات، غرق شدن در کار بیش از حد (کارزدگی)، پرخوری یا کمخوری، سرگرم کردن خود با شبکههای اجتماعی برای ساعتهای طولانی، یا حتی خواب بیش از حد. این رفتارها ممکن است به طور موقت ذهن را از افکار آزاردهنده منحرف کنند، اما مشکل اصلی به قوت خود باقی میماند.
۳- جبران افراطی
در این سبک مقابلهای، فرد به شکلی افراطی در جهت مخالف طرحواره عمل میکند. این واکنش، اگرچه ممکن است در کوتاهمدت احساس قدرت و کنترل ایجاد کند، اما معمولاً به نتایج ناخوشایندی منجر میشود، زیرا بیش از حد افراطی و غیرمنعطف است.
برای مثال، مدیری که به دلیل طرحواره «آسیبپذیری» احساس ضعف میکند، ممکن است به رئیسی سختگیر و مستبد تبدیل شود تا بر احساس ضعف درونی خود غلبه کند. او ممکن است با کنترل شدید زیردستان، اتخاذ تصمیمات یکجانبه و عدم پذیرش هیچگونه انتقاد، تلاش کند تا احساس قدرت و امنیت کند. اما این رفتار میتواند به جو کاری ناسالم، نارضایتی کارکنان و در نهایت، شکست در مدیریت منجر شود.
نمونه دیگری از جبران افراطی را میتوان در رفتار فردی با طرحواره «وابستگی» مشاهده کرد. چنین فردی ممکن است به شدت از پذیرش هرگونه کمک یا راهنمایی خودداری کند و اصرار داشته باشد که همه کارها را به تنهایی انجام دهد، حتی اگر این امر به قیمت فرسودگی یا شکست در وظایف مهم باشد. این رفتار جبرانی، اگرچه ممکن است به ظاهر نقطه مقابل وابستگی به نظر برسد، اما در واقع واکنشی افراطی به ترس عمیق از وابستگی است.
نقش طرحوارهها در تصمیمگیری
طرحوارهها بهعنوان الگوهای ذهنی ثابت و فراگیر، تأثیری عمیق بر فرایند تصمیمگیری دارند. در ادامه بخشی از مهمترین تاثیرات طرحوارهها بر تصمیمگیری را بررسی میکنیم.
۱- تحریف واقعیت و فیلتر اطلاعات: طرحوارهها همچون عدسیهایی عمل میکنند که تمام ادراک ما از جهان را رنگآمیزی میکنند. فردی با طرحواره محرومیت هیجانی، حتی در روابطی که عینی و واقعی است، همواره کمبود محبت و توجه را میبیند. تصور کنید همسری که علیرغم دریافت هدیه تولد، آن را ناکافی میداند و فکر میکند «اگر واقعاً دوستم داشت، هدیه بهتری میخرید». این تحریف شناختی، او را به سمت تصمیماتی سوق میدهد که فاصله هیجانی را افزایش میدهد و پیشبینیاش درباره بیتوجهی دیگران را تقویت میکند.
۲- فعالسازی پاسخهای هیجانی ناسازگار: زمانی که طرحوارهای فعال میشود، واکنشهای هیجانی شدیدی برمیانگیزد که قدرت منطق و تحلیل را از بین میبرد. زوجی را در نظر بگیرید که مرد با طرحواره رهاشدگی، هر بار که همسرش به مهمانی خانوادگی بدون او میرود، دچار اضطراب شدید میشود. این اضطراب او را به تماسهای مکرر، پیامهای پیدرپی و حتی درخواستهای غیرمنطقی مانند ارسال مداوم عکس یا محدود کردن زمان مهمانی وادار میکند. تصمیمهای او در این لحظات نه بر اساس منطق، بلکه از روی ترسی عمیق و قدیمی از ترک شدن است.
۳- ایجاد سبکهای تصمیمگیری ناکارآمد: طرحوارهها سبکهای تصمیمگیری پایداری را شکل میدهند. فردی با طرحواره وابستگی، حتی برای خرید لباس یا انتخاب رستوران نیز به تأیید دیگران نیاز دارد. او ممکن است پیش از هر تصمیم کوچکی، با چندین نفر مشورت کند و نهایتاً تصمیم را به آنها واگذار کند.
۴- تقویت چرخههای خودتأییدی: طرحوارهها سیستمهای بستهای هستند که شواهد تأییدکننده خود را مییابند و تقویت میکنند. دانشجویی با طرحواره شکست، نمره خوب در یک آزمون را به آسان بودن سؤالات و نمره بد را به بیاستعدادی ذاتی خود نسبت میدهد. این تفسیر باعث میشود برای آزمونهای چالشبرانگیر آماده نشود، زیرا میداند که شکست خواهد خورد. نتیجه این چرخه، تصمیمهایی است که از چالشها اجتناب میکند و شکستهای واقعی را رقم میزند که پیشبینی اولیه را تأیید میکنند.
۵- ایجاد تعارض بین نیازهای واقعی و نیازهای طرحوارهای: طرحوارهها نیازهای کاذبی ایجاد میکنند که با نیازهای واقعی ما در تضاد هستند. پرستاری با طرحواره ایثار، شیفتهای اضافی را میپذیرد، به همکاران در کارهایشان کمک میکند و حتی وظایف دیگران را به عهده میگیرد. او چنان غرق در برآورده کردن نیازهای دیگران میشود که سلامت جسمی و روانی خود را نادیده میگیرد. این فداکاری افراطی ناشی از این باور است که «ارزش من به میزان کمکی است که به دیگران میکنم»، در حالی که نیاز واقعی او به استراحت، مراقبت از خود و مرزهای سالم نادیده گرفته میشود.
۶- محدودسازی گزینههای در دسترس: طرحوارهها دامنه گزینههایی را که به ذهن میرسند، محدود میکنند. مدیری با طرحواره استانداردهای سختگیرانه، تنها کاندیداهایی را برای استخدام در نظر میگیرد که معدل عالی، سابقه کار در شرکتهای برتر و مدارک دانشگاهی از مؤسسات درجه یک دارند. او با این معیارهای سختگیرانه، بسیاری از استعدادهای خلاق و نوآور را از دست میدهد. این محدودسازی میتواند به تحلیل فلجکننده منجر شود؛ وضعیتی که فرد چنان درگیر یافتن گزینه کامل است که هیچگاه تصمیم نمیگیرد.
۷- تأثیر بر ارزیابی ریسک و پاداش: طرحوارهها عمیقاً بر نحوه ارزیابی ما از خطرات و منافع تأثیر میگذارند. فردی با طرحواره آسیبپذیری نسبت به ضرر، پیشنهاد کار در شهری دیگر را با تمرکز بر خطرات احتمالی (تصادف، بیماری دور از خانواده، سازگاری با محیط جدید) ارزیابی میکند و فرصتهای شغلی، رشد شخصی و تجربیات جدید را کماهمیت میشمارد. در مقابل، فردی با طرحواره استحقاق، بیمحابا سرمایه زندگیاش را در بورس یا ارزهای دیجیتال سرمایهگذاری میکند با این باور که «من لایق ثروت فوری هستم».
۸- پاسخهای مقابلهای ناسازگار در مواجهه با تصمیمات دشوار: طرحوارهها سبکهای مقابلهای خاصی را در رویارویی با تصمیمات چالشبرانگیز فعال میکنند. فردی با طرحواره انزوای اجتماعی، هنگام مواجهه با تصمیم ارتقای شغلی که مستلزم شبکهسازی و تعامل اجتماعی است، به اجتناب روی میآورد. او ممکن است فرصت را رد کند یا حتی به خود اجازه فکر کردن به آن را ندهد، با این توجیه که «من به این گروه تعلق ندارم». این اجتناب، اگرچه در کوتاهمدت اضطراب را کاهش میدهد، اما در بلندمدت، مسیر پیشرفت را مسدود میکند.
۹- تحریف در تفسیر پیامدهای تصمیم: طرحوارهها میتوانند در نحوه تفسیر ما از نتایج تصمیمها تاثیرگذار باشند. نویسندهای با طرحواره نقص، حتی پس از موفقیت کتابش، بازخوردهای منفی را بزرگنمایی میکند و موفقیت را موقتی و تصادفی میداند. او ممکن است بگوید: «خوانندگان هنوز متوجه نشدهاند که من نویسنده خوبی نیستم». این تفسیر منفی، انگیزه برای نوشتن کتاب بعدی را تضعیف میکند و ممکن است به ناتمام ماندن پروژههای آینده منجر شود.
۱۰- حساسیت افراطی به انتقاد و شکست در تصمیمگیری: طرحوارهها واکنشهای شدیدی را نسبت به انتقاد از تصمیمها برمیانگیزند. هنرمندی با طرحواره معیارهای سختگیرانه، با دریافت انتقادی جزئی درباره اثرش، چنان احساس شکست میکند که ممکن است ماهها دست به قلم نبرد. او اشتباه کوچک را شاهدی بر بیکفایتی کلی خود میداند و میگوید: «یک هنرمند واقعی چنین اشتباهی نمیکند». این حساسیت افراطی، خلاقیت را محدود و تجربهگری را سرکوب میکند.
۱۱- تأثیر بر زمانبندی تصمیمگیری: طرحوارهها زمانبندی تصمیمگیری را عمیقاً متأثر میسازند. دانشجویی با طرحواره خویشتنداری ناکافی، نوشتن پایاننامه را به آخرین روزها موکول میکند و سپس در فشار زمانی، کاری شتابزده و نامرغوب ارائه میدهد. در مقابل، فرزندی با طرحواره وابستگی، ماهها برای انتخاب رشته دانشگاهی معطل میماند زیرا نمیتواند بدون رضایت کامل والدین تصمیم بگیرد و هر گزینه را از منظر تأثیرش بر احساسات آنها ارزیابی میکند.
۱۲- تأثیر بر تصمیمگیریهای مرتبط با هویت: طرحوارهها عمیقاً در تصمیمگیریهای هویتی نقش دارند. فردی با طرحواره اطاعت، مسیر شغلی پزشکی را انتخاب میکند نه به خاطر علاقه شخصی، بلکه برای خشنودی والدینش. او سالها در شغلی که دوست ندارد کار میکند، با همسری که خانوادهاش پسندیدهاند زندگی میکند و تمام تصمیمهای مهم زندگیاش را بر مبنای پذیرش دیگران میگیرد، نه تمایلات درونی خود. این شکاف بین هویت واقعی و هویت نمایشی، منجر به احساس پوچی و از خودبیگانگی میشود.
۱۳- ایجاد تعارض بین نیازهای کوتاهمدت و بلندمدت: طرحوارهها تعادل میان نیازهای آنی و اهداف درازمدت را برهم میزنند. شخصی با طرحواره محرومیت هیجانی، همواره به سمت روابط پرشور اما ناپایدار کشیده میشود که نیاز آنی او به توجه و تحسین را ارضا میکنند. او بارها به رابطه با اشخاصی ادامه میدهد که نشانههای واضح بیثباتی و عدم تعهد نشان میدهند، زیرا تشنگی عمیق او برای محبت، قضاوت منطقی را مختل میکند. این الگو، هدف بلندمدت او برای داشتن رابطهای امن و پایدار را تضعیف میکند.
۱۴- تأثیر بر فرآیند مشورت و استفاده از منابع اجتماعی: طرحوارهها چگونگی بهرهگیری ما از مشاوره و حمایت دیگران را شکل میدهند. کارآفرینی با طرحواره بیاعتمادی، پیشنهادهای شراکت و سرمایهگذاری را با شک افراطی ارزیابی میکند. او حتی توصیههای سازنده مشاوران را با این ذهنیت میشنود که «آنها احتمالاً منافع پنهانی دارند». این بیاعتمادی عمیق، او را از منابع ارزشمند اطلاعاتی و حمایتی محروم میسازد و منجر به انزوای کسبوکار و از دست دادن فرصتهای همکاری میشود.
راههای درمان و مقابله با طرحوارهها
درمان طرحواره شامل شناسایی و به چالش کشیدن طرحوارههای ناسازگار و یادگیری راههای سالمتر برای مقابله با آنهاست. برخی از راهبردهای مؤثر برای مقابله سالم با طرحوارهها عبارتند از:
آگاهی و شناخت: اولین قدم در مقابله با طرحوارهها، آگاهی از وجود آنهاست. شناخت الگوهای فکری، احساسی و رفتاری مرتبط با طرحواره میتواند به فرد کمک کند تا از چرخه ناسالم تسلیم، اجتناب یا جبران افراطی خارج شود.
به چالش کشیدن افکار ناکارآمد: بسیاری از باورهای مرتبط با طرحوارهها، غیرمنطقی یا اغراقآمیز هستند. آموختن چگونگی شناسایی و به چالش کشیدن این افکار میتواند به کاهش قدرت طرحواره کمک کند.
تمرین رفتارهای سالم: جایگزین کردن رفتارهای ناسالم مرتبط با تسلیم، اجتناب یا جبران افراطی با رفتارهای سالمتر میتواند به تدریج به تغییر الگوهای رفتاری منجر شود.
کار بر روی روابط: بسیاری از طرحوارهها در روابط بین فردی شکل میگیرند و تداوم مییابند. یادگیری مهارتهای ارتباطی سالم و ایجاد روابط حمایتکننده میتواند به بهبود طرحوارهها کمک کند.
خودمراقبتی و شفقت به خود: پرورش نگرش مهربانانه نسبت به خود، به ویژه در زمان فعال شدن طرحوارهها، میتواند به کاهش اثرات منفی آنها کمک کند.
درمان طرحواره درمانی، رویکردی تخصصی برای کار بر روی طرحوارههای ناسازگار است که توسط متخصصان بهداشت روان انجام میشود. این درمان میتواند شامل تکنیکهای شناختی، تجربی، رفتاری و بین فردی باشد و به افراد کمک میکند تا الگوهای ناسالم زندگی خود را شناسایی و اصلاح کنند.
در نهایت، آگاهی از شیوههای مقابلهای خود با طرحوارهها میتواند گام مهمی در جهت تغییر و بهبود باشد. با شناخت اینکه آیا معمولاً به طرحوارههای خود تسلیم میشوید، از آنها اجتناب میکنید، یا به شکل افراطی در جهت مخالف آنها عمل میکنید، میتوانید راههای سالمتری برای مقابله با چالشهای زندگی بیابید.
شما درس 5 از مجموعه روانشناسی تصمیمگیری را مطالعه کردهاید. درسهای این مجموعه به ترتیب عبارتند از:
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.